هنگامی که فردی سخنی میگوید و چیزی را درخواست میکند؛ اما قید و شرطی در کلام خود نمیآورد، نتیجهاش آن خواهد بود که سخن او اطلاق دارد و به هیچ قید و شرطی مقید نشود، حتی قید اطلاق!
به عنوان نمونه، اگر پدری از فرزندش تنها این درخواست را مطرح کند که نانی برای او بخرد، این درخواست او مقید به هیچ قیدی نیست،[1] و با آنکه پدر نگفت هر نانی که میخواهی بخر؛ اما فرزند میتواند با تهیه هر نوع نانی درخواست پدرش را اجابت کند.
البته موضوع به این سادگی هم نیست و برای آنکه اطلاق از سخنی برداشت شود، شرایطی وجود دارد که در اصطلاح از آنها با عنوان «مقدمات حکمت» یاد میشود. در تعداد این مقدمات اختلاف است. برخى از اندیشمندان، آن را چهار مقدمه، برخى سه مقدمه، برخی دو مقدمه و در نهایت، برخی تنها یک مقدمه میدانند؛ اما بیشتر علماى اصول، مقدمات حکمت را دو مقدّمه مهم در نظر میگیرند:
- مقدمه اول آن است که گوینده سخن در مقام بیان باشد؛ یعنى در مقام اجمال و یا اهمال نباشد. پس اگر مشخص باشد که متکلّم در مقام اجمال بوده و تنها در صدد آن است که در مرحله اول، به صورت اجمالی خواسته خود را مطرح کند و در مراحل بعدی به بیان جزئیات بپردازد، دیگر نمیتوان اطلاق را از سخن او برداشت کرد. مثلا اگر خداوند در مقام اصل تشریع یک عمل باشد، نه در مقام بیان خصوصیات و کیفیت انجام آن، نباید پنداشت که سخن او مطلق است. پس اگر خدای متعال در مرحله اول بفرماید:
«وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ»؛(بر مردم حجّ خانه خداواجب است). واضح است که حق تعالی در این آیه تنها در صدد بیان اصل وجوب حجّ است، نه بیان آداب و کیفیت انجام آن.
بر این اساس، نباید گفت آیه اطلاق دارد و هرگونه رفتاری که در کنار خانه خدا داشته باشیم را میتوانیم حج به شمار آوریم! زیرا مشخص است که خداوند در این آیه تنها در مقام اجمال است و در چنین مقامی نمیتوان اطلاق را از سخن او برداشت کرد.
همچنین اگر گوینده سخن در مقام اهمال باشد، باز هم نمیتوان از سخنش اطلاق را برداشت کرد. مانند اینکه در قرآن میخوانیم: «فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ»؛(پس، از صیدى که سگهاى شکارى برایتان شکار کردند بخورید) که خداوند در این آیه تنها به موضوع حلال بودن شکار سگهاى شکارى میپردازد و در مقام بیان پاکی و یا نجاست این شکار نبوده و این موضوع را به اهمال سپرده است.
بر این اساس، از اطلاق آیه نباید برداشت کرد که بدون شستن حیوان شکار شده -حتی جاهایی که با دندان سگ نیز تماس داشته- میتوان آنرا خورد!
- قرینه متّصل یا منفصل، لفظى یا غیر لفظى که دلالت بر تقیید کند در کلام متکلّم نباشد.
به عبارت دیگر، برای برداشت اطلاق از یک سخن، باید کلام متکلّم خالى از هرگونه قرینه بر تقیید باشد؛ زیرا با وجود قرینه متّصل، کلام از ابتدا ظهور در مقیّد خواهد داشت، و با وجود قرینه منفصل نیز اگرچه کلام ظهور ابتدایى در مطلق دارد، ولى این ظهور ابتدایى به واسطه اعتبار قرینه بعدی از اعتبار ساقط میشود.
برخى از اصولیین «امکان اطلاق و تقیید»، و برخى «عدم وجود قدر متیقّن در مقام تخاطب» را به عنوان مقدّمه سوّم از مقدّمات حکمت در نظر گرفته، و برخى نیز لزوم احراز «بناى عرف بر استفاده اطلاق از کلام داراى مقدّمات حکمت» را شرطی برای صحّت جریان اطلاق دانستهاند.
مشهور اصولیها معتقدند نتیجهی اجراى «مقدمات حکمت»، سریان و شمول است، مانند اینکه مولا بعد از ملاحظه اجمالى قیود، کلام خود را بهطور مطلق ادا نماید، که از این کلام او سریان و شمول استفاده میشود.[2]
[1]. مثلا قید سنگگ، بربری، گرم، کنجدی، ... و حتی (هر نانی) در آن سخن وجود ندارد و تنها با قرائن و یا با مقدمات حکمت باید به معنای واقعی درخواست پی برد.
[2]. ر. ک: ملکى اصفهانى، مجتبى، فرهنگ اصطلاحات اصول، مقدمه، سبحانى تبریزى، جعفر، ج 1، ص 143- 144؛ ج 2، 161- 162، قم، عالمه، چاپ اول، 1379 ش؛ مرکز اطلاعات و مدارک اسلامى، فرهنگنامه اصول فقه، ص 821، قم، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، معاونت پژوهشى، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، چاپ اول، 1389 ش.