جستجوی پیشرفته
بازدید
9247
آخرین بروزرسانی: 1393/03/03
خلاصه پرسش
با توجه به این‌که پیامبران و امامان(ع) عقل کامل بودند، آیا از استدلال‌های فلسفی و منطق استفاده می‌بردند؟
پرسش
با توجه به این‌که پیامبران و امامان(ع) عقل کامل بودند، آیا از استدلال‌های فلسفی و منطق استفاده می‌بردند؟
پاسخ اجمالی
اگر چه پیامبران و امامان(ع) عقل کامل بودند، اما این منافات با طرح مسائل به صورت استدلال منطقی ندارد؛ چرا که خداوند نیز آیاتش را در قالب استدلال و برهان برای مردم بیان کرده است. پیامبران هم که حامل سخنان خداوند بودند و پیام‌های الهی را به مردم ابلاغ می‌کردند، در مقام ابلاغ، با زبان مردم و به شیوه منطقی و استدلال با آنان بحث می‌کردند: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ‏ قَوْمِهِ‏»؛[1] ما هیچ پیامبرى را، جز به زبان قومش، نفرستادیم.
«إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ نُکَلِّمُ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ»؛[2] ما پیامبران به اندازه درک و شعور مردم با آنان سخن می‌گوییم. و این به جهت تفاوت‏‌هایى است که مردم در جهت پذیرش حق دارند و باید با هر کسى مطابق با ذوق و سلیقه و گنجایش فکرى او صحبت کرد.
پیامبر اسلام(ص) مسئله‌ای را تبیین نمی‌کرد، مگر این‌که دلیل و برهانش همراهش باشد. اسلام برای نشر مکتبش، با برهان و استدلال وارد میدان شده است، نه بر اساس زور و اجبار؛ چراکه شعار اسلام این است: «قُل هاتوا بُرهانکم»؛[3] بگو برهانتان را بیاورید.
قرآن کریم در یک آیه سه روش مهم و متفاوت را در این زمینه پیشنهاد مى‏ کند. و از پیامبر مى‏ خواهد که مردم را با استفاده از یکى از این روش‏ها به سوى خدا دعوت کند:
«ادْعُ إِلى‏ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»؛[4] به راه پروردگارت با حکمت، و موعظه نیکو دعوت کن و با آنها با روشى که نیکوتر است مجادله نما. اوّلین شیوه مورد تأکید اسلام در دعوت به راه خدا «حکمت» است؛ یعنی همان استدلال فلسفی – منطقی.
لذا پیامبر اسلام(ص) در راه هدایت و تربیت مردم مأموریت داشت که از شیوه‌های گوناگون استفاده کند تا نتیجه بهترى به دست آید. یکی از این روش‌ها برهان و حکمت است که با استدلال‌‏هاى عقلى همراه است.
از نظر قرآن تمام پیامبران، بویژه پیامبر اسلام داراى بیّنه بودند، آن هم بیّنه‏‌هاى آشکار. منظور از بینه همان حجت و برهان است که براى اثبات مطالب خود اقامه مى‌‏کردند. پیامبران این بینات را از جانب خدا آورده بودند و مردم در برابر آن بینات گاهى تسلیم مى‌‏شدند و در موارد بیشترى عناد مى‌‏کردند و سربازمى‌‏زدند. اما به هر حال پیامبران بینات را مى‌‏آوردند تا حجّت بر مردم تمام شود.
آیات فراوانی در قرآن کریم بر این موضوع تصریح دارد که در این مقال به چند نمونه اکتفا می کنیم:
۱. «وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»؛[5]  و رسولان ما، دلایل روشن براى بنى اسرائیل آوردند، اما بسیارى از آنها، پس از آن در روى زمین، تعدّى و اسراف کردند.
۲. «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى‏ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ...»؛[6] تا آنها که هلاک (و گمراه) مى‌‏شوند، از روى اتمام حجّت باشد و آنها که زنده مى‌‏شوند( هدایت مى‌‏یابند)، از روى دلیل روشن باشد.
۳. «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ»؛[7] بگو حجت و برهان رسا از آن خدا است، پس اگر بخواهد همه شما را هدایت مى‏‌کند.
۴. «یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً»؛[8] اى مردم، از جانب پروردگارتان براى شما برهانى آمده و به سوى شما نور آشکارى نازل کردیم.
بنابراین، اساس دین بر برهان، حجت و دلیل استوار است و پیامبران همواره با مردم با استدلال‌های روشن و حجت‌‏هاى آشکار سخن مى‌‏گفتند. گاهى مردم آنها را مى‌‏پذیرفتند و گاهى نمى‌‏پذیرفتند.
گفتنی است؛ برهان‌‏هاى قرآن مانند برهان‌‏هاى اصحاب فلسفه و کلام نیست. برهان‏‌هایى که در فلسفه و کلام به کار گرفته مى‌‏شود پیچیده و مغلق است و به درد عموم مردم نمى‏‌خورد. کسانى از آنها استفاده مى‌‏کنند که مقدماتى از علم داشته باشند، اما برهان‌‏هاى قرآن به گونه‌‏اى است که هم براى عالمان و هم براى غیر عالمان از مردم عامى قابل استفاده است. بنابراین در برهان‏‌هاى قرآنى نباید اسلوب‌‏ها و روش ‌‏هاى معمول در فلسفه و کلام را جست‌وجو کرد، بلکه این برهان‌‏ها سبک خاص خود را دارند. البته معنای بینات و برهان در قرآن کریم، وسیع و گستره‌تر از دلایل لفظی است؛ یعنی شامل موجودات خارجی و افعال؛ مانند خلق معجزات و کرامات نیز می‌شود.
با این وجود مى‌‏توانیم بعضى از برهان‌‏هاى قرآنى را قابل مقایسه و تشبیه با برهان‌‏هاى کلامى بدانیم؛ مانند:
1. برهان وجوب و امکان: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛[9] اى مردم شما (همگى) نیازمند به خدایید، تنها خداوند است که بى‌‏نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است.
در این آیه به فقر و غنا تصریح شده است که از خواص ممکن و واجب است.
2. برهان نظم: «قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؛[10] پیامبرانشان به آنها گفتند: آیا در وجود خدا شکى هست در حالى‌که او آفریننده آسمان‌‏ها و زمین است؟
3. برهان تمانع : «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا»؛[11] اگر در آسمان‌‏ها و زمین خدایان دیگرى غیر از اللَّه وجود داشت، بى‌گمان هر دو (آسمان‌‏ها و زمین از نظر حدوث و بقا) فاسد مى‌‏شدند.
4. برهان امکان اعاده: «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ»؛[12] و براى ما مثلى زد و آفرینش خود را فراموش کرد، گفت: چه کسى این استخوان‌‏ها را که پوسیده است زنده خواهد کرد؟ بگو: کسى آنها را زنده مى ‌‏کند که اول بار آنها را آفرید و او به هر نوع خلقتى آگاه است.
5. برهان محبت: برهان محبت با این عنوان در کتب فلسفى و کلامى نیامده، ولى از براهین برگرفته از قرآن ‌کریم در داستان حضرت ابراهیم(ع) است. آن‌حضرت در برابر مشرکان قوم خود به محاجّه برخاست و از طریق این برهان به نفى ربوبیت غیر خدا و اثبات توحید ربوبى پرداخت: «فَلَمّا جَنَّ عَلَیهِ الَّیلُ رَءا کَوکَبـًا قالَ هـذا رَبّى فَلَمّا اَفَلَ قالَ لا اُحِبُّ الاَفِلین»؛[13] هنگامى که (تاریکى) شب او را پوشانید، ستاره‏‌اى مشاهده کرد، گفت: «این خداى من است؟» امّا هنگامى که غروب کرد، گفت: «غروب ‏کنندگان را دوست ندارم».
 این برهان از آیات 75 - 79 سوره انعام استفاده مى‌‌شود، ولى بیشتر بر آیه 76 انطباق دارد.
حضرت ابراهیم(ع) با حد وسط قرار دادن محبت در قیاسى منطقى در قالب شکل دوم فرمود: ربّ باید محبوب باشد و غروب کننده محبوب نیست، پس ربّ غروب کننده نیست.[14]
بنابر این دانش پیامبران نیز هر چند از عالم غیب سرچشمه می‌گیرد، اما آنان در مقام استدلال از شیوه‌های رایج در میان مردم عادی استفاده می‌کنند، و منطق و فلسفه نیز یکی از این روش‌ها به شمار می‌آید.[15]
 

[1]. ابراهیم، 4.
[2]. برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج ‏1، ص 195، قم،‏ دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق.
[3]. بقره، 111.
[4]. نحل، 125.
[5]. مائده، 32.
[6]. انفال، 42.
[7]. انعام، 149.
[8]. نساء، 174.
[9]. فاطر، 15.
[10]. ابراهیم، 10.
[11]. انبیاء، 22.
[12]. یس، 78- 79.
[13]. انعام، ۷۶.
[14]. ر. ک: دائرة المعارف قرآن کریم، مدخل «برهان محبت».
[15]. ر. ک: جعفری، یعقوب، کوثر، ج ‏6، ص 239-241، بی‌جا، بی‌تا، طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏12، ص ۳۷۱- ۳۷۴، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۴ش.
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها