جستجوی پیشرفته
بازدید
5057
آخرین بروزرسانی: 1398/06/30
خلاصه پرسش
منظور از کافران در آیه 89 سوره انعام چه کسانی هستند؟ آیا این آیه، احتمال کفر ورزیدن پیامبران را مطرح می‌کند؟!
پرسش
در مورد کفر به انبیا در آیه‌ی 89 سوره انعام، لطفاً توضیح دهید؟
پاسخ اجمالی

خدای متعال در آیه 89 سوره انعام، به سه امتیاز مهم پیامبران(ع) اشاره کرده و می‌فرماید: «أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ...»؛ آنها کسانى بودند که به ایشان کتاب آسمانى، حکم و نبوت دادیم.

و در ادامه می‌فرماید: «فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرینَ»؛ اگر اینان به آن کفر ورزند، گروهى را بر آن گمارده‌‌‏‌ایم که بدان کفر نمی‌ورزند.

در این آیه ضمایر و اسم اشاره‌‌ای وجود دارد که دانستن مرجع برگشت آنها و نیز شناخت برخی کلمات موجود در متن، در تفسیر آیه تأثیرگذار خواهد بود:

  1. اگرچه ظاهر «آتیناهم» این است که خداوند به همه انبیا(ع) کتاب و حکم و نبوت داد، اما این از باب «توصیف مجموع به وصف مجموع» است. مانند آن‌که گفته شود: مردم فلان شهر صورت سپیدی دارند که وجود یک یا چند فرد سیاه و سبزه در آن شهر، درستی خبر یاد شده را زیر سؤال نمی‌برد. در این‌گونه موارد، منافات ندارد که بعضى از مجموع، برخی از اوصاف را نداشته باشند؛ زیرا کتاب تنها به برخى از انبیا؛ مانند نوح، ابراهیم، موسى و عیسى(ع) داده شده بود. و در هر جاى قرآن کریم که کتاب به انبیا(ع) نسبت داده شده، مقصود صحفى است که شرایع دینى در آن نوشته شده، و انبیا(ع) با آن شرایع در بین مردم و در موارد اختلافات آنان حکم می‌کردند.[1]
  2. در این‌که منظور از «حکم» چیست، سه احتمال وجود دارد:

الف) حکم به معناى عقل و فهم و درک؛ یعنى علاوه بر این‌که کتاب آسمانى را در اختیار آنها گذاشتیم، قدرت درک و فهم محتوای آن‌را نیز به آنها بخشیدیم؛ زیرا وجود کتاب بدون وجود درک و فهم قوى و کامل، اثرى نخواهد داشت.

ب) حکم به معنای مقام داورى؛ یعنى آنها در پرتو قوانین آسمانى که از کتاب الهى استفاده می‌کردند، می‌توانستند در میان مردم قضاوت کنند و شرایط یک قاضى و دادرس عادل همگى در آنها به طور کامل جمع بود.

ج) حکم به معنای حکومت و زمام‌دارى؛ زیرا آنها علاوه بر مقام نبوت و رسالت، داراى مقام حکومت نیز بودند.[2]

  1. ضمیر مؤنث موجود در «فان یکفر بها» به نبوت برمی‌گردد.[3] برخی هم گفته‌اند که این ضمیر به هر سه ویژگی پیامبران - یعنی نبوت، حکم و کتاب - برمی‌گردد.[4] البته بدیهی است کفر به نبوت و تعالیم انبیا، طبعاً کفر به کتاب آسمانی و حکم پیامبران هم خواهد بود.
  2. اما این‌که منظور قرآن از «هؤلاء»(افراد و گروه‌هایی که کفر بورزند)، چه کسانی هستند، محل گفت‌وگوی مفسران است.

برخی معتقدند منظور قریش و تمام کفار آن عصر است.[5] برخی گفتند منظور اهل مکه‌اند.[6] عده‌ای هم گفتند منظور امت پیامبر اسلام(ص) است.[7] این احتمالات تا حد زیادی با هم مشترک و هم‌خوان است، اما بعضی از مفسران، احتمال دیگری را مطرح کرده‌اند که ممکن است، منظور از «هؤلاء» خود انبیا باشند؛ یعنى اگر به فرض محال این پیامبران بزرگ الهى از اداى رسالت سر باز می‌زدند، باز رسالت الهى به زمین نمی‌ماند و جمعى دیگر مأموریت رساندن آن‌را به جهانیان می‌یافتند. [8]

با فرض پذیرش این تفسیر باید گفت که چنین تعبیر و تهدیدی با شأن پیامبران در تضادّ نیست و چنین معنایی را در موارد دیگری از قرآن مشاهده می‌کنیم. به عنوان نمونه آن‌جا که می‌فرماید: «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ»؛[9] اگر مشرک شوى، تمام اعمالت تباه می‌شود و از زیان‌کاران خواهى بود!

بدیهی است خطاب در این آیه به رسول خدا(ص) و سایر انبیا(ع) در مورد نهى از شرک و تهدید آنان به نابود شدن عملشان و قرار گرفتنشان جزو زیان‌کاران، خطابى است حقیقى، و تهدید و انذارى است واقعى؛ چون حقیقت این است که رسول خدا(ص) هم مأمور به ایمان آوردن است.[10] او مشرکان را به هر چه دعوت می‌کند که بدان ایمان آورند، خود نیز باید بدان ایمان آورد و به هر تکلیفى که دعوت می‌کند انجام دهند، خودش هم باید انجام دهد؛ چرا که او هم فردى از افراد مسلمانان، بلکه از اولین آنها است.[11] بنابر این نمی‌تواند پیشنهاد مشرکان را در پرستش بت‌‏هاى ایشان بپذیرد.

گفتنی است؛ این‌که پیامبران معصوم به عصمت الهى هستند، و با داشتن آن دیگر ممکن نیست معصیت از ایشان سر بزند، باعث نمی‌شود که تکلیف از ایشان ساقط باشد و توجه تکلیف به ایشان صحیح نباشد؛ چون اگر این طور بود، دیگر عصمت در حقشان تصور نمی‌شد، هم‌چنان که در حق جمادات و گیاهان تصور ندارد، پس معصوم به کسى گفته می‌شود که بتواند گناه کند، ولى نکند.

علاوه بر این، عصمت خود از شئون مقام علم است، و این معنا منافات با داشتن اختیار ندارد؛ چون اختیار از شئون مقام عمل است، و معنایش این است که هم صدور فعل از جوارح و اعضا صحیح باشد و هم ترک فعل.

و معلوم است که علم قطعى به مفسده گناه که مانع از صدور آن گناه از دارنده آن علم باشد، منافاتى با این‌که دارنده آن علم مختار باشد ندارد. به عنوان مثال کسى که علم قطعى دارد به این‌که در اثر خوردن فلان سم می‌میرد. و یا نابینا می‌شود، چنین علمى مانع قطعى او از خوردن سم است، ولى لازمه این منع این نیست که خوردن سم از او محال باشد، بلکه باز هم صدور و عدم صدور این عمل از اعضا و جوارح او صحیح است، هم می‌تواند بخورد و هم می‌تواند اجتناب کند؛ لذا باز هم صحیح است که به او بگوییم از خوردن سم اجتناب کن.[12]

  1. و اما آن قوم ناشناس در این‌ فراز از آیه که می‌فرماید: «ما قومى را که هرگز کافر نشوند برمی‌گماریم»، چه کسانی هستند؟! باز هم با توجه به این‌که مرجع ضمیر «فَإِنْ یَکْفُرْ بِها» را چه بدانیم، نظریات مختلفی از سوی مفسران ارائه شده است.

بعضى گفته‌‌‏اند: مراد از این قوم، پیامبرانی هستند که در آیات قبل اسمشان برده شد، و ایشان هیجده نفرند، و یا مطلق انبیایى هستند که در آیه «وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ»،[13] از ایشان به اسم یا صفت نامبرده شد.[14]

برخی گفته‌‏اند: مراد از این قوم ملائکه هستند.[15]

گروهی معتقدند: مراد از قوم همان کسانی‌اند که در ایام نزول این سوره در مکه به پیامبر اکرم(ص) ایمان آوردند.[16]

بعضى دیگر گفته‌‏اند: مراد از قوم، یا انصار است،[17] یا اهل مدینه و انصار هر دو.[18]

عده‌ای هم گفته‌‏اند: مراد از قوم در این آیه عجم(فارس) هستند که هنوز ایمان نیاورده‌‏اند.[19]

برخی اما معتقدند؛ آیات مورد بحث در مقام توصیف توحید فطرى و هدایت پاک از شوائب شرک به خداى سبحان بوده، و خداى متعال، سلسله پیامبران و اوصیاى آنان را به چنین هدایتى اختصاص داده و آن‌را براى خصوص ایشان قرار داده، و چون به چنین کرامتى نایل شدند، خداوند کتاب و حکم و نبوت به آنان داد و آنان کافر نخواهند شد، بلکه نگران عدم پذیرش راه درست از سوی مخاطبانشان هستند.

در همین راستا، بعد از بیان این معنا در آیه مورد بحث، فرمود: «فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ»، سیاق این آیه، سیاق قدرت‌‏نمایى خود و تسلای خاطر پیامبر(ص) بوده و می‌‏خواهد از طرفى بی‌نیازى خود را از ایمان آنان بیان کند، و از سوی دیگر پیامبرش را دلگرم کند تا به دلیل ایمان نیاوردن مردم در کار دعوتش سست نگردد؛ لذا معنای آیه این است که اگر اینان به دین توحیدى که تو به سوى آن دعوتشان می‌کنى نمی‌گروند، غم مخور و مپندار که ایمان نیاوردن آنان از ارزش آن می‌کاهد؛ چون دین توحید، هدایت من و آن طریقه‌‏اى است که من انبیاى خود را به خاطر داشتن آن طریقه، کتاب و حکم و نبوت دادم، و من کسانى را موکل و مستحفظ آن کرده‌‏ام که اعتماد و اطمینان دارم نسبت به آن کافر نیستند، و با وجود چنین اشخاصى که نگهبانان دین هستند هیچ وقت این دین از بین نمی‌رود.

پس این اشخاص مردمى هستند که تصور نمی‌شود روزى کفر یا شرک در دل آنان رخنه کند؛ چون خداى تعالى به ایمان ایشان اعتماد کرده و ایشان را موکل بر حفظ دین نموده است. و اگر ممکن بود که ایشان هم روزى مشرک شده و از هدایت الهى تخلف کنند اعتماد خداوند برایشان خطا و گمراهى بود، و خداوند نه گمراه می‌شود و نه دچار خطا و فراموشى می‌گردد.

بنابر این آیه شریفه دلالت خواهد کرد بر این‌که در هر زمانى خداى تعالى داراى بنده و یا بندگانى است که موکل بر هدایت الهى او هستند، و دین او و آن طریقه مستقیمى را که کتاب و حکم و نبوت انبیا(ع) متضمن آن است حفظ می‌‏کنند، و آن‌را از انقراض نگهدارى می‌نمایند، و این بندگان کسانى هستند که شرک و ظلم در ایشان راه نداشته و به عصمتى الهى معصوم‌اند، و آنان عبارت‌اند از انبیا و جانشینان آنها.

از این‌روى، آیه شریفه مخصوص به معصومان(ع) خواهد بود. البته با توسعه آیه ممکن است مؤمنان صالح را که به عصمت تقوا، صلاح و ایمان خالص از شوائب شرک و ظلم مجهز شده‌اند، و کسانى را که به مصداق آیه شریفه «إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»،[20] از ولایت شیطان بیرون شده‌‏اند ملحق به اوصیاى انبیا(ع) نموده و بگوییم آیه شریفه شامل این‌گونه از مردان صالح هم می‌شود.[21]

همه تفاسیر یاد شده از لحاظ محتوا صحیح بوده و ممکن است تمامشان به صورت ایهام مراد از آیه باشند.

 

[1]. طباطبائی، سید محمد حسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏7، ص 250، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ پنجم‏، 1417ق.

[2]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏5، ص 333، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.

[3]. اندلسی، ابو حیان محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، تحقیق، محمد جمیل، صدقی، ج ‏4، ص 577، بیروت، دار الفکر، 1420ق.

[4]. همان.

[5]. بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل، تحقیق، المرعشلی‏، محمد عبد الرحمن، ج ‏2، ص 17، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1418ق؛ البحر المحیط فی التفسیر، ج ‏4، ص 577.

[6]. البحر المحیط فی التفسیر، ج ‏4، ص 577.

[7]. ر. ک: همان.

[8]. تفسیر نمونه، ج ‏5، ص 334.

[9]. زمر، 65.

[10]. «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّه...». بقره، 285.

[11]. «لا شَریکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمینَ». انعام، 163؛ «وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمین». زمر، 12.

[12]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏17، ص 290 – 291؛ همان، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج ‏17، ص 440- 441، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ش.

[13]. انعام، 87.

[14]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج 4، ص 513، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش؛ فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ‏13، ص 55، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.

[15]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 513.

[16]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، تهرانی، شیخ آقابزرگ، تحقیق، قصیرعاملی، احمد، ج ‏4، ص 195، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.

[17]. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏7، ص 174، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1412ق.

[18]. همان، ص 175.

[19]. مفاتیح الغیب، ج ‏13، ص 55.

[20]. نحل، 99.

[21]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏7، ص 259- 260.

نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها