جستجوی پیشرفته
بازدید
2334
آخرین بروزرسانی: 1400/09/16
خلاصه پرسش
آیا حالات و افکار عرفانی زاییده و برگرفته از ویژگی‌های فیزیکی مغز است؟
پرسش
متن زیر را توجه کنید: نخستین روش‌‌ها، از سوی سالکان و عارفان بزرگ در پایان سده‌‌های میانه بیان شد. آنها توجه خود را روی یک هدف یا موضوع پر از احساس و عواطف، مانند شمایلی مقدس، شیئی متبرک، تصویرهایی ذهنی مانند آتش جهنم، لذت‌‌های بهشت، شکنجه‌‌‏ها و عذاب‌‌های زمینی یا شهیدان و قربانیان مقدس، … و یا با بازتولید و تکرار عبادت و نیایش و مناجات و ادعیه متمرکز می‌کردند و سپس، در بخش آهیانه‏ای نیمکرهی راستِ مغزِ خود، پیغامهایی بصری دریافت می‌‌‏کردند که «به نظرشان» می‌‌‏رسید «از بیرون» می‌‌‏آید، این پیامها با «یادمانده‏های»‏ ذخیره شده در داخل بخش‌‌های مختلف قشر بصری مغز که در زیر لوب‌‌های گیجگاهی و پسِ سری قرار دارند ترکیب می‌‌شود. تصویرهای واقعی با بیدار کردن تصویرهای حک‌شده در حافظه، به شکلی غیرمستقیم، فعالیت «هیپوکامپ راست» را افزایش می‌دهد، و از طریق پیوندهای متوقف‏ کننده، به تدریج لوب گیجگاهی راست را، با تحریک کردن هسته‌‏های هیپوتالاموس (که از دور، قلب و شش‌‌ها را کنترل می‌‌‏کند) از کار می‌‌اندازد. سپس بخشی از «حس تشخیص جهت» از دست می‌‌‏رود که فرد حس می‌‏کند در فضایی بی‌‌پایان قرار دارد و آهنگ ضربان قلب و تنفسش آرام شده است. اگر مدیتیشن مؤثر باشد، همه‌‌ی تعادل‌‌های نوروفیزیولوژیک در یک آن به پایان می‌‏رسد. لوب چپ مغز که مسئول قطع ارتباط میان «خود» و «دیگری» است، به نوبه‌‌ی خود از کار می‌‏افتد. در این مرحله فرد، به حالت خوشنودی و رضایت خاطر و خلسه‌‏ی مطلق، وضعیتی که نوروفیزیولوژیستها آن‌را «هستی واحد مطلق» و دیگران آن‌را «نیروانا» یا «فنا» می‌‌نامند می‌‏رسد. با توجه به متن مذکور، سؤالم این است که چه فرق‌هایی این حالات با حالات عصبی گفته‌شده دارد؟ فکر می‌کنم حتما تفاوت‌‌هایی حتی از نظر همان اعصاب و روان دارد؟ آیا اساسا می‌شود این حالات تاثیر گرفته این اینها باشد؟! البته خودم فکر می‌کنم نمی‌‌تواند این‌گونه باشد؛ چون مفاهیم بزرگی را عرفا می‌بینند و میگویند.
پاسخ اجمالی

این مطالب که برای زیر سؤال بردن مفاهیمی مانند وحی و مکاشفه مطرح می‌شود، در واقع همان مباحث شکاکیت است که به شکل‌های مختلف مطرح می‌گردد؛ در پاسخ این استدلالات می‌توان گفت: اگر منظور از این استدلالات این است که بین تغییرات فیزیکی با حالات روحی و روانی ارتباط وجود دارد و این دو بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند، سخن صحیحی است؛ زیرا بدن به عنوان ابزار روح است. بنابر این، هم روح از بدن متأثر می‌شود و هم بدن از روح تأثیر می‌پذیرد.[1]

اما اگر منظور حکم کلی و مطلق باشد که حالات روحانی و روانی چیزی جز حاصل یک فرایند فیزیکی در درون مغز انسان نبوده و هیچ ارتباطی با عالم غیب ندارد، این همان چیزی است که اولا: خاصیت خودزنی دارد که باید خود این تئوری و نظریه را معلول فیزیک جسم و خاصیت مغز و اعصاب دانست؛ و از این‌رو اعتبار آن‌را زیر سؤال برد. ثانیا: سر از  سوفسطی‌گری و  شکاکیت در می‌آورد.[2]


[1]. ر. ک: «رابطۀ روح و بدن »، 2250.

[2]. ر. ک: «مغز در خمره‏ یکی از استدلال‌ها بر شکاکیت»، 25597 ؛ «سوفسطایی و شکاکیت»، 89310؛ «بدیهیات و شرایط محیطی»،  21354؛ «معنای ماتریکس »، 124130.

نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها