جستجوی پیشرفته

از ديرباز، عموم مردم همیشه در پی آن بوده‌اند که از رویدادهای فردا و آیندهٔ خویش آگاهی یابند، و بدانند چه رخ‌دادهای نیک و یا بدی در انتظار آنها است و سرنوشت و بخت برای آنها چه پدید خواهد آورد. از این‌رو، به هر گونه راه و ترفندی، در جست‌وجوی این آگاهی بودند که یکی از این شیوه‌ها فال و فال‌گیری به نیک و بد بوده است.

معنا و گسترهٔ فال و تطیّر

فال؛ به معانی «شگون، پیش‌بینی و پیشگویی» آمده است.[1] در زبان عربی «فأل» می‌گویند که به معنای خوشبینی و تفأل به نيکی و خوبی، و ضد «طیرة»(شُوم) است.[2]

واژهٔ «تطیّر» از ریشهٔ «طیر» (پرنده) گرفته شده است و به معنای فال زدن به پرندگان است، ولى بعدها دربارهٔ هر چيزى كه با آن فال نيک يا فال بد بزنند به‌ كار رفته است (تفاؤل و تشاؤم).[3]

رابطهٔ بین تطیّر و طیر و نحوهٔ اشتقاق تطیّر از طیر را این چنین شرح داده‌اند: عرب به مرغان فال می‌زدند، و آن را «زجر» می‌ناميدند، و چون به سفر می‌رفتند، و در راه به آن برمی‌خوردند، كارى می‌كردند كه آن را از خود دور كنند، اگر از طرف چپ ايشان به طرف راستشان پرواز می‌كرد آن را به فال نيک می‌گرفتند، و اگر از طرف راست ايشان به سوى چپ‏شان می‌پريد آن را شوم دانسته و به فال بد می‌گرفتند، به همين جهت فال بد را تطيّر ناميدند.[4] تا این‌که پس از گذشت زمان غالباً در تشاؤم به‌کار رفت و مترادف آن شد؛ یعنی تنها در مورد چیزهایی به‌کار برده شد که انسان‌ها آنها را اسباب بدی می‌پنداشتند.[5]

طائر واژهٔ دیگری است که یکی از موارد استعمال آن در قرآن کریم در ارتباط با موضوع تطیّر است[6] و به معنای بدبختی و شوم به‌کار رفته است؛ بدبختی و عقوبتی که خداوند در برابر اعمال بد کفار و مشرکان تدارک دیده است:[7] «(اما آنها نه تنها پند نگرفتند، بلكه) هنگامى كه نيكى (و نعمت) به آنها می‌رسيد، می‌گفتند: به خاطر خود ماست، ولى موقعى كه بدى (و بلا) به آنها می‌رسيد، می‌گفتند: از بدشگونی موسى و كسان اوست! آگاه باشيد سرچشمهٔ همه اينها، نزد خداست ولى بيشتر آنها نمی‌دانند».[8]

پیشینهٔ فال و فال‌گیری

فال بد و نيک، در بين بسيارى از ملت‏ها رواج داشته و دارد. و به انواع گوناگونی همچون کف‌بینی، شانه‌بینی، ماسه‌بندی و ... از قدیم رواج داشته و عموم مردم در مواقع دودلی، نگرانی و درماندگی دست به این‌کار می‌زنند.

از کهن‌ترین نمونه‌های فال‌بینی از شهر «سیپار» می‌توان نام برد که در آنجا «شمش»[9] را بسیار می‌ستودند و به او افتخار می‌کردند و می‌پنداشتند که وی هنر غیب‌گویی و فال‌بینی را رونق بسیار بخشیده است.[10] پدر تموز (Tammuz)، نینازو نام داشت و خداوندگار فال‌بینی به وسیلهٔ آب به شمار می‌رفت. همچنین فال گرفتن «گیلگمش»(Gilgamesh).[11]در زندگی اجتماعی و سیاسی یونانیان پیش‌گویی و تفأل نقش مؤثّری داشته است. یونانیان دربارهٔ هر چیزی می‌خواستند ارادهٔ خدایان را بدانند و می‌پنداشتند ارادهٔ خدا با علایم مختلفی که تفأل نامیده می‌شود، ظهور می‌کند. غرّش رعد، پرواز پرندگان، صدا کردن گوش و عطسه از وسایل تفأل بود.[12]

در میان ایرانیان گونه‌های فال و فال‌گیری هماره رواج داشته است. فال به دیدار و چهره‌زدن، فال به بدشگونی صدای برخی پرندگان مانند جغد و کلاغ، فال نخود، فال پاکت و برتر از این‌ها استخاره با قرآن کریم نمونه‌هایی از آن است.

فال زدن و فال ديدن در ادب و اشعار فارسی نیز رواج پیدا کرد. مولوی به بحث دربارهٔ فال می‌پردازد و خاستگاه آن را درون آدمی می‌داند:

انبیا گفتند فال زشت و بد

از میان جانتان دارد مدد...

ای که نصح ناصحان را نشنوی

فال بد با تست هر جا می‌روی[13]

فال نيک و بد، هر دو در شاهنامه نیز دیده می‌شود. در شاهنامه فال بد زدن بیشتر است و فال نیک اندک و در هر روی تمام فال‌های شاهنامه پیش‌آگاهی‌هایی هستند که باید در انتظار رخ دادن آنها بود.[14]

فال حافظ، نیز یکی از معروف‌ترین فال‌ها در میان ایرانیان است و عده‌ای از مردم به آن اعتقاد ویژه‌ای دارند.

خلاصه این‌که؛ فال زدن و فال دیدن در تمامی فرهنگ‌ها و پیش از اسلام دیده می‌شود. و جایگاه ویژه‌ای در فرهنگ و ادب ایرانی و پارسی دارد.

فال و فال‌گيری از ديدگاه اسلام

همان‌طور كه گفته شد فال «نيک» و «بد» زدن در ميان همهٔ اقوام بوده و هست و به نظر می‌رسد سرچشمهٔ آن، عدم دسترسى به واقعيات و ناآگاهى از علل واقعى حوادث است.[15] بدون شک فال نيک و بد، اثر طبيعى و تکوینی ندارند، ولى داراى آثار روانى هستند؛ چرا که فال نيک اميد آفرين است در حالی‌كه فال بد موجب يأس و نوميدى و ناتوانى در انجام و یا ترک کاری می‌شود. بنابراین، نمی‌توان به صورت کلّی؛ فال را خرافه پنداشت، همان‌طور که در سخنان پیشوایان معصوم(ع)؛ اعتقاد به فال نیک سفارش شده است. که اگر خرافه بود، دیگر سفارش به آن نمی‌شد. و از آنجا كه دین اسلام، هميشه از مسائل مثبت، استقبال می‌كند، از فال نيک نهى نكرده، ولى فال بد را به شدّت محكوم می‌کند. پیامبر اکرم(ص)، تفأل (فال نیک) را دوست می‌داشت و از تطیّر (شوم و فال بد) منع می‌فرمود.[16]

در حالات خود پیامبر اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) نیز دیده می‌شود که گاهی مسائلی را به فال نیک می‌گرفتند؛ مثلاً در جریان برخورد مسلمان‌ها با کفار مکّه در سرزمین «حدیبیه» می‌خوانیم هنگامی که سُهَیل بن عمرو به عنوان نمایندهٔ کفار مکّه به سراغ پیامبر(ص) آمد و حضرت از نام او آگاه گردید، فرمود: «قد سهل علیکم امرکم»؛ یعنی از نام سهیل من تفأل می‌زنم که کار شما سهل و آسان می‌شود.[17]

اسلام در بسيارى از موارد اين‌گونه مفاهيم تخيّلى و پندارى را در يک كانال صحيح و سازنده قرار داده و از آن بهره‌بردارى كرده است؛ مثلاً در مورد آنچه در ميان عوام معروف است كه می‌گويند فلان همسر، خوش قدم بود و يا بد قدم، و از آن روزى كه به خانه فلان‌شخص گام گذاشت و همسرش شد چنين و چنان گشت كه قطعاً به اين صورت خرافه‌اى بيش نيست، اما اسلام به آن شكل سازندهٔ تربيتى داده است؛[18] در حديثى از امام صادق(ع) می‌خوانيم: «بدقدمى و شوم بودن زن در مهریهٔ زیاد و نافرمانی شوهر است».[19] همچنين آن‌حضرت به نقل از پيامبر اكرم(ص) می‌فرمايد: «خانهٔ شوم؛ خانهٔ تنگ و خانه‌اى است كه همسايگان بد داشته باشد».[20]

اگر درست ملاحظه كنيم می‌بينيم؛ همان الفاظى را كه مردم در مفاهيم خرافى به‌كار می‌برند، در جهت مفاهيم واقعى و سازنده استفاده شده است، و در اثر توجّه به آن؛ تفكر و انديشه‌اى كه به بي‌راهه می‌رود، به راه راست هدايت می‌شود.

بخت و طالع و پیروزی و شکست و موفقیت و ناکامی همهٔ انسان‌ها نزد خداست، خدایی که حکیم است و مواهبش را طبق شایستگی‌هایی که بازتاب ایمان و عمل و گفتار و کردار آنهاست، تقسیم می‌کند. به این ترتیب، روش استدلال محکم و به حق انبیای الهی در برابر طرفداران محض تطیّر و فال بد –که اختیار را از آنان سلب می‌کرد-  چنین بوده است که انبیای الهی براساس توحید افعالی همهٔ حوادث گوارا و ناگوار را به خداوند نسبت می‌دادند و می‌فرمودند که برخی از حوادث جنبهٔ امتحان و بعضی از آنها جنبهٔ کیفر و تنبیه دارد.

در جوامعی که به خدا ایمان ندارند ـ هر چند از نظر علم و دانش روز پیشرفت‌های فراوانی کسب کرده‌اند ـ اعتقاد به اقبال و بخت و خرافات دیگر فراوان دیده می‌شود به‌طوری که گاهی افتادن یک نمک پاش بر زمین آنها را سخت ناراحت می‌کند و منزل و اتاق و صندلی که شماره آن سیزده باشد، نحس شمرده و وحشت می‌کنند، و هنوز هم بازار رمّالان و فال‌گیران در میان آنها گرم است، و مسئلهٔ موهوم بخت و طالع‌بینی در میان آنها مشتری فراوان دارد، ولی قرآن مجید می‌فرماید: «فال بد شما نزد خداست (و همهٔ مقدّرات به قدرت او تعيين می‌گردد) بلكه شما گروهى فريب‏خورده هستید».[21]

انسان عاقل وقتی می‌خواهد کاری انجام دهد، نخست تمام جوانب آن را بررسی می‌نماید و فکر خود را که موهبتی خدادادی است به‌کار می‌اندازد و اگر از این راه نتوانست صلاح خود را تشخیص دهد ناگزیر باید از دیگران کمک بگیرد و تصمیم خود را با کسانی که صلاحیت مشورت دارند در میان بگذارد تا به کمک فکر آنها درست را از نادرست تشخیص دهد و اگر از این راه هم به نتیجه نرسید، چاره ای ندارد جز این‌که به خدای خود متوسل شده، خیر خود را از او مسألت نماید، که این همان «استخاره» است. روایات زیادی در رابطه با استخاره داریم و مورد تأیید فقها می‌باشد که انسان را از تحیّر و سرگردانی خارج می‌کند و راهی پیش پای او می‌گذارد.

فال‌گيری و پيشگويی و دعانويسی افرادی كه اين كارها را به عنوان پيشه برای خويش برگزيده‌اند، مورد اعتماد نيست و هيچ دليلی بر اين‌كه چنين كسانی راست می‌گويند، در دست نيست.

خلاصه؛ فال و فال‌گیری به خودی خود اعتبار ندارد و مورد امضا و تأیید دین اسلام نیست، و در بسیاری از موارد فقط یک حدس و گمان است و هیچ منافاتی با اختیار انسان ندارد، ولی چون فال نیک حرکت آفرین و امید آور می‌باشد و اثر روانی زیادی در انسان دارد، پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) به آن سفارش فرموده‌اند.

راه رهايی از فال بد

همانگونه که بیان شد، تطیّر و بدشگونی؛ بیشتر به حالت نفسانی خود افراد بازگشت می‌کند که البته برای نجات از آن، پیشوایان معصوم(ع) راه‌حل‌هایی ارائه داده‌اند:

1. بی اعتنایی: امام صادق(ع) می‌فرماید: «اثر فال بد؛ به همان اندازه است که آن‌را می‌پذیری، اگر آن‌را سبک بگیری کم اثر و آسان خواهد بود، و اگر آن را محکم و سخت بگیری پُر اثر و اگر به آن اعتنا نکنی هیچ اثری نخواهد داشت».[22]براساس اين روايت؛ تأثير تفأل و تطيّر مربوط به نفس صاحب آن است، و اين‌كه فال چيزى نيست، هر چه هست اثر نفس خود آدمى است.[23] تأثیر یا بی‌تأثیری فال بد، در درون آدمی پیرو وضعیتی است که انسان در نهاد خود به عنوان زمینهٔ قبول یا ردّ آن ایجاد کرده است و بستگی به خواست، نوع تلقین و ارزیابی خود شخص دارد.

2. توكّل بر خدا: برای رهايی از عواقب تطیّر و بدشومی باید انسان به خدا توکل کند. فال بد به کسی ضرر می‌رساند که از آن بترسد ولی کسی که از آن هراس و ترسی نداشته باشد و بر خدا توکّل نماید، یقیناً به وی ضرری نخواهد رسید. امام صادق(ع) به نقل از پيامبر اكرم(ص) می‌فرمايد: «كفارهٔ فال‏ بد زدن، همان توكّل‏ به خدا است».[24] زيرا معنای توكل اين است كه امر تأثير را به خدای تعالی ارجاع داد و تنها او را مؤثّر دانست و وقتی این چنین معتقد باشیم، اثری برای فال بد باقی نمی‌ماند تا به ما ضرر و آسیبی برساند.[25]

3. دعا: دعا نشان دهندهٔ عدم استقلال همهٔ قدرت‌ها در برابر قدرت پروردگار است. در دعا توجه به این حقیقت است که اسباب و علل طبیعی هر چه دارند از ناحیهٔ خداوند دارند و به فرمان او هستند. لذا در روایات متعدد آمده است که پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) به کسانی که به قلبشان تطیّر و بدشومی خطور می‌کرد، دعاهایی را می‌آموختند و به این حقیقت آگاهی می‌دادند؛ مانند این‌که، پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «هر كس چيز ناملايم و مكروهى را ببيند و به نظرش بدشگون آيد بگويد: اللَّهُمَّ لَا يُؤْتِی الْخَيْرَ إِلَّا أَنْتَ وَ لَا يَدْفَعُ السَّيِّئَاتِ إِلَّا أَنْتَ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِک»؛[26]‏ خداوندا! جز تو كسى خير نمی‌دهد و بدی‌ها را كسى جز تو نتواند بر طرف كند، و هيچ نیرو و قدرتی از غير تو نباشد.

امام صادق(ع) در بخشی از دعای مربوط به حج و عمره می‌فرماید: «...اللَّهُمَّ لَا طَيْرَ إِلَّا طَيْرُكَ وَ لَا خَيْرَ إِلَّا خَيْرُكَ وَ لَا حَافِظَ غَيْرُكَ»؛[27] خداوندا! هيچ فال بدى جز به ارادهٔ تو تحقق نمی‌يابد و خیر و نيكى‌ تنها از سوی توست، و هیچ حفظ کننده و نگه‌دارنده‌ای جز تو نيست.

تفأل به دیوان حافظ

آنچه در روایات در برخی از مواقع سفارش شده، استخاره است که انسان طبق آداب ساده‌ای با خداوند بزرگ –به وسیلهٔ قرآن مجید، یا تسبیح و مانند آن- مشورت کند و از ذات پاکش هدایت و راهنمایی به آنچه خیر و صلاح اوست، بطلبد؛ به یقین خداوند نیز او را راهنمایی خواهد کرد. با این حال، تفأل به ديوان حافظ نیز میان مردم رواج پیدا کرده است؛ چرا که معتقدند دیوان حافظ دارای جهات مثبتی است، لذا از آن به عنوان فال‌نامه نیز استفاده می‌کنند؛ جهات مثبتی مانند این‌که:

1. بیشتر غزليات و اشعار حافظ مثبت‌نگر است و مثبت‌نگری در زندگی خوب و پسنديده می‌باشد، همان‌طور که در روايات نيز به داشتن «حُسن ظن نسبت به خدا و دیگران»[28] ترغيب شده است.

2. اشعار او مضامين آيات قرآنی و برگرفته از آنها می‌باشد و آنچه در سينهٔ خود از آيات قرآنی حفظ نموده در غزليات خود بيان کرده است.

3. غزليات حافظ چند پهلو و چند معنا است و می‌توان از اشعار او تفسيرهای متعدّد نمود و هركس به فراخور حال و عقل  و انديشهٔ خود از آن معنايی برداشت می‌كند.

با توجه به اين قبیل از موارد، ديوان حافظ ارزشمند است و مردم از آن به عنوان فال و بيان حال خود بهره می‌گیرند؛ تفأل به دیوان حافظ برای انجام برخی از کارها اشکالی ندارد؛ و به بیان صاحب جواهر؛ «تفأّل به غير قرآن [از قبيل ديوان شعرا همچون ديوان حافظ] اگر منجرّ به صدور حكم قطعى و جزمى نگردد، جايز است»؛[29] هر چند به پای استخارهٔ شرعی با قرآن کریم نمی‌رسد، اما در این‌باره به نکاتی باید توجه شود:

یک. عادت نمودن به استفاده از فال حافظ يا حتی استخاره، چندان صحيح به نظر نمی‌رسد. جايی كه انسان بايد از نيروی عقل و خرد استفاده نمايد و يا از تجارب و آگاهی ديگران با مشورت از ايشان بهره گيرد، بايد بر طبق آن عمل نمايد.

دو. توقع پيشگویی از حافظ و غيبگويی از او، توقعی ساده‌لوحانه و بیهوده است، توقع ما از حافظ آن است كه به شيرينی ابيات و سخنانش، انديشه‌ای نو و معرفتی تازه در قالب ادبیات فارسی به ما بياموزد. معرفتی كه ما در دنيای كنونی بيش از هر زمان ديگری به آن نيازمنديم.

سه. رويكرد ما به دیوان حافظ، باید رويکردی از سر اخلاص و محبت به كسی باشد كه چون معلمی عزيز می‌تواند گره از مشكلات فكری گشوده و از آلام روحی تا حدودی بكاهد و در اين راه هيچ‌گاه نبايد حد اعتدال و ميانه‌روی را در استفاده از آن فراموش کرد.



[1]. عمید، حسن، فرهنگ فارسی، ویراستار: علیزاده، عزیزالله، ص 784، انتشارات راه رشد، تهران، چاپ اول، 1389ش.

[2]. ر.ک: زمخشرى، محمود بن عمر، الفائق فی غریب الحدیث، ج 3، ص 4، دار الكتب العلمية، بيروت، چاپ اول، 1417ق؛ ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، محقق و مصحح: فارس، احمد (صاحب الجوائب)، ج 11، ص 513، ‌دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع، دار صادر، بيروت، چاپ سوم، 1414ق؛  واسطى زبیدی، سيد محمد مرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق و مصحح: شیری، علی، ج 15، ص 563، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع، بيروت، چاپ اول، 1414ق؛ بستانى، فواد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدى، ص 653، نشر اسلامی، تهران، چاپ دوم، 1375ش.

[3]. راغب اصفهانى، حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص 528 و 529، دار القلم، الدار الشامیة، دمشق، بيروت، چاپ اول، 1412ق؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج 7، ص 154.

[4]. زمخشرى، محمود، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج 3، ص 371، دار الكتاب العربي، بيروت، چاپ سوم، 1407ق.

[5]. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحرير و التنوير، ج 8، ص 250 و 251، بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا؛ ر.ک: زمخشرى، محمود بن عمر، مقدمة الأدب، ص 261، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران،‏ چاپ اول، 1386ش؛ اسماعيل صينى، محمود، المكنز العربي المعاصر، ص 24، مكتبة لبنان ناشرون،‏ بيروت، چاپ اول، بی‌تا.

[6]. برخي از آيات مربوط به تطيّر عبارتند از: نمل، 47؛ يس، 19.

[7]. مفردات ألفاظ القرآن، ص 529.

[8]. اعراف، 131.

[9]. شمش،‏ از معروف‌ترين خدايان نواحى شرقى نزديک، و به نام خداى قانون و نظم و عدالت بوده و مركز پرستش وى در سيپار بود. قديانى، عباس، فرهنگ جامع تاريخ ايران، ج 2، ص 529، انتشارات آرون، تهران، چاپ ششم، ‏1387ش.

[10]. ‍‍ژيران، ف، فرهنگ اساطير آشور و بابل، ترجمه: اسماعيل پور، ابوالقاسم، ص 67، انتشارات فکر روز، 1375ش.

[11]. همان، ص 82، 94 و 106.

[12]. ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمهٔ حکمت، علی‌اصغر، ص 248، انتشارات پیروز، تهران، 1354ش.

[13]. بلخی، جلال الدين محمد، مثنوی معنوی، دفتر سوم.

[14]. ر.ک: دماوندي، مجتبي، بررسي فال نيك و بد در شاهنامه فردوسي، مجله دانشكده علوم انساني دانشگاه سمنان، سال ششم، شماره 20، زمستان 1386، ص 79 – 85.

[15]. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 12، ص 52، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ اول، 1374ش.

[16]. طبرسى، حسن بن فضل، مكارم الأخلاق، ص 350، شريف رضى، قم، چاپ چهارم، 1412ق.

[17]. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 1، ص 203، علامه، قم، چاپ اول، 1379ق.

[18]. تفسير نمونه، ج 12، ص 53.

[19]. شیخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، محقق و مصحح: غفارى، على اكبر، ج 3، ص 556، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، 1413ق.

[20]. شيخ صدوق، معانی الأخبار، محقق و مصحح: غفارى، على اكبر، ص 152، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ اول، 1403ق.

[21]. نمل، 47.

[22]. كلينى، محمد بن يعقوب، الكافی، محقق و مصحح: غفارى، على اكبر، آخوندى، محمد، ج 8، ص 197 و 198، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.

[23]. طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، ج 19، ص 78، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، 1417ق.

[24]. الكافی، ج 8، ص 198.

[25]. الميزان فى تفسير القرآن، ج 19، ص 78.

[26]. مكارم الأخلاق، ص 350.

[27]. الکافی، ج 4، ص 285.

[29]. «و إنما منع التفؤل بالقرآن و إن جاز بغيره إذا لم يحكم بوقوع الأمر على البت»؛  نجفى، محمد حسن، جواهر الكلام فی شرح شرائع الإسلام، محقق و مصحح: قوچانى، عباس، آخوندى، على، ج 12، ص 171، ‌دار إحياء التراث العربی، بيروت، چاپ هفتم، بی‌تا.

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها