جستجوی پیشرفته
بازدید
8052
آخرین بروزرسانی: 1397/05/11
خلاصه پرسش
خداوند بارها دانش غیب را ویژه خود اعلام کرده و پیامبران نیز بارها منکر داشتن علم غیب شده‌اند(به عنوان نمونه: آیه 109 سوره مائده). پس چرا برخی معتقدند که پیامبران چنین دانشی در اختیار دارند؟!
پرسش
با سلام؛ با توجه به آیه 109 سوره مبارکه مائده؛ چرا رسولان می‌گویند: ما چیزی نمی‌دانیم، مگر یادشان نیست عده‌ای هدایت آنها را در دنیا تکفیر کردند؟ مگر برای هر امتی گواهانی نیست و بزرگواری که به مقام رسالت می‌رسد در آخرت جزو گواهان بر امت خود نیست؟!
پاسخ اجمالی
علم غیب پیامبران الهی - البته با اذن پروردگار - و نیز شاهد بودن آنان بر اعمال بندگان موضوعی است که در آیات متعدد قرآن به آن اشاره شده است. با این وصف، اما در آیاتی از قرآن شاهد آن هستیم که این موضوع از سوی خود پیامبران(ع) مورد انکار واقع شده است.
مفسران قرآن کریم، بویژه مفسران شیعه با پذیرش علم غیب برای پیامبران، معتقدند در آیاتی که آنان علم غیب را از خود نفی کرده، در حقیقت نفی مطلق علم نبوده، بلکه نوعی خضوع و ادب در برابر عالِم مطلق، یعنی خدای متعال بوده و این‌که دانش آنان در برابر علم الهی هیچ است؛ چرا که علم غیب بالذات و مطلق از آن خداوندی است که همه جا و در هر زمان حاضر است، و غیر او بالذات چنین علمى ندارد، بلکه تنها آنچه را خدا از غیب به آنها تعلیم داده است می‌‏دانند.
پاسخ تفصیلی
علم غیب پیامبران الهی و شاهد بودن آنان بر اعمال بندگان، موضوعی است که در آیات متعدد قرآن به آن اشاره شده است. با این وصف، اما در آیاتی از قرآن شاهد آن هستیم که این مسئله از سوی خود پیامبران مورد انکار واقع شده است؛ مانند:
«قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْب»؛[1] بگو: به شما نمی‌‏گویم که خزاین خدا نزد من است. و علم غیب هم نمی‌‏دانم.
«وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْر»؛[2] و اگر علم غیب می‌‌دانستم بر خیر خود بسى می‌‏افزودم.
«فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّه»؛[3] بگو: دانستن غیب از آن خدا است.
در همین راستا است، آنچه در آیه 109 سوره مائده راجع به پرسش پروردگار از پیامبران در روز قیامت در ارتباط با چگونگی برخورد مردم با دعوت آنان و اظهار بی‌اطلاعی پیامبران از این موضوع آمده است: «یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّکَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیُوب»؛ هنگامی که خدا پیامبران را گردآورد و از آنان بپرسد که واکنش مردم به دعوتتان چه بود؟! آنان پاسخ دهند: ما چیزی نمی‌دانیم! تویی که آگاه بر امور غیبی هستی.
در حقیقت این آیه، تکمیل‌کننده آیات قبل است. آیات گذشته مربوط به مسئله شهادت حق و باطل بود؛ و دستور به تقوا و ترس از مخالفت فرمان خدا داده شد، و این آیه هشدار در مورد روز قیامت است.
آنچه در این آیه مورد دقت و تأمل است، این است که این اظهار بی‌اطلاعی انبیا در برابر پرسش خدای متعال به چه معنا است؟! با توجه به این‌که در آیات دیگر، خلاف این موضوع آمده و آنها را آگاه از جزئیات و گواه و شاهد بر اعمال بندگان معرفی می‌کند؛ به عنوان نمونه به آیات زیر توجه شود:
الف) «...وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی‏ بُیُوتِکُم...»؛[4] و شما را از آنچه می‌خورید و آنچه در خانه‌‏هایتان ذخیره می‌‏کنید خبر می‌‏دهم.
ب) «فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهِیداً»؛[5] حال آنها چگونه است آن روزى که از هر امتى، شاهد و گواهى (بر اعمالشان) می‌‏آوریم، و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد؟
ج) «وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»؛[6] و پیامبر عرضه داشت پروردگارا، قوم من قرآن را رها کردند.
بنابر این چگونه است که در آیه مورد بحث، هر نوع دانشی را در نوع برخورد مردم با رسالت‌شان از خود نفى کرده و همه چیز را به خدا وامی‌گذارند؟!
در راستای این موضوع، مفسران برای جمع بین این آیات، اقوالی را مطرح کرده‌اند؛ مانند:
1. روز قیامت پنجاه توقف‌گاه دارد، مدت هر توقف‌گاهی هزار سال است و جمعاً 50 هزار سال به طول خواهد انجامید: «فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ».[7] در بعضى از آن مواقف عقل‌ها مدهوش و زایل گشته، و جان‌ها به چنبر گردن رسیده، چنان‌که فرمود: «إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ کاظِمِینَ».[8] لذا از بیم فزع و وحشت آن ساعت، رسولان هیچ چیزی را به یاد نمی‌آورند؛ از این‌رو است که پیامبران می‌گویند: «لا عِلْمَ لَنا»، پس از آن‌که این موقف بگذرد، و عقل‌ها به جاى خویش باز گردد، پیامبران بر قوم خویش گواهى می‌دهند، و از تصدیق و تکذیب امت خویش خبر می‌دهند.[9]
البته این توجیه با مقام پیامبران چندان سازگار نیست.
2. «لا عِلْمَ لَنا»، به معنای نفى هرگونه علم غیب از پیامبران نیست؛ چرا که علم غیب بالذات مربوط به کسى است که همه جا و در هر زمان حاضر است، و غیر او بالذات چنین علمى را ندارد، بلکه آنچه را خدا از غیب به آنها تعلیم داده است می‌‏دانند:[10] «قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا».[11] قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید: «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ»؛[12] خداوند دانای به غیب است و هیچ‌کس را از علم غیب خود آگاه نمی‌‏کند، مگر رسولانى را که برگزیده است.
و در جایی دیگر فرمود: «تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ»؛[13] اینها از خبرهاى غیبى است که ما به تو وحى می‌فرستیم.
از این آیات و مانند آن استفاده می‌‏شود که علم غیب مخصوص ذات خدا است، اما هرگاه صلاح بداند به هر کس بخواهد می‌آموزد.[14]
3. منظور پیامبران از این سخن، علم نداشتن به حکمت این پرسش پروردگار است که خدای متعال از ما به آن داناتر است.[15]
4. از امام باقر(ع) در این معنا سؤال شد، آن‌حضرت در جواب فرمود: منظور از اظهار بی‌اطلاعی پیامبران، این است وقتی خداوند از آنان در ارتباط با چگونگی برخورد مردم با جانشینان آنها می‌پرسد، آنها می‌گویند ما دانشی در برخورد بعد از خود با آنان نداریم.[16]این تفسیر، همخوان با آیه 117 سوره مائده است که در آن حضرت عیسی(ع) خطاب به پروردگار می‌فرماید: «چیزی غیر از آنچه به من دستور دادی به پیروانم نگفتم که خدای من و خودتان را بپرستید و تا زمانی که کنارشان بودم، بر کارهایشان آگاه بودم. اکنون که مرا نزد خود بردی، تنها تو مراقب آنانی و تو بر هرچیزی گواهی! چیزی غیر از آنچه به من دستور دادی به پیروانم نگفتم که خدای من و خودتان را بپرستید و تا زمانی که کنارشان بودم، بر کارهایشان آگاه بودم. اکنون که مرا نزد خود بردی، تنها تو مراقب آنانی و تو بر هرچیزی گواهی»!
در این تفسیر، پیامبران اعلام می‌دارند بعد از آن‌که از میان پیروانشان رفتند، دیگر نظارت مستقیمی بر رفتارشان نداشته‌اند.
5. در این‌جا پیامبران، علم حقیقی که همان غیب است را از آن لحاظ از خود نفى نموده و براى پروردگار سبحان اثبات می‌‏کنند که خودشان جز آنچه خدا به آنها داده دانش ذاتی دیگری ندارند، و این جوابشان نوعی خضوع در برابر عظمت و کبریایى پروردگار، و اعتراف به احتیاج ذاتى و حقیقى خود در برابر خدای متعال و رعایت آداب حضور و اظهار حقیقت امر است، نه جواب نهایى که بعد از آن جواب دیگرى نباشد؛ براى این که اولاً: خدای متعال آنان را شهداى بر امت قرار داده، چنان‌که فرمود: «فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهِیداً».[17]
لذا براى شاهد بودن پیامبران(ع) معنایى جز این تصور نمی‌‏شود که در روز قیامت که روز جلوه حقیقت است، در باره امت‏‌هاى خود شهادت به حق دهند، و این شهادتى را که خداوند براى ایشان مقدر فرمود بزودى در آن روز خواهند داد، و اگر در آیه مورد بحث در جواب پروردگار گفته‌‏اند: «لا عِلْمَ لَنا» براى رعایت ادب و ایفاى مراسم عبودیت در قبال مالک حقیقى و پروردگارى است که در آن روز، جز او صاحب اختیار و پادشاهى نیست. هم‌چنین اشاره است به واقع و حقیقت امر و این‌که علم حقیقى را تنها او مالک بالذات است و دیگران مقدارى را مالک‌اند که او به آنان افاضه فرمود، با این حال منافات ندارد که بعد از این اعتراف، شهادت‌هایى که در باره احوال امت خود دارند بدهند؛ چرا که این علم و شهادت از نوع علم متداول و شهادت معمولى در بین مردم عادى نیست، بلکه از نوع علمى است که مخصوص به خود خداوند است، و خداوند آن‌را به طائفه‌‏اى از برگزیدگان بندگان خود اختصاص داده است: «آنان که علم و ایمانشان دادند به مردم می‌‏گویند: این‌که می‌شنیدید خداوند در کتاب محفوظ خود مقدر کرده که تا روز قیامت در قبر بیارمید، این است آن قیامت».[18]
ثانیاً: قرآن کریم هم پرسش از پیامبران را ذکر فرمود، و هم پرسش از مردمى را که آن بزرگواران به سوى ایشان مبعوث بوده‌‏اند: «فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ».[19] آن‌گاه از طرف امت‌ها جواب‌هاى متعددى در مقابل سؤالات زیادى که از آنان می‌شود ذکر فرموده است.[20]
روشن است که لازمه این جواب‌‌ها علم و آگاهی آنان است. چنان‌که خود سؤال هم، اشاره به علم آنان دارد؛ چرا که اگر آنان بهره‌ای از دانش نداشتند، سؤال از ایشان معنا نداشت.
بنابر این، وقتی امت‌ها، بویژه مجرمان در قیامت به این پایه از علم و اطلاع برسند که مورد مؤاخذه و پرسش پروردگار قرار گیرند، چگونه ممکن است این علم را از پیامبران الهی(ع) سلب نمود؟![21]

[1]. انعام 50.
[2]. اعراف، 188.
[3]. یونس، 20.
[4]. آل عمران، 49.
[5]. نساء، 41.
[6]. فرقان، 30.
[7]. معارج، 4.
[8]. غافر، 18.
[9]. رشیدالدین میبدی، احمد بن ابی سعد، کشف الأسرار و عدة الأبرار، تحقیق، حکمت‏، علی اصغر، ج ‏3، ص 261، تهران، امیر کبیر، چاپ پنجم، 1371ش.
[10]. ر. ک: شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، تهرانی، شیخ آقابزرگ، تحقیق، قصیرعاملی، احمد، ج ‏4، ص 53، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
[11]. بقره، 32.
[12]. جن، 26.
[13]. هود، 49.
[14]. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏5، ص 120- 121، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[15]. ر. ک: بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، تحقیق، المهدی‏، عبدالرزاق، ج ‏2، ص 100، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1420ق.
[16]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ‏8، ص 338، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.      
[17]. نساء، 41.
[18]. روم، 57.
[19]. اعراف، 6.
[20]. مانند: آیات 42 تا 46 سوره مدثر: «ما سَلَکَکُمْ فی‏ سَقَرَ، قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ، وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکینَ، وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ، وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ». 
[21]. ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏6، ص 200- 202، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ پنجم‏، 1417ق؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج ‏6، ص 290- 295، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ش.
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها