جستجوی پیشرفته
بازدید
9546
آخرین بروزرسانی: 1396/06/20
خلاصه پرسش
وجه تسمیه فلسفه به فلسفه اولی چیست؟
پرسش
با سلام؛ وجه تسمیه فلسفه به فلسفه اولی چیست؟ با توجه به این‌که در نظام سنتی قدیم فلسفه بعد از طبیعیات و ریاضیات تعلیم داده می‌شد؛ چرا آنان به فلسفه، صفت اول را اطلاق می‌کردند؟
پاسخ اجمالی
واژه «فلسفه» ریشه یونانى دارد. همه علماى قدیم و جدید که با زبان یونانى و تاریخ علمى یونان قدیم آشنا بوده‏اند مى‏گویند: این لغت مصدر جعلى عربى کلمه «فیلوسوفیا» است. کلمه «فیلوسوفیا» مرکّب از دو کلمه «فیلو» و «سوفیا» است. کلمه «فیلو» به معناى دوست‌دارى و کلمه «سوفیا» به معناى دانایى است. پس کلمه «فیلوسوفیا» به معناى دوست‌دارى دانایى است؛ و افلاطون، سقراط را «فیلوسوفس» یعنى دوست‌دار دانایى معرفى می‌کند. بنابر این، کلمه «فلسفه» که مصدر جعلى عربى بوده به معناى فیلسوفی‌‏گرى است.
قبل از سقراط گروهى پدید آمدند که خود را «سوفیست»، یعنى دانشمند می‌نامیدند. این گروه ادراک انسان را مقیاس حقیقت و واقعیت می‌گرفتند و در استدلال‌هاى خود مغالطه به کار می‌بردند.
تدریجا لغت «سوفیست» مفهوم اصلى خود را از دست داد و مفهوم «مغالطه‌کار» به خود گرفت و سوفیست‌‏گرى مرادف شد با مغالطه‌کارى. کلمه «سفسطه» در زبان عربى مصدر ساختگى «سوفیست» است که اکنون در میان ما به معناى مغالطه‌کارى است.
سقراط به علت تواضع و فروتنى که داشت، و هم شاید به علت احتراز از همردیف شدن با سوفیست‌ها، امتناع داشت که او را «سوفیست» یا دانشمند خوانند؛ از این‌رو خود را «فیلسوف» یعنى دوست‌دار دانش خواند. تدریجا کلمه «فیلوسوفیا» بر عکس کلمه «سوفیست» که از مفهوم «دانشمند» به مفهوم «مغالطه‌کار» سقوط گرفت، از مفهوم «دوست‌دار دانش» به مفهوم «دانشمند» ارتقا یافت و کلمه «فلسفه» نیز مرادف شد با دانش. بنابر این لغت «فیلسوف» به عنوان یک لغت اصطلاحى، قبل از سقراط به کسى اطلاق نشده، و بعد از سقراط نیز بلافاصله به کسى اطلاق نشده است.
لغت «فلسفه» نیز در آن ایّام هنوز مفهوم مشخص نداشته، و می‌‏گویند ارسطو نیز این لغت را به کار نبرده، بلکه بعدها اصطلاح «فلسفه» و «فیلسوف» رایج شده است.                       
فلسفه در اصطلاح مسلمانان‏
مسلمانان این لغت را از یونان گرفته، صیغه عربى از آن ساختند و صیغه شرقى به آن دادند و آن‌را به معناى «مطلق دانش عقلى» به کار بردند.
 «فلسفه» در اصطلاح شایع مسلمین نام یک فن خاص و دانش خاص نیست. همه دانش‌هاى عقلى را در مقابل دانش‌هاى نقلى؛ مانند لغت، نحو، صرف، معانى، بیان، بدیع، عَروض، تفسیر، حدیث، فقه، اصول، تحت عنوان کلى «فلسفه» نام می‌بردند؛ و چون این لغت مفهوم عامّى داشت، قهرا «فیلسوف» به کسى اطلاق می‌شد که جامع همه علوم عقلى آن زمان، اعمّ از الهیات، ریاضیات، طبیعیات، سیاسیات، اخلاقیات و منزلیات بوده باشد؛ و به این اعتبار بود که می‌گفتند: «هر کس فیلسوف باشد، جهانى می‌شود علمى، مشابه جهان عینى».
مسلمانان آن‌گاه که می‌خواستند تقسیم ارسطویى را درباره علوم بیان کنند، کلمه «فلسفه» یا کلمه «حکمت» را به کار می‌بردند، و می‌گفتند: فلسفه (یعنى علم عقلى) بر دو قسم است: نظرى و عملى.
 «فلسفه نظرى» آن است که درباره اشیاء آن‌چنان‌که هستند بحث می‌کند، و «فلسفه عملى» آن است که درباره افعال انسان آن‌چنان‌که باید و شایسته است باشد، بحث می‌کند. فلسفه نظرى بر سه قسم است: الهیات یا فلسفه عُلیا، ریاضیات یا فلسفه وسطى‏، طبیعیات یا فلسفه سفلى‏.
فلسفه علیا یا الهیات به نوبه خود مشتمل بر دو فنّ است: امور عامّه، و دیگر الهیات بالمعنى الاخص.
ریاضیات چهار بخش است و هر کدام علم جداگانه است: حساب، هندسه، هیئت، موسیقى.
طبیعیات نیز به نوبه خود بخش‌ها و اقسام زیادى دارد. فلسفه عملى نیز به نوبه خود تقسیم می‌شود به، علم اخلاق، علم تدبیر منزل، علم سیاست مدن. بنابراین فیلسوف کامل یعنى جامع همه علوم نامبرده.                       
فلسفه حقیقى یا علم اعلى
از نظر این فلاسفه، در میان بخش‌هاى متعدد فلسفه، یک بخش نسبت به سایر بخش‌ها امتیاز خاص دارد و گویى یک سر و گردن از همه آنها بلندتر است. و آن همان است که به نام‌هاى «فلسفه اولى‏»، «فلسفه علیا»، «علم اعلى»، «علم کلّى»، «الهیّات»، «ما بعد الطبیعه» (متافیزیک) خوانده می‌شود. امتیاز این علم نسبت به سایر علوم، در این است:
الف) - به عقیده قدما- از هر علم دیگر برهانی‌تر و یقینی‌تر است.
ب) بر همه علوم دیگر ریاست و حکومت دارد، و در واقع ملکه علوم است، زیرا علوم دیگر به او نیاز کلى دارند و او نیاز کلى به آنها ندارد.
ج) این‌که از همه علوم دیگر کلی‌تر و عام‌تر است. از نظر این فلاسفه، فلسفه حقیقى همین علم است؛ از این‌رو گاهى کلمه «فلسفه» به خصوص این علم اطلاق می‌شد، ولى این اطلاق به ندرت اتفاق می‌افتاد.
پس، از نظر قدماى فلاسفه، لغت «فلسفه» دو معنا داشت: یکى معناى شایع، که عبارت بود از مطلق دانش معقول که شامل همه علوم غیر نقلى بود؛ دیگر معناى غیر شایع، که عبارت بود از علم الهى یا فلسفه اولى‏ که از شعب سه گانه فلسفه نظرى است.[1]

[1]. ر. ک: مطهری، مرتضی، فقه و حقوق(مجموعه آثار)، ج ‏5، ص 128 - 131، تهران، صدرا، چاپ اول، بی‌تا. 
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها