جستجوی پیشرفته
بازدید
18390
آخرین بروزرسانی: 1399/11/04
خلاصه پرسش
چرا در قرآن کریم آیاتی که ظهور در عصیان پیامبران(ع) دارد آمده، اما آیات ظاهر در عصمت آنها وجود ندارد؟
پرسش
چرا در قرآن آیاتى وجود دارد که ظهور در عصیان انبیا(ع) دارد، ولى آیاتى که ظاهر در عصمت آنها باشد، نیست؟
پاسخ اجمالی

آیات مربوط به عصمت انبیا در دو بخش قابل بررسى است: بخش اول، آیات عصمت. بخش دوم، آیاتى که بنابر ادعا ظهور در عدم عصمت انبیا دارند!

بخش اول: آیات عصمت؛ در قرآن کریم آیات فراوانى که دلالت بر عصمت پیامبران و امامان‏(ع) مى‏کند، وجود دارد.

در آیه‏ى 124 سوره‏ى بقره، بیان شده است که عهد و امانت خداوند)مقام نبوت و امامت( شامل انسان ظالمى که حتى یک لحظه از عمر خود را در ظلم که مصداق بارز آن، کفر، شرک، گناه و اشتباهات بزرگ و یا پیامدهاى ظلم می‌باشد گذرانیده باشد، نمی‌گردد. برخی از مفسران اهل‌سنت، گفته‌اند: «آیه، دلالت می‌کند که امام و پیامبر نمی‌توانند گنه‌کار باشند».

از این‌رو است که آیه‏ى ذکر شده بر لزوم عصمت انبیا دلالت می‌کند، خواه عصمت قبل از بعثت یا بعد از بعثت.

نیز در آیه‏ى هفت سوره‏ى حشر فرمود: «آنچه را فرستاده‏ى او به شما داد، آن‌را بگیرید و اجرا کنید و از آنچه شما را نهى کرد، خوددارى کنید». و به تصریح بسیارى از مفسران، مفاد این آیه عام بوده و شامل اطاعت مطلق از همه‏ى دستورات مقام نبوت است. و کاملاً معلوم است که اگر آن بزرگواران، معصوم از گناه و اشتباه و... نباشند، هیچ تضمینى بر فرجام نیک این اطاعت‏ها وجود ندارد.

بخش دوم: آیا آیاتى از قرآن بر گناه یا خطاى انبیا دلالت دارند؟ ظواهر برخى آیات نشانگر این است که گویا پیامبران - بویژه تعداد خاصى از آنان - به اندازه‏اى مرتکب خطا و گناه شده‏اند که در ابتدا خودشان درخواست بخشش نموده و یا پس از عتاب و توبیخ خداوند، مشمول عفو الاهى قرار گرفته‏اند. در پاسخ به این‌گونه موارد باید گفت:

  1. اوامر و نواهى، همیشه در معناى حقیقى خود به کار نرفته، و در مواردى براى تمرین دادن افراد و یا به عنوان پیشنهاد - براى رسیدن به منافع شخصى - مورد استفاده قرار می‌گیرد. در این‌گونه موارد هیچ تکلیف الزامى وجود ندارد و در نتیجه، با رعایت ننمودن کامل دستورات، از اوامر - جدّى و حقیقى- مافوق، سرپیچى و نافرمانى صورت نگرفته است و مخالفت و گناهى در برابر تکلیف حتمى و واجب انجام نپذیرفته است.
  2. انجام برخى از کارها، هرچند به تنهایى گناه شمرده نمی‌شود، اما با توجه به مقام و شخصیت و معرفت اشخاص، عملى نامطلوب به حساب می‌آید. چه بسا انجام همان کارها از شخص دیگر، عملى عادى، بلکه با فضیلت نیز تلقى گردد. از سوى دیگر، واژه‏ى «معصیت» نیز مفهوم وسیعى داشته و تنها در مورد ترک واجبات و یا انجام محرمات استعمال نمی‌گردد. چه این‌که اگر فردى مستحبى را هم ترک کند، معصیت(ترک اولى) نموده است.
  3. کلمه‏ى «ضلالت» در لغت به معناى رها کردن راه مستقیم است، ولى داراى مفهومى گسترده است به گونه‏‌اى که منحصر در «گمراهى از دین حق» نمی‌باشد، بلکه افتادن در راه کم خطر و کم مشکل را نیز شامل می‌گردد.
  4. در برخى اوقات، انسان در گفت‌وگوى با دیگران - بویژه وقتى که در مقام استدلال و دفاع و اقناع باشد - نسبت‏هایى را به خود می‌دهد که معناى حقیقى آنها را اراده ننموده و صرفاً به جهت مماشات با طرف مقابل می‌باشد.
  5. در تعداد دیگرى از آیات که در ظاهر عتاب و خطاب‏هاى شدیدى نسبت به پیامبران‏(ع) به کار رفته، از قبیل ضرب المثل معروف «به در می‌گویم که دیوار بشنود»، می‌باشد، و در واقع، مخاطب اصلى، توده‏ى مردم می‌باشند.
  6. از دیگر راه‏هاى تعظیم یک فرد و تحقیر شخص دیگر، استفاده از زبان «کنایه» می‌باشد که در سوره‏ى فتح آیه‏ى دو این‌گونه است. به این بیان که در نزد مشرکان، هیچ‌کس گناه‌کارتر از رسول اکرم اسلام (ص) نبوده است و با فتح و پیروزى پیامبر(ص)، گناهانى که مشرکان به ایشان نسبت می‌دادند، نادیده گرفته شد و از گنه‌کار شمردن پیامبر دست کشیدند.
  7. در بعضى از آیات الاهى، آن‌گاه که پیامبران‏(ع) نسبتى به خود یا دیگران داده‏اند، آن‌را در قالب یک گزاره‏ى شرطیه و همراه با «اگر» بیان نموده‏اند. و این‌گونه سخنان، دلالتى بر وقوع مضمون آن گزاره نمی‌نماید.
  8. کشته شدن مرد فرعونى به دست حضرت موسى(ع)، حتی در صورت عمدی بودن، در برابر قتل نوزدان پسر توسط فرعونیان و دیگر ستم‌های آنان، کار خلافی نبوده است؛ هر چند به جهت فراهم نبودن شرایط قصاص، ترک آن بهتر بوده است.
  9. على(ع) علت ذکر لغزش‏هاى پیامبران در قرآن را این دانسته‏اند که خداوند، آنها را برشمرد تا همه بدانند پیامبران نیز کمالات و صفات الاهى را - به طور مطلق و بى نهایت و کامل - دارا نبودند و کسى فکر الوهیت آنان‌را در سر نپروراند.
پاسخ تفصیلی

پیش از بیان پاسخ، توجه به چند نکته ضرورى خواهد بود:

  1. چون پرسش مذکور در خصوص آیات مربوط به عصمت انبیاى الاهى است، از بیان مباحثى؛ مانند معنا و اقسام و دلایل عصمت(دلایل عقلی و نقلى) و... در این‌جا خوددارى گردید.[1]
  2. نظریات و اختلافاتى که پیرامون عصمت انبیا(ع) وجود دارد مورد بررسى قرار نگرفته است.
  3. از ذکر همه‏ى آیاتى که در خصوص عصمت پیامبران الاهى می‌باشند و یا ظهور در عدم عصمت - بنابر ادّعای - آنان دارند، اجتناب گردیده است.

از این‌رو پاسخ سؤال در دو بخش ارائه مى‏گردد: آیات عصمت. بررسى آیاتى که ظهور در عدم عصمت انبیا دارند.

بخش اول، آیات عصمت: علی‌رغم ادعاى عدم وجود آیاتى که دلالت بر عصمت کنند، آیات فراوانى وجود دارد که بیانگر لزوم عصمت در انبیاى الاهى می‌باشد. در ذیل به برخى از آنها اشاره می‌گردد.

  1. «واذا ابتلى ابراهیم ربُّه بکلمات فاتمهن. قال انى جاعلک للناس اماماً، قال: و من ذریتى، قال: لاینال عهدى الظالمین»؛[2] و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود، و وى آن همه را به انجام رسانید (خدا به او) فرمود: من تو را پیشواى مردم قرار دادم. (ابراهیم) پرسید: از دودمانم)چطور(؟ فرمود: پیمان من به بیدادگران نمی‌رسد».

با چشم‌پوشى از نکات و درس‏هایى که در آیه وجود دارد، به این مطلب باید اشاره نمود که در برابر آزمایش‏هاى مهمى که حضرت ابراهیم(ع) با آنها روبرو شد و از عهده‏ همه‏ آنان به خوبى برآمد، خداوند مقام «امامت» را که پاداش مهمى بود، به ایشان عطا فرمود. و در مقابل درخواست آن‌حضرت در خصوص بخشش این مقام به گروهى از دودمانش، فرمود: ظالمان به این مقام دست نخواهند یافت. و کاملاً روشن است، کسى که در حال ظلم باشد و یا دوره‏اى از عمر خویش را - هرچند در گذشته - در مسیر اشتباه و انحراف و... سپرى کرده باشد، از مصادیق ظالم خواهد بود؛ از این‌روى است که برخی از مفسران در تفسیر آیه‏ى فوق با بیان این‌که هر پیامبرى نیز امام است و اگر امام نمی‌تواند فاسق و گنه‌کار باشد، پیامبر به طریق اولى نمی‌تواند گنه‌کار باشد، می‌گوید: خواه مراد از تعبیر «عهدى» که در آیه آمده، نبوت باشد و خواه امامت، در هر دو صورت، احدى از ظالمان به مقام نبوت و امامت نمی‌تواند برسد و پیامبر باید معصوم باشد.[3]

البته در گفتار ایشان کمبودى احساس می‌شود و هر پیامبرى را امام دانسته و حال آن‌که امامت مرتبه‌‏اى فراتر از پیامبرى است و... که پرداختن به آن مجال دیگرى را طلب می‌نماید، ولى اعتراف صریح او در زمینه‏‌ى دلالت آیه بر لزوم عصمت انبیا و امام قابل توجه است، خواه عصمت بعد از بعثت، یا قبل از آن.[4]

  1. «و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عند فانتهوا و اتقوا اللَّه ان اللَّه شدید العقاب»؛[5] آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید(و اجرا کنید) و آنچه را از آن نهى کرده، خوددارى نمایید و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند شدید العقاب است.

دقت در این آیه نشان می‌دهد منظور از «ما آتاکم الرسول» تمام اوامر پیامبر اکرم(ص) است؛ زیرا نقطه‌‏ى مقابل آن، نواهى او است: «و مانهاکم عنه فانتهوا». به همین دلیل بسیارى از مفسران تصریح کرده‏اند که مفاد آیه «عام» است.[6]

طبق این آیه باید در برابر اوامر و نواهى پیامبر(ص) تسلیم مطلق بود و تسلیم و اطاعت بی‌قید و شرط، جز در برابر معصوم ممکن نیست؛ زیرا در صورت خطا یا ارتکاب گناه یا معصیت، نه تنها باید تسلیم نبود، بلکه باید تذکر داد و نهى کرد.

  1. «من یطع الرسول فقد اطاع اللَّه و من تولى فما ارسلناک علیهم حفیظاً»؛[7] کسى که از پیامبر اطاعت کند، اطاعت خدا کرده و کسى که سرباز زند، تو در برابر او مسئول نیستى.

 این آیه، مفهومى شبیه مفهوم آیه‏ى پیشین دارد. و شایان ذکر است که فخر رازى در تفسیر خود این آیه را از قوی‌‏ترین دلیل‌‏هاى عصمت پیامبر اسلام(ص) در تمامى اوامر و نواهى و ابلاغ‌‏هاى او از سوى خداوند و افعال آن‌حضرت می‌داند.[8]

آیات دیگرى نیز در موضوع عصمت انبیا که به بیان دیگر ابعاد و کیفیت عصمت انبیا و امامان معصوم‏(ع) می‌پردازند وجود دارد که از ذکر و بررسى جداگانه‌‏ى آنها خوددارى می‌شود.[9]

نتیجه این‌که بنابر ادله‏ى عقلى، عصمت انبیا - که در این نوشتار از آنها صرف نظر گردید - و آیات قرآن کریم و روایات، امامان معصوم‏(ع) و انبیاى الاهى از مقام والاى عصمت برخوردارند.

بخش دوم: آیاتى که(بنابر ادعا) ظهور در عدم عصمت انبیا دارند! همان‌گونه که در قسمت اول پرسش بیان گردید، برخى تعبیرات در آیات قرآن کریم وجود دارد که گاه گمان می‌شود که این آیات ظهور در گناه و خطاى انبیاى الاهى دارند! بعضى از گناهان و خطاهایى(به گمان عده‏اى) که از آیات فهمیده می‌شود عبارت‌اند از: «عصیان آدم (ع)»،[10] «فراموشى و استوار نبودن آدم بر سر پیمان‏ها»،[11] «تقاضاى مغفرت از سوى حضرت نوح(ع)»،[12] «دروغ گفتن حضرت ابراهیم(ع) در ماجراى انتساب بت شکنى به بت بزرگ»،[13] «اظهار بیماری حضرت ابراهیم(ع) در موقعى که ایشان سالم بود، ولى نمی‌خواست براى مراسم جشن، همراه بت‌پرست‏ها خارج شود»،[14] و... .

از این‌رو مناسب است که این پرسش مطرح گردد که آیا با وجود چنین آیات، می‌توان گفت انبیا معصوم‌اند؟! و آیا با قبول این‌که بخشى از آیات قرآن کریم دلالت بر عصمت می‌کنند، تضاد و پارادوکسى میان آیات وجود ندارد؟

پاسخ به این سؤالات و نیز بررسى اجمالى بعضى از آیات را که بیشتر مورد بحث و گفت‌وگو قرار گرفته‏اند، با دسته‏بندى آیات و نام هر یک از پیامبران الاهى پى می‌گیریم.[15]

دسته‏ اول: بررسى آیاتى که نسبت عصیان، دچار فریب و فتنه‏ى شیطان شدن و فراموشى پیمان را به انبیا می‌دهند.

نمونه‏ى 1. سوره‏هاى: اعراف، 27 ؛ طه، 115، 117- 119، 121.

نام پیامبر: حضرت آدم(ع).

از مجموع بیانات و تفاسیرى که درباره‏ آیات فوق ارائه گردید، به سه تفسیر و پاسخ می‌توان اشاره نمود.

الف) نهى آدم(ع)، نهى آزمایشى بود. با توجه به این‌که خداوند متعال آدم(ع) را براى این آفرید که حجت و جانشین او در زمین باشد و نه براى اقامت و ماندگارى جاویدان در بهشت، و بهشت دارتکلیف نبود، بلکه سراى آزمایش بود و معصیت آدم(ع) در بهشت بود نه در زمین. و هنگامى که به زمین فرستاده شد و حجت و خلیفه‏ى الاهى گردید، مقام عصمت پیدا کرد و... و در حدیثى از امام رضا(ع) به این مطالب اشاره گردیده است.[16]

در نتیجه، اوامر و نواهى خداوند در بهشت تنها براى آشنا ساختن آدم(ع) به مسائل آینده در زمینه‏ى واجب و حرام بود. و آدم(ع) تنها یک فرمان آزمایشى را مخالفت نمود، نه یک امر واجب قطعى را.

ب) نهى آدم، نهی ارشادی بود. اوامر و نواهى‏اى که متوجه انبیا بود، از جمله آدم(ع)، جنبه‏ى ارشادى داشت، مانند امر و نهى پزشک که به بیمار خود دستور خوردن غذاى مخصوص می‌دهد، و یا از استفاده‏ى مواد مشخصى باز می‌دارد. در این‌گونه اوامر و نواهى، اطاعت نکردن مریض، تنها از دست رفتن مصالح مربوط به خود او را به دنبال خواهد داشت نه عصیان و مخالفت طبیب را. بنابراین، هرچند ممکن است درباره‏ى حضرت آدم(ع) تعبیر به عصیان بشود، ولى یقیناً عصیان فرمان واجب الاهى صورت نپذیرفته است.

شاهد و قرینه‏ى این مطلب عبارت است از: آیات 117 تا 119سوره‏ «طه» که فرمود: «به آدم گفتیم که این شیطان، دشمن تو و همسرت است، مبادا شما را از بهشت بیرون کند که در این صورت به زحمت خواهى افتاد. تو در بهشت گرسنه نمی‌شوى و برهنه نخواهى شد و در آن تشنه نمی‌گردى و حرارت آفتاب آزارت نمی‌دهد».

از این‌روى، اگر آدم(ع) مخالفت با نهى ارشادى نمی‌کرد، مدت افزون‌ترى در بهشت اقامت می‌گزید. و یکى از معانى «غوایت» که در ذیل آیات قبلى وجود دارد، باز داشتن انسان از رسیدن به مقصد و محروم شدن از مواهب و نعمت‏ها است.

ج) اطاعت نکردن حضرت آدم(ع)، ترک اولى بود. این پاسخ و تفسیر، طرف‌داران بیشترى داشته و نه تنها در این‌جا، بلکه در تمام مواردى که نسبت گناه به انبیا داده شد، راه گشا و توجیه کننده است. گناه و عصیان بر دو گونه است: مطلق و نسبى. منظور از گناه مطلق، گناهى است که از هر شخصى صادر شود، گناه و عصیان محسوب می‌گردد و هیچ‌گونه استثنایى در آن وجود ندارد؛ مانند خوردن اموال حرام، ظلم، زنا و دروغ. و مراد از گناه نسبى، گناهى است که با توجه به مقام و شخصیت و معرفت و موقعیت اشخاص، عملى نامطلوب تلقى می‌گردد. و چه بسا صادر شدن این عمل از دیگرى نه تنها عیب نباشد، بلکه فضیلت هم محسوب گردد:[17] «حسنات الابرار سیئات المقربین».

گفتنی است که کلمه‏ى «معصیت»، فقط شامل ترک واجبات نبوده و درباره‏ى «ترک مستحبات» نیز در روایات اسلامی دیده می‌شود. از جمله در حدیث معتبرى از حضرت امام باقر(ع) می‌خوانیم: «نوافل یومیه(نمازهاى مستحبى روزانه) مستحب است و واجب نیست، کسى که نماز واجب را ترک کند کافر است ولى کسى که نافله‏ها را ترک کند کافر نیست و معصیت کرده».[18] البته از نظر لغت نیز، «عصیان» به معناى هرگونه خارج شدن از دایره‏ى اطاعت است، خواه در امر وجوبى یا مستحبى.[19]

نتیجه‏ى کلام این که: تمام تعبیراتى که در باره‏ى عصیان، گناه(اثم)، و ذنب(پیامد سوء)، که در مورد انبیا دیده می‌شود، ناظر به همین ترک اولى(ترک کار بهتر) است.[20]

نمونه‏ى 2. قصص، 15.

نام پیامبر: حضرت موسی(ع)

پاسخ: حضرت موسى(ع) پس از مشاهده‏ى ظلم و زورگویى مرد فرعونى(قبطى) به یکى از بنی‌ اسرائیل(سبطى) و عکس العملى که در این رابطه داشتند، فرمودند: «هذا من عمل الشیطان» این کار از عمل شیطان بود. نکته مهم این است که این عبارت، اشاره به اصل دعوا و مشاجره‏ى قبطى و سبطى است؛ یعنى این نزاع کور و بی‌هدف شما دو نفر یک کار شیطانى بود.[21]

دسته‏ى دوم: آیاتى که نسبت ضلالت(گمراهى) بر انبیا می‌دهد.

نمونه‏ى 1. شعراء، 20

نام پیامبر: حضرت موسى‏(ع)

پاسخ:

الف) تعبیر به «ضالین» در آیه‏ى شریفه نیاز به شناخت مفهوم لغوى این واژه دارد.

  1. این کلمه از ماده‏ى «ضلال» در اصل به معناى رها کردن راه مستقیم بوده و مفهوم گسترده‏اش منحصر در «گمراهى از دین حق» نیست؛ از این‌رو، این تعبیر در مورد شخصى مانند حضرت موسى(و بلکه سایر انبیا، در موارد گوناگون دیگر) مفهوم «ترک اولى» دارد. حضرت با کشتن آن مرد فرعونى، جان خود را به خطر انداخت، و راه سلامت را رها کرد و به مسیر پر درد و سرى گام نهاد؛ لذا بعد از آن حادثه نتوانست در مصر بماند و آواره‏ى بیابان شد تا این‌که به خدمت حضرت شعیب(ع) رسید و نزد او پرورش یافت و آماده‏ى پذیرش مسؤلیت رسالت گردید.[22]
  2. «ضلالت» در آیه به معناى دور افتادن از آگاهى از سرنوشت و ورود آن‌حضرت در ماجراى نزاع است. (ناآگاهى) به عبارتى: من نمی‌دانستم که آن ضربه سبب مرگ آن مرد می‌شود و این قتل، مصداق «قتل خطا» بوده نه عمد.[23] در نتیجه از عواقب کار، آگاهى نداشتم.[24]

ب) جواب دیگر این که، جمله‏ى «و انا من الضالین» از روى مماشات با فرعونیان گفته شده است. بدین معنا که با فرض این‌که در آن موقع، من گمراه بودم ولى اینک خدا مرا هدایت کرده و با براهینِ قاطع به سوى شما فرستاده است.[25] مؤید این پاسخ، آیه‏ى 19 و 21 همین سوره است. چه این‌که در آیه‏ اول، فرعون آن‌چنان از موضع قدرت صحبت می‌کرد که خطاب به حضرت موسى(ع) می‌گوید «و انت من الکافرین». و در آیه‏ دوم، حضرت تصریح می‌فرماید که:...! حال چه می‌گویى؟ به هر حال «فوهب لى ربى حکماً و جعلنى من المرسلین» الآن، رسولم و آن وقت به گمان تو گمراه!

نمونه‏ى 2. ضحى،6 - 8.

نام پیامبر: حضرت رسول اکرم‏(ص)

منظور از «ضالّ»در این‌جا، «گم شدن از نظر شخصیت در میان قوم و جمعیت خویش» است. چنان‌که در حدیثى از حضرت امام على بن موسى الرضا(ع) می‌خوانیم: «و وجدک ضالّاً؛ أى لایعرفون فضلک فهداهم الیک». خداوند، تو را گم شده و ناشناخته در میان قومى یافت که مقام فضل تو را نمی‌دانستند، و او آنان را به سوى تو هدایت کرد.[26]

دسته‏ى سوم: آیاتى که در صدد اثبات فراموشى براى انبیایند

نمونه 1. انعام، 68

نام پیامبر: حضرت رسول اکرم(ص)

پاسخ: اگرچه ظاهراً، روى سخن در این آیه به پیامبر اکرم(ص) است، اما در واقع، پیروان او هستند که اگر گرفتار فراموشى شدند و در جلسات آلوده به گناه و استهزاء کفار نسبت به مقدسات شرکت کردند، به محض این‌که متوجه مسئله شدند باید از آن‌جا برخیزند و بیرون روند؛ زیرا در آیه‏ى بعد آمده: «اگر افراد متقی (از روى فراموشی یا اجبار یا به قصد ارشاد) با آنها بنشینند، چیزى از حساب و گناه بر آنها نیست؛ ولى (این هم‏نشینى باید براى) متذکر ساختن کفار (نسبت به خدا و نبوت و معاد) باشد؛ آنهم به این امید که شاید پرهیزکارى پیشه کنند».[27]

در نتیجه: روى سخن با افراد باتقوا و توده‏ى مسلمانان است، نه شخص پیامبر(ص) و در حقیقت این تعابیر، از باب ضرب المثل معروف «به در می‌گویم که دیوار گوش کند» است.[28]

دسته‏ى چهارم: آیاتى که ارتکاب خطا و تقاضاى مغفرت را اثبات می‌کند.

نمونه1. شعراء، 82

نام پیامبر: حضرت ابراهیم‏(ع)

پاسخ: منظور از «خطیئتى»، همان ترک اولى است. البته، هر چند خطیئة از ماده‏ى خطا گرفته شده و در اصل به معناى لغزش‏هایى است که از انسان سرمی‌زند، ولى تدریجاً توسعه‏ى معنایى پیدا کرده و به هر گناه عمدى و غیر عمدى، ترک اولى و... اطلاق گردید. به گونه‏اى که اکثراً به همین معناى غیر عمدى انصراف پیدا می‌کند؛[29] از این رو، ترک اولى در مورد حضرت ابراهیم‏(ع) شامل تمام حالاتى است که انسان را به نحوى از خدا غافل می‌سازد؛ مانند پرداختن به کارهاى زندگى نظیر خوردن و آشامیدن و... که چون همین‏ها نیز موجب اندک غفلتى از خدا می‌شود و اولیاى إلاهى چنین وضعیتى را کمتر از گناه نمی‌دانند: «حسنات الابرار سیئات المقرّبین».[30]

دسته‏ى پنجم: آیاتى که بیانگر توبیخ و عتاب به انبیا است.

نمونه 1. توبة، 43

نام پیامبر: حضرت رسول اکرم(ص).

پاسخ: در این آیه، نخست سخن از عفو است(خداوند تو را بخشید) و بعد، عتاب می‌شود: «چرا به آنها اجازه دادى، پیش از آن که کسانى که راست گفتند براى تو روشن شوند و دروغ‌گویان را بشناسى»؟! سخن در اجازه‏ى شرکت ننمودن در جنگ است که آن‌حضرت به گروهى از منافقان دادند.

اگر در محتواى آیه(صدر و ذیل آن) و سایر تعابیر دقت شود، دانسته می‌شود که کلمه‏ى «عفو» و «عتاب» نسبت به حضرت براى بیان زشتى کار منافقان است. چنان‌که گاه انسان به شخصى که قصد میانجی‌گرى در دعوا دارد، خطاب و عتاب می‌کند که چرا دست او را گرفتى و نگذاشتى سیلى بزند تا همه‏ى مردم، این آدم سنگ‌دل را بشناسند و رسوا شود؟! روشن است که این سخن در لباس عتاب و سرزنش به دوست خیرخواه، کنایه از بی‌رحمى و پستى دیگرى است.[31] امام رضا(ع) در تفسیر این آیه فرمودند: این آیه از قبیل ضرب المثل معروف عرب است که می‌گوید: «به تو می‌گویم ولى همسایه بشنود»! خداوند نیز روى سخن را در این آیه، پیامبرش کرده ولى منظور امت است.[32]

دسته‏ى ششم: آیات بیانگر وجود شک و تردید در انبیا(ع)

نمونه 1 تا 5. سوره‏هاى: یونس 94؛ بقره 147؛ آل عمران 60؛ هود 17؛ سجده 23.

نام پیامبران: همه (ر. ک: هود 17)؛ مخصوصاً پیامبر اکرم(ص)

پاسخ: هرچند ظاهر این آیات می‌گوید: «اگر در قرآن و وحی شک دارى، از شک کنندگان مباش». ولى، الف) در هیچ‌کدام، به طور قطع و روشن وجود شک در پیامبران، بیان نگردیده است. مثلاً در سوره‏ى یونس، آیه 94 آمده است: «اگر در آنچه به سوى تو نازل کرده ‏ایم شک دارى، پس...». که در نتیجه، با تعبیر «اگر» که نوعى تعلیق و عدم جزمیت است، سخن گفته شد. همان‌گونه که انسان به دوست بسیار نزدیک خود - چون می‌خواهد او را مطمئن‌ تر کند. بدون این‌که اذعان به شک و تردیدش داشته باشید – می‌گوید: «اگر شک دارى، برایت دلیل می‌آورم». و روشن است که این عبارات، بیش از آن‌که ظهور در وجود شک و تردید در او داشته باشد، نمایشگر موضع محکم گوینده و مختصرگویى و آمادگى او براى توضیح - در صورت نیاز - است.

ب) در این‌گونه موارد هر چند روى سخن با پیامبر است ولى منظور، توده‏ى مردم و مؤمنان هستند (به در می‌گوییم که دیوار بشنود).

دسته‏ى هفتم: آیاتى که وعده‏ى مغفرت و بخشایش گناه انبیا داده است.

نمونه 1. فتح، 2

نام پیامبر: پیامبر اسلام(ص)

پاسخ: هر چند آیه، دلالت بر بخشیده شدن ذنب پیامبر(کارهاى گذشته و آینده) دارد، اما:

الف) منظور از «ذنب»، همان ترک اولى است.

ب) در حدیثى از حضرت امام رضا(ع) آمده است که ایشان در پاسخ سؤال مأمون درباره‏ى این‌که چگونه این آیه با عصمت سازگار است، فرمودند: هیچ‌کس نزد مشرکان مکه گناهش بزرگ‌تر از رسول خدا نبود! برای این‌که آنها 360 بت می‌پرستیدند و هنگامى که پیامبر(ص) آنها را به توحید دعوت کرد بسیار بر آنها گران آمد، و از روى تعجب گفتند: آیا او همه‏ى خدایان ما را به یک خدا تبدیل کرده؟! چه چیز عجیبى است؟! ولى هنگامى که خداوند مکه را براى پیامبرش فتح نمود، به او فرمود: «اى محمد! ما فتح آشکارى براى تو فراهم کردیم تا گناهان گذشته و آینده‏اى را که نزد مشرکان عرب، به دلیل دعوت به توحید داشتى و دارى، ببخشد؛ چرا که بعضى از مشرکان ایمان آورده‏اند، و بعضى نیز از مکه خارج شدند، و آنها که باقى ماندند نمی‌توانستند توحید را انکار کنند آن هم هنگامى که مردم را به سوى آن می‌خواندى». از این‌رو گناهانى را که مشرکان به حضرت نسبت می‌دادند، با این فتح و پیروزى نادیده گرفته شد و از گناه کار شمردنش دست کشیدند.[33]

دسته‏ى هشتم: آیاتى که ظاهراً پیامبران را دروغ‌گو شمرده و نوع دروغ‌ها را هم بیان نموده است!

نمونه 1. انبیا، 62 و 63

نام پیامبر: حضرت ابراهیم‏(ع)

پاسخ: آن‌حضرت صراحتاً نفرمود که بت بزرگ این کار را کرده، بلکه آن‌را در قالب یک جمله‏ى «شرطیه» درآوردند. توضیح این جمله را با یک روایت از حضرت امام صادق‌(ع) پى ‏می‌‏گیریم. ایشان فرمودند: «نه بت بزرگ این کار را کرده و نه ابراهیم دروغ گفته! چه این‌که ابراهیم گفت از آنها سؤال کنید که اگر آنها سخن بگویند، حتماً بزرگ آنها این کار را کرده، و اگر سخنى نگویند، بزرگ آنها این کار را نکرده؛ و در نتیجه، نه آنها سخن گفتند و نه ابراهیم دروغ گفت».[34]

دسته‌‏ى نهم: آیاتى که پیامبر را قاتل دانسته است!

نمونه 1. شعراء، 14

نام پیامبر: حضرت موسى (ع)

پاسخ: هرچند حضرت موسى(ع) با وارد شدن به نزاع دو نفر(فرعونى و بنى اسرائیلى) با کف دست فرد قبطی را هل داد و او افتاد و مرد،[35] اما:

الف) این قتل عمدى نبود و حضرت خواست به نوعى ظالم را به کناره‏گیرى بکشاند، اما ناگهان در اثر هل دادن ایشان، آن فرد افتاد و مرد.

ب) باید توجه داشت که این قتل حتی در صورت عمدی بودن، در برابر قتل نوزدان پسر توسط فرعونیان و دیگر ستم‌های آنان، کار خلافی نبود. به بیان دیگر این قتل در قبال جنایات و قتل‏هایى بود که فرعونیان در حق بنى اسرائیلی‌ها روا داشتند. به شهادت قرآن، قوم خونریز فرعون، هیچ پسرى را زنده نمی‌گذاشتند. و به تعبیر قرآن، «مفسد فى الارض» بودند. از این‌رو حداقل احتمال جایز القتل بودن این ظالم فرعونى کاملاً قابل قبول است. البته از آن جهت که در شرایط نامناسب محقق شده؛ چون زمینه اجرای قصاص فراهم نبوده است، به عنوان ترک اولی (در نحوه‌ی اجرای عمل، نه در اصل عمل) محسوب می‌گردد.[36]

دسته‏‌ى دهم: آیاتى که نسبت شرک به انبیا(ع) ‏می‌دهد!

نمونه‌‏ى 1. انعام، 76 - 78

نام پیامبر: حضرت ابراهیم‏(ع)

پاسخ: اگرچه آن‌حضرت با اشاره به ستاره و ماه و خورشید و آسمان، آنها را با «هذا ربى» گفتن به ربوبیت توصیف کرد، اما با توجه به آیه‌‏ى قبل و بعد، مشخص می‌شود که این سخنان از موضع استدلال و گفت‌وگو بود، نه ابراز اعتقاد! ایشان با قرار گرفتن در برابر هر یک از این گروه‌‏ها، نظر آنها را به عنوان یک «فرضیه» پذیرفت، آن‌گاه با استدلال به نابودى و افول هر یک، لزوم بطلان آنها را گوشزد کرد. و در واقع این خود یکى از بهترین راه‌‏هایى است که براى ابطال نظریات مخالفان پیموده می‌‏شود بدون ‏آن‌که حس تعصب و لجاجت آنها تحریک شود. بویژه آن‌که در آیه‌‏ى بعد می‌‏فرماید: «اى جمعیت! من از این شریک‏هایى که براى خدا قرار می ‏دهید بیزارم».[37]

دسته‌‏ى یازدهم: آیاتى که دلالت بر ترسویى و خوف رسول خدا از مردم دارد تا ترس از خدا!

نمونه 1. احزاب، 37

نام پیامبر: حضرت رسول اکرم(ص)

پاسخ: قرطبى نقل می‌کند: به پیامبر(ص) وحى فرستاده شده که زید، همسرش «زینب» را طلاق خواهد داد و در نهایت حضرت نیز برای حفظ عواطف انسانى و سایر حکمت‏‌ها با او ازدواج خواهد کرد.[38] از این‌رو هنگامى که زید به خدمت پیامبر(ص) آمد و از اخلاق زینب و عدم اطاعت او شکایت دارد و این‌که می‌خواهد وى را طلاق دهد؛ رسول الله(ص) او را نصیحت کرد و فرمود: از این سخن بپرهیز و همسرت را نگهدار! اما در عین حال، حضرت یقین داشت که سرانجام از یکدیگر جدا خواهند شد و طبق وحى الاهى با زینب که دختر عمه‌‏ى پیامبر(ص) هم بود ازدواج خواهد کرد. از این‌رو تمام این اطلاعات همان چیزى بود که به تصریح قرآن، حضرت در دل مخفى داشت، ولى از طرفى هم نمی‌خواست او را امر به طلاق کند؛ چون بیم داشت که مردم به او خرده بگیرند که چگونه راضى شده که همسر جدا شده‌‏ى زید که اول غلامش بود و سپس به فرزند خواندگى قبولش کرده را به ازدواج خود درآورد. و از سویى، زید را هم تشویق به طلاق کرده است! این برخى از شایعاتى بود که می‌توانست در صورت اقدام آن‌حضرت به ازدواج با آن خانم، دامن‌گیر مقام مقدسش شود، ولى خداوند برای همین نکته پیامبرش را مورد عتاب قرار داد که چرا از مردم در خصوص چیزى که مباح و جایز است ]ازدواج با همسر مطَلَّقه‏ى پسر خوانده[ در بیم و هراسى؟ و خداوند، رسولش را آگاه ساخت که در هر حال، سزاوارتر است که از او بیم داشته باشد.[39]

شایان توجه است که قرطبى می‌افزاید: علماى ما می‌گویند این حدیث، بهترین نظر و سخنى است که در تفسیر این آیه گفته شده و تمام اهل تحقیق و مفسران و علماى برجسته آن‌را پذیرفته‌‏اند!... تا جایی که «ترمذى» (محدث بزرگ) ضمن اشاره به این حدیث در «نوادر الوصول» چنین می‌گوید: على بن الحسین امام سجاد(ع) این سخن را از خزانه‌‏ى علم آورده و این گوهرى از جواهرات است و دُرّ گران قیمتى از دُرها.[40]

فلسفه و حکمتِ ذکر تعابیر دو پهلو پیرامون پیامبران در قرآن

شاید پرسیده شود، درست است که عصیان و گناه مفهوم وسیعى داشته و ترک مستحبات ترک اولى را شامل می‌شود، ولى چه حکمتى داشت که خداوند به طور مکرر در آیات قرآن مجید این تعابیر را در مورد انبیاى گرامى خود به کار برده است؟

پاسخ این سؤال در حدیثى آمده است! مردى نامسلمان(زندیق) از حضرت علی(ع) می‌پرسد: چرا خداوند لغزش‌‏هاى پیامبران خود را آشکارا بیان کرده، مانند «و عصى آدمُ ربه فغوى»؟ حضرت فرمودند: ذکر لغزش‌‏هاى انبیا و سایر چیزهایى که خداوند در کتابش تبیین کرده از روشن‌‏ترین دلایل حکمت خداوند متعال و قدرت ظاهر او است؛ زیرا می‌‏دانست معجزات و دلایل انبیا چنان در دل امت‌‏ها بزرگ جلوه می‌کند که بعضى معتقد به الوهیت و خدایى آنها می‌شوند، مانند آنچه مسیحیان درباره‏‌ى عیسى بن مریم گفته‏‌اند... از این‌رو خداوند این لغزش‌‏ها را می‌شمارد تا همه بدانند آنها کمالات و صفات الاهى را به طور مطلق و بی‌نهایت و کامل دارا نبودند و کسى فکر الوهیت آنها را در سر نپروراند.[41]

 


[1]. ر. ک: «معنای عصمت»، 1738؛ «مفهوم عصمت و امکان عصمت افراد»، 249؛ «عصمت انبیا از دیدگاه قرآن»، 112.

[2]. بقره، 124. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر پیام قرآن، ج 7، ص 83 – 82، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1377ش.

.[3] ر. ک: فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 4، ص 36، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.

[4]. حقی بروسوی،  اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج 1، ص 224، بیروت، دارالفکر، بی‌تا، چاپ اول.

[5]. حشر، 7.

[6]. مانند: طبرسى در مجمع البیان؛ ابوالفتوح رازى در روح الجنان؛ قرطبى در تفسیر الجامع لاحکام القرآن؛ فخر رازى در مفاتیح الغیب و... .

[7]. نساء، 80.

[8]. مفاتیح الغیب، ج 4، ص 39.

[9]. ر. ک: نساء، 65؛ احزاب، 21؛ احزاب، 32؛ انعام، 90؛ نجم، 3و 4؛ زمر، 37؛ یس، 62؛ صاد، 45- 47، صاد 82 - 83؛ جن، 26 - 28.

[10]. طه، 121.

[11]. طه، 115.

[12]. هود، 47.

[13]. انبیاء، 62 و 63.

[14]. صافات، 89.

[15]. البته به منظور اختصار در پاسخ‌گویى و ایجاد انگیزه‏ تحقیق در خواننده، از ذکر آیات و ترجمه‌‏ى آنها خوددارى شده است.

[16]. ر. ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 11، ص 72، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.

[17]. پس اگر از «ترک اولى» به «گناه» تعبیر می‌شود، منظور همان گناه نسبى است نه مطلق. و در ترک اولى، عملى که ترک می‌‏شود، ممکن است جزو مکروهات یا مباحات و حتى مستحبات باشد.

[18]. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، تحقیق، رسولی محلاتی، سید هاشم، ج 3، ص 404، ح 165، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق.

[19]. راغب اصفهانى، مفردات الفاظ قرآن، واژه «عصى».

[20]. تفسیر پیام قرآن، ج7، ص 107 و 108.

[21]. همان، ص 124.

[22]. همان، ص 125؛ علم الهدی، علی بن حسین، تنزیه الأنبیاء علیهم السلام، ص 65 – 67، قم، دار الشریف الرضی، چاپ اول، 1377ش.

[23]. تنزیة الانبیاء، ص 65 – 67.

[24]. مصباح یزدى، محمد تقی، آموزش عقائد، سازمان تبلیغات اسلامی، ص 209 – 214، چاپ چهارم، 1379ش؛ تنزیة الانبیاء، ص 65 – 67.

.[25] آموزش عقائد، ص 212.

[26]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج 10، ص 767، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش؛ نور الثقلین، ج 5، ص 595.

[27]. انعام، 69.

[28]. تفسیر پیام قرآن، ج 7، ص 159.

[29]. همان، ص 115 - 116.

[30]. در مورد ترک اولى در دسته‏ى اول آیات، صحبت شد.

[31]. تفسیر پیام قرآن، ج 7، ص 152.

[32]. تفسیر برهان، ج 2، ص 130، ح1، به نقل از تفسیر پیام قرآن.

[33]. تفسیر پیام قرآن، ج 7، ص 149؛ نور الثقلین، ج 5، ص 56، ح 18.

[34]. شیخ صدوق، معانی الاخبار، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 210، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1403ق.

[35]. ر. ک: «چگونگی شناخت موسی(ع) نسبت به فرد بنی اسرائیلی در دعوا»، 99924؛ «عصمت موسی و کشتن قبطی»، 1080.

[36]. تفسیر پیام قرآن، ج 7، ص 123.

[37]. همان، ص 187.

[38]. زید، پسرخوانده‏ى پیامبر اکرم(ص) بود. ر. ک: «ازدواج پیامبر اسلام(ص) با همسر زید»، 18410.

[39]. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج ‏14، ص 190، تهران، ناصر خسرو، تهران، چاپ اول، 1364ش.

[40]. همان، ص 191.

[41]. تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 404، ح 143.

ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها