جستجوی پیشرفته
بازدید
39533
آخرین بروزرسانی: 1392/11/20
خلاصه پرسش
عاطفه انسانی چیست؟ و عاطفه تا چه اندازه می تواند در انسان تأثیر داشته باشد؟ آیا عاطفه انسانی از مبانی انسان‌شناسی است؟
پرسش
عاطفه انسان را توصیف کنید و بفرمایید که چقدر می‌تواند در انسان تأثیر داشته باشد؟ و آیا عاطفه انسانی را می‌توان از مبانی انسان‌شناسی دانست؟
پاسخ اجمالی
یکی از جنبه‌هاى روح و نفس انسان، «ساحت عاطفی انسان» است. «عاطفه»؛ به معنای محبت و مهربانى است. و غالباً تحت تأثیر عناصر و عوامل مختلف؛ از قبیل عشق، حس جمال، و مهر و محبت قرار می‌گیرد. و نوعى میل است که جهت آن به‌سوى غیر می‌باشد.
عاطفه از ویژگی‌های فطری و مثبت انسانی است و مؤمنان به داشتن آن ترغیب شده‌اند؛ از این‌رو، عاطفه از مبانی انسان‌شناسی است. در قرآن کریم و روایات همان‌گونه که به عقل اهتمام ویژه شده، به قلب نیز که کانون عواطف و محبت بوده، توجه شده است. اراده انسان تحت تأثیر بُعد عاطفى و شوقى او است؛ انسان تا نسبت به کارى اشتیاق و رغبت نیابد، اراده‌اش نسبت به آن برانگیخته نمی‌شود. اشتیاق و جنبه عاطفى انسان نیز متأثّر از بُعد شناختى و باورهاى او است.
مهم‌ترین عاملى که عاطفه انسانى را تقویت می‌کند، و بر خود انسان و دیگرانی که مورد محبت و عاطفه قرار می‌گیرند، تأثیر می‌گذارد، شناخت محبت و عاطفه و شیوه اجرای آن بر اساس آموزه‌های دینی است.
البته آنچه گفته شد؛ تأییدی بر مکتب عاطفه‌گرایی نیست؛ چون از دیدگاه عاطفه‌گرایان، هر چیزى که عواطف انسان را تأمین کند و هر رفتارى که موجب اشباع عاطفه شود، خواه عواطف خانوادگى و خواه عواطف اجتماعى، داراى مرتبه‌اى از خیر اخلاقى است. در مقابل، هر رفتارى که عواطف آدمیان را جریحه‌دار سازد، شرّ اخلاقى است. در حالی‌که اشکالاتی بر این دیدگاه وارد است و سازگاری کامل با آموزه‌های دین اسلام ندارد.
 
پاسخ تفصیلی
انسان موجودى دو بُعدى یعنى جسمانى و روحانى است. شاید بتوان در پرتو علم و دانش روز به زوایا و ابعاد گوناگون جسم و بدن انسان آگاه شد؛ ولى شناخت ساحت‌هاى وجودى روح انسان به طور کامل امکان‌پذیر نیست؛ زیرا روح انسان جلوه و مظهر برجسته حق تعالى و مرتبط با کمال بی‌نهایت است؛ از این‌رو، انسان معمّاى بزرگ قرون و اعصار شمرده شده که هنوز کشف نشده است. با این‌حال، می‌توان در پرتو آیات نورانى قرآن کریم و سخنان رهگشاى معصومان تا حدودى پرده از راز و رمزهاى وجودى او برداشت و آگاهى نسبى به او پیدا نمود. امام صادق(ع) می‌فرماید: «انسان‌ها، معادن و ذخایرى هستند مانند معادل طلا و نقره».[1] همان‌گونه که معادن نیازمند به اکتشاف، استخراج، و بهره‌بردارى هستند، استعدادهاى ناب نهفته در انسان باید مورد شناسایى، شکوفایى و بهره‌بردارى قرار بگیرند.[2]
از آن‌جا که انسانیّت انسان و هویّت اصلى او را روح او تشکیل می‌دهد و بدن تنها ابزار و مَرکب روح به شمار می‌آید، در این مجال به بیان یکی از جنبه‌هاى روح و نفس بسنده شده و شگفتی‌هاى بدن آدمى به دانش‌هایى چون فیزیولوژى و زیست‌شناسى موکول می‌شود. و آن جنبه «ساحت عاطفی انسان» است.
امروزه در مغرب زمین، عنایت خاصى نسبت به «عواطف و احساسات عاطفى» و «محبت و دوستى» پیدا شده است و برخى از مکاتب اخلاقى، پایه اخلاق را عاطفه می‌دانند و معتقدند که اگر آدمیان را تنها براساس عاطفه تربیت کنیم و عواطف بالقوّه وجود انسان‌ها را بالفعل کنیم، جامعه آرمانى تحقق پیدا خواهد کرد و رفتارهاى اخلاقى مطلوب را از همگان مشاهده خواهیم کرد. مدعاى اینان این است که براى پرورش اخلاقى فرد و جامعه، نیازى به دین نیست، بلکه عاطفه می‌تواند جایگزین دین شود، نیازهاى اخلاقى را تأمین نماید و مردم را متخلّق به اخلاق انسانى سازد.
عاطفه چیست؟
«عاطفه»؛ محبت، مهربانى، انفعال لذت و الم. عاطفه غالباً تحت تأثیر عناصر و عوامل مختلف؛ از قبیل عشق، حس جمال، حس اجتماعى، مهر و محبت، حسد، تمایل، بیم و ... قرار می‌گیرد و به شکل مرکب درمی‌آید.[3] و نوعى میل است که جهت آن به‌سوى غیر می‌باشد؛ یعنى میل دیگر خواهى است و فرق عاطفه با غریزه در روان‌شناسى همین است. غریزه میلى است که جهت آن به‌سوى خود انسان است (خودخواهى)؛ مانند غریزه جنسى یا غریزه غذاطلبى که انسان به‌وسیله‏ آنها، لذت و سودى را به سمت خود جلب می‌کند. اما جهت عاطفه به‌سوى غیر است؛ مثلاً، عاطفه مادرى میلى است که در مادر نسبت به فرزند وجود دارد و مادر براساس این میل، دوست دارد سودى به فرزند خود برساند یا ضررى را از او دفع کند. عواطف دیگر مثل عاطفه شخص نسبت به برادر و خواهر خود نیز ماهیتاً همین گونه‌اند.[4]
البته درست است که عاطفه، میلى است که جهت آن به سوى دیگرى است، اما در نهایت، خود انسان نیز پس از ابراز عاطفه نسبت به غیر، در خود احساس شادى و لذّت می‌کند و از اشباع و اعمال عاطفه خود، خُرسند می‌شود. نکته مهم این است که خود میل عاطفى و ذات و ماهیت‏ آن، در جهت غیردوستى است، نه خود دوستى. در عین حال، نتیجه نهایى آن مانند هر میل دیگرى، حصول لذّت در نفس است.
ساحت عاطفی انسان
انسان موجودى است آمیخته از عقل و عاطفه، عشق و اندیشه؛ و هر یک از این‌دو بُعد نقش اساسى در به حرکت درآوردن و تعالى بخشیدن به انسان دارند، و هیچ‌گاه نمی‌توان یکى از این ابعاد را پذیرفت و دیگرى را رها کرد؛ نه عقل می‌تواند کار دل را بکند و نه دل کار عقل را.
عاطفه از ویژگی‌های فطری و مثبت انسانی است و مؤمنان به داشتن آن ترغیب شده‌اند؛ از این‌رو، عاطفه از مبانی انسان‌شناسی است. قرآن کریم همان‌گونه که به عقل اهتمام ویژه دارد، به قلب[5] نیز که کانون عواطف و محبت است توجه دارد؛ از این‌رو، خداوند یکى از ویژگی‌ها مؤمنان را محبّت شدید و عشق آنها به خود می‌داند: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»؛[6] بعضى از مردم، معبودهایى غیر از خداوند براى خود انتخاب می‌کنند؛ و آنها را همچون خدا دوست می‌دارند. امّا آنها که ایمان دارند، محبتشان به خدا، شدیدتر است.
قرآن کریم «دل» و ساحت عاطفى انسان را مرکز آرامش و اطمینان می‌داند: «الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛[7] آنها کسانى هستند که ایمان آورده‌اند، و دل‌هایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است؛ آگاه باشید، تنها با یاد خدا دل‌ها آرامش می‌یابد!
اساساً برخى از میل‌ها و گرایش‌هاى متعالى فطرى در انسان، مربوط به ساحت عاطفى انسان است؛ مانند؛ «زیبایى دوستى».
انسان همراه با جنبه‌هاى حیوانى و غریزى او یک نماى کلّى از ابعاد وجودى انسان را به ما نشان می‌دهد؛ ولى شناخت دقیق و همه جانبه از جنبه‌هاى وجودى انسان؛ بسى دشوار و سخت می‌باشد. بنابراین، «عقل» و «اراده» و «عاطفه» سه سرمایه وجودى انسان به شمار می‌آیند که می‌توانند در پرتو هدایت‌هاى پیامبران الهى سمت و سوى اصلى خود را بیابند و در جهت فلسفه آفرینش انسان به شکوفایى برسند.
این سه بُعد انسان در تعامل و تأثیر متقابل در یکدیگرند؛ به این معنا که بُعد شناختى در جنبه عاطفى و ارادى تأثیر مستقیم دارد و جنبه عاطفى و ارادى نیز بُعد شناختى و معرفتى انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهند.
فیلسوفان اسلامى بر این باورند که رفتارهاى ارادى انسان که در زندگى روزانه انجام می‌دهد، نشأت گرفته از «اراده» او است، تا اراده انسان تحریک نشود، کار و فعالیتى در خارج صورت نمی‌پذیرد.[8] اراده انسان نیز تحت تأثیر بُعد عاطفى و شوقى او است. انسان تا نسبت به کارى اشتیاق و رغبت نیابد، اراده‌اش نسبت به آن برانگیخته نمی‌شود. اشتیاق و جنبه عاطفى انسان نیز متأثّر از بُعد شناختى و باورهاى او است. انسان تا زمانى که نسبت به یک عمل، ارزیابى شناختى نداشته و به جنبه‌هاى مثبت و سودمند آن آگاه نشود، نسبت به آن کار اشتیاق و علاقه‌اى نشان نمی‌دهد و در نتیجه اراده او نسبت به آن کار تحریک نمی‌شود و به دنبال آن کارى در خارج صورت نمی‌گیرد.[9] تمام رفتارهاى انسان در نهایت نشأت گرفته از بُعد شناختى و باورهاى او است که از آن به «انگیزه» تعبیر می‌گردد؛ از این‌رو، اصلاح باورها و شناخت‌ها و بینش‌ها تأثیر بسزایى در اصلاح و ساماندهى رفتار انسان دارد.
تأثیرگذاری عاطفه انسانی
مهم‌ترین عواملى که عاطفه انسانى را تقویت می‌کند، و بر خود انسان و دیگرانی که مورد محبت و عاطفه قرار می‌گیرند، تأثیر می‌گذارد، شناخت محبت و عاطفه و شیوه اجرای آن بر اساس آموزه‌های دینی است. دین در روایات به «محبّت و کینه» تفسیر شده است: محبّت نسبت به مسلمانان‏ و کینه نسبت به کفّار؛ برای نمونه؛ در روایتى «فُضَیل بن یَسار» می‌گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: آیا حبّ و بغض هم جزو ایمان است؟ امام صادق(ع) فرمود: «مگر ایمان به غیر از حبّ و بغض چیز دیگرى است؟»[10] و سپس امام(ع) این آیه شریفه را تلاوت فرمود: «وَ لکِنَّ اللَّه‏ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ».[11]
و در روایت دیگرى آمده است: روزى حضرت رسول اکرم(ص) امام حسن و امام حسین(ع) را بوسید، مردى به نام اَقرَع که این کار را سبک می‌شمرد به پیامبر(ص) گفت: ای رسول خدا! خداوند به من ده فرزند داده است؛ امّا هرگز هیچ‌یک از آنان را نبوسیده‌ام. پیامبر فرمودند: «من چه کنم که خداوند ریشه رحمت و شفقت را در قلب تو کنده است».[12] دلى که محبّت در آن نیست، دیگر نه دل، که پاره سنگ است و نه شایسته نعمات بهشتى که سزاوار عقوبت جهنّم است.[13]
دوست داشتن براى خداوند در اخلاق اسلامى جایگاه بلندى دارد و فراوان به آن توصیه شده و آثار بسیارى در دنیا و آخرت براى آن برشمرده شده است. امام صادق(ع) می‌فرماید: روزى پیامبر اکرم(ص) از یارانش پرسید: «کدام‌یک از دستاویزهاى ایمان محکم‌تر است؟» گفتند: خداوند و رسولش داناترند. برخى از آنها گفتند: نماز. عده‌اى پاسخ دادند: زکات. گروهى گفتند: روزه. پاره‌اى حج و عمره و برخى جهاد را محکم‌تر دانستند. رسول خدا(ص) فرمود: «همه اینها فضیلت دارند، ولى هیچ‏یک از آنها محکم‌ترین نیستند، بلکه محکم‌ترین دستاویز ایمان دوست ‏داشتن براى خدا و دشمنى ورزیدن براى او است. دوست ‏داشتن دوستان خدا و بیزارى جستن از دشمنان خداوند».[14]
امام باقر(ع) نشانه بهره‌مندى انسان را از خیر و صلاح، دوستى براى خدا می‌داند؛ آن‌جا که می‌فرماید: «هرگاه خواستى بدانى که در تو خیرى هست به دلت نگاه کن. اگر اهل طاعت خدا را دوست و اهل معصیت خدا را دشمن داشتى، در تو خیر هست و خدا هم تو را دوست دارد. ولى اگر اهل طاعت خدا را دشمن و اهل معصیت خدا را دوست داشتى، خیرى در تو نیست و خدا نیز تو را دشمن دارد. انسان با کسى است که دوستش دارد».[15]
درباره آثار محبت براى خداوند در آخرت امام سجاد(ع) می‌فرماید: «آن‌گاه که خداى -عزّ و جلّ- همه آدمیان را از اولین تا آخرین نفر جمع کند، آواز دهنده‌اى برخیزد و با صدایى که همگان بشنوند بانگ برآورد: کجای‌اند آنان که براى خدا دوستى می‌ورزیدند؟ پس گروهى از مردم برخیزند و به آنان گفته می‌شود: «بدون حسابرسى وارد بهشت شوید».[16]
البته آنچه گفته شد؛ تأییدی بر مکتب عاطفه‌گرایی نیست؛ برای این‌که این شبهه برطرف شود، به تبیین و نقد مکتب عاطفه‌گرایی پرداخته می‌شود تا مرز میان عاطفه در انسان‌شناسی واخلاق اسلامی و مکاتب نادرست غربی روشن شود.
مکتب عاطفه‌گرایى‏
یکى از مکاتبى که در اخلاق و فلسفه اخلاق، ریشه اخلاقیات را در طبیعت جست‌وجو می‌کند و امیال طبیعى آدمى را مبناى اخلاق می‌داند، مکتب «عاطفه‌گرایى» است.[17] این مکتب اخلاقى منسوب به فیلسوفانى مانند شوپنهاور، فیلسوف آلمانى (1788- 1860)، و اگوست کنت فرانسوى (1798- 1857) است. دیوید هیوم اسکاتلندى (1711- 1776) نیز به این مکتب تمایل داشته است.[18] شفقت به عقیده شوپنهاور بنیاد اخلاق است. و اگر در دل کسى شفقت نسبت به موجودات دیگر باشد، شخصى است اخلاقى. بنابراین، در واقع، شفقت همان عدالت است و خودخواهى ظلم است ... و از روى همین بنیاد، تمام قواعد اخلاق را ... می‌توان استخراج کرد و بنابراین، باید حسّ شفقت را پرورد ... شفقت بسیار خوب است و بنیاد اخلاق است.[19]
از دیدگاه عاطفه‌گرایان، هر چیزى که عواطف انسان را تأمین کند و هر رفتارى که موجب اشباع عاطفه شود، خواه عواطف خانوادگى و خواه عواطف اجتماعى، داراى مرتبه‌اى از خیر اخلاقى است. در مقابل، هر رفتارى که عواطف آدمیان را جریحه‌دار سازد، شرّ اخلاقى است.[20]
نقد مکتب عاطفه‌گرایى
مکتب عاطفه‌گرایى، دارای اشکالاتى است، که به سه مورد اشاره می‌شود:‏
الف. هر محبت و عاطفه‌اى، اخلاق نیست: در مکتب عاطفه‌گرایى، هر محبت و عاطفه‌اى اخلاقى شمرده شده و حال آن‌که هر محبتى، اخلاقى نیست، گرچه قابل مدح و ستایش باشد. محبت مادر نسبت به فرزندش، در مرحله اول واکنشى طبیعى، تکوینى و غیر اکتسابى است و به ‏صورت خودکار و غیر ارادى صورت می‌گیرد.[21] هرچند این محبت در ادامه با مسئولیت‌هایی که بر عهده مادر است، باید از روی اراده و اختیار رفتارهای نیک و پسندیده از خود نسبت به فرزند نشان دهد که از این جهت کاری اخلاقی بوده و قابل ستایش است. پس، محبت و عاطفه‌اى اخلاقى و ارزشمند است که از روى علم و آگاهى و با اختیار و اراده اعمال گردد و متعلَّق آن در ما ایجاد انگیزه نموده باشد تا نسبت به او از روى اختیار و انتخاب و اراده، ابراز عاطفه کنیم.
ب. عاطفه نسبت به چه کسى؟ از جمله اشکالات عمده مکتب عاطفه‏گرایى، افراط در ابراز عاطفه است.[22] مگر هر انسانى مستحق عاطفه و محبّت است؟! انسان بودن تنها به ظاهر جسمانى نیست، بلکه به روحیات و صفات باطنى است. آیا عاطفه و محبت نسبت به جانیان و تبهکاران از نظر اخلاقى پسندیده است؟ از دیدگاه اسلام و نیز از دیدگاه عقلاى عالم، محبّت و عاطفه نسبت به هر کس -اگر چه خائن و جانى باشد- پسندیده و معقول نیست. بنابراین، مکتب عاطفه‌گرایى از این لحاظ، دچار افراط شده است. در برخى موارد، اگر ابراز عاطفه به ‏صورت افراطى صورت گیرد، نه‌تنها انسان‌دوستى نیست، بلکه به معناى دشمنى با انسان و انسانیت خواهد بود؛ یعنى: در جایى که محبت و عاطفه نسبت به تبهکار و دشمن انسانیّت صورت می‌گیرد، در حقیقت، با دیگر انسان‌ها دشمنى شده است، نه‏ این‌که محبّت و عاطفه اعمال شده باشد.[23]
قرآن کریم درباره پیامبر(ص) می‌فرماید: «[ای ‏پیامبر !] پس به مهر و رحمتى از سوى خدا با آنان نرم خوى شدى، و اگر درشت خوى و سخت دل بودى از پیرامونت پراکنده می‌شدند؛ بنابراین از آنان ‏گذشت کن، و براى آنان آمرزش بخواه، و در کارها با آنان مشورت کن، و چون ‏تصمیم گرفتى بر خدا توکل کن؛ زیرا خدا توکل کنندگان را دوست دارد.».[24]
با وجود این، قرآن در جاى دیگرى می‌فرماید: «محمّد(ص)، فرستاده خداست و کسانى که با او هستند بر کافران سرسخت و در میان‏خودشان با یکدیگر مهربانند».[25]
از این آیات، استفاده می‌شود که از دیدگاه قرآن، عاطفه و محبّت مطلق، مطلوب نیست و گاهى لازم می‌شود که انسان مسلمان در برخورد با برخى افراد، شدّت و سختى به‌خرج دهد.
ج. کم‌رنگ ساختن عقل در کنار عاطفه: انسان، هم داراى عاطفه است و هم برخوردار از عقل. در بسیارى از موارد، عقل و عاطفه در مقابل همدیگر قرار می‌گیرند و با یکدیگر ناهماهنگند. مکتب عاطفه‌گرایى با تأکید بر محور بودن عاطفه، نقش عقل را در هدایت رفتارهاى اخلاقى انسان کم‌رنگ می‌سازد، در حالی ‏که بناى اخلاقیات را بر اساس عقل و منطق استوار ساخته و از عاطفه نیز در موارد لازم براى رسیدن ‏به اهداف متعالى سود جُسته ‏است.[26]
 

[1]. «النَّاسُ مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ‏8، ص 177، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[2]. ر.ک: مجلسی، محمد تقی، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: موسوی کرمانی، سید حسین، اشتهاردی، علی‌پناه، طباطبائی، سید فضل الله، ج ‏13، ص 24، ‌مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانپور، قم، چاپ دوم، 1406ق؛ مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق و مصحح: رسولی محلاتی، هاشم، ج ‏26، ص 64، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1404ق.
[3]. فرهنگ فارسی معین، واژه «عاطفه»؛ حق شناس، حسین‏، بشنو از نى( شرحى بر حکایتهاى مثنوى)، ج ‏1، ص 148، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى شاکر، قم، چاپ اول، 1383ش.
[4]. غرویان، محسن‏،  فلسفه اخلاق، ‏ص 157 – 158، نشر پیک جلال‏، قم، چاپ دوم، 1379ش.
[6]. بقره، 165.
[7]. رعد، 28.
[8]. ر.ک: شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح و مقدمه: هانرى کربن، نصر، سید حسین، حبیبى، نجفقلى، ج ‏4، ص 208، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، تهران، چاپ دوم، 1375ش؛ طوسی، خواجة نصیر الدین، شرح الاشارات و التنبیهات مع المحاکمات، ج ‏2، ص 423، نشر البلاغة، قم، چاپ اول، 1375ش.
[9]. ر.ک: طباطبایى، سیدمحمد حسین‏، نهایة الحکمة، ص 121 – 122، مؤسسه نشر اسلامی، قم، چاپ دوازدهم.
[10]. برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق و مصحح: محدث، جلال الدین،‏ ج ‏1، ص 262، دار الکتب الإسلامیة، قم، چاپ دوم، 1371ق؛ الکافی، ج ‏2، ص 125.
[11]. «لیکن خدا ایمان را براى شما دوست‌داشتنى گردانید و آن‌را در دل‌هاى شما بیاراست و کفر و پلیدکارى و سرکشى را در نظرتان ناخوشایند ساخت. آنان [که چنین‌اند] ره‌یافتگانند»؛ حجرات، 7.
[12]. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، ص 220، شریف رضی، قم، چاپ چهارم، 1412ق.
[13]. برای آگاهی بیشتر از جنبه‌های مختلف تأثیرگذاری محبت و عاطفه ر.ک: «خدا ترسی یا دوستی با خدا»، سؤال 1019؛ «حب و بغض»، سؤال 5335؛ «رابطه حبّ و ایمان در روایات»، سؤال 12358؛ «عشق مجازى و رسیدن به حقیقت»، سؤال 133.
[14]. الکافی، ج ‏2، ص 125 – 126.
[15]. همان، ص 126 – 127.
[16]. همان، ص 126.
[17]. فلسفه اخلاق، ‏ص 159.
[18]. همان، ‏ص 159.
[19]. فروغى، محمدعلى، سیر حکمت در اروپا، ص 89- 90، انتشارات زوّار، چاپ چهارم، 1366ش؛ فلسفه اخلاق، ‏ص 159.
[20].  فلسفه اخلاق، ‏ص 159 – 160.
[21]. همان، ‏ص 161 – 162؛ مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار، ج ‏22، ص 324 – 325، انتشارات صدرا، تهران.
[22]. فلسفه اخلاق، ‏ص 162؛ ر.ک:‌ مدرسی، سیدمحدرضا، فلسفه اخلاق، ص 92 – 96، انتشارات سروش، تهران.
[23]. ر.ک: مجموعه ‏آثار، ج ‏22، ص 326 – 327.
[24]. آل عمران، 159.
[25]. فتح، 29.
[26]. فلسفه اخلاق، ‏ص 163.
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها