پس از کشته شدن هابیل توسط قابیل، خداوند سالها به آدم و حوا فرزندی نداد. در نهایت پس از گذشت پنجاه سال؛ یعنی در یکصد و سی سالگی حضرت آدم(ع)، خداوند شیث(ع) را به آنان عطا کرد
[1] که نام او را هبة الله(هدیه خدا) گذاشتند.
[2]
در تورات، درباره داستان تولد شیث چنین آمده است: «آدم بار دیگر با زنش همبستر شد. زنش پسری زایید، نامش را شِت خواند، چونکه [گفت] خداوند نسل دیگری به جای هِوِل (هابیل)، که قَیین (قابیل) او را کشت برای من پدید آورد. برای شِت هم پسری به دنیا آمد. اسمش را اِنُوش نامید».
[3]
در برخی منابع، نقل شده که فرزندان حضرت آدم(ع) به صورت دوقلو بودهاند و حضرت شیث نیز به همراه یک دختر به نام «عزورا» متولد شد.
[4]
شیث؛ برترین و محبوبترین فرزند نزد پدرش حضرت آدم بود.
[5]
آدم(ع) در بیماری منجر به فوت خویش؛ شیث را فراخواند و به او گفت: پسرم! اکنون بیمارم و زمان مرگم نزدیک شده است. خداوند از قدرت خود، آنچه را که خود میبینی به ما ارزانی داشت و به من دستور داد تا تو را جانشین خود قرار دهم و امانتهای او را به تو بسپارم، اینک وصیتنامهام که شامل حکمت (أَثَرُ الْعِلْمِ) و اسم اعظم خداوند بوده، زیر سرم قرار دارد. وقتى از دنیا رفتم آنرا بردار و کسى را نیز از آن آگاه مکن
.و تا روزی که به مانند امروز من، آنرا به دیگری بسپاری؛ در آن دقت و تأمل کن. در آن، تمام مسائلى که به آن نیازمند شوى؛ چه در امور دینى و چه در مسائل دنیوى، ثبت و ضبط شده است.
پسرم! میل دارم از میوههاى بهشتى، بخورم. از دامنه کوه بالا برو و هر یک از فرشتگان را دیدى سلام مرا به او برسان و بگو: پدرم مریض است و از شما میخواهد کمى از میوههاى بهشتى براى او هدیه بفرستید
. شیث به کوهى که در آن منطقه بود، بالا رفت تا براى پدر، میوهاى به دست آورد
. در بین راه جبرئیل را با گروهى از فرشتگان دید، جبرئیل بر او سلام کرد و پرسید: کجا میروى؟ شیث: تو کیستی؟ جبرئیل: من روح الامین؛ جبرئیل هستم. شیث: پدرم بر شما سلام رسانده و از شما، مقدارى میوه بهشتى، خواسته است. جبرئیل: سلام بر پدرت! ای شیث؛ پدرت مرده است!
سپس با یکدیگر بر بالین حضرت آدم آمدند.
[6]
از امام صادق(ع) نقل شده است: «زمانی که حضرت آدم(ع) درگذشت، برای نماز بر او آماده شدند؛ هبة الله به جبرئیل گفت: جلو بایست ای فرستاده خدا و بر نبی خداوند نماز بگذار. جبرئیل گفت: خداوند ما را بر سجده به پدر تو دستور داد و ما بر فرزندان نیکوکار او پیشی نمیگیریم و تو بهترین فرزندان آدم هستی».
[7]
به اتفاق منابع روایی و تاریخی، حضرت شیث(ع) جانشین پدر خود گشت.
[8] علاوه بر این، بر اساس برخی نقلها نسل انسانها از او استمرار یافته و تمام انسانهای امروزی نوادگان او هستند.
[9]
جبرئیل در خطابی به شیث(ع) چنین میگوید: «چه کسى چون تو است اى شیث که خداى متعال تو را به امرى با عظمت مخصوص گردانید و شادابی کرامتش را به تو عطا فرمود و لباس عافیتش را به تو پوشاند».
[10]
بنابر نقل منابع؛ از بهشت برای حضرت آدم صُحُفی آمده بود
[11] که برای او حکم کتاب مقدس را داشت.
[12] بر حضرت شیث نیز پنجاه صحیفه نازل شد
[13] که شیث بر اساس آنها و کتابهایی که بر پدرش نازل شده بود در میان دیگران حکم میکرد.
[14]
شیث، وصیت پدرش را که شامل علم و اسم خاص خداوند بود؛ نزد خود محفوظ نگه داشت و از دسترسی دیگران به آن جلوگیری میکرد. پس از فوت حضرت آدم، قابیل که در زمان حیات پدر از ترس او به کوه رفته بود؛ بازگشت. نگاهش به شیث افتاد و گفت: من برادرم هابیل را کشتم؛ زیرا قربانی او قبول شد و از من قبول نگردید. ... حال اگر آنچه پدر به تو عهد کرده را بازگو کنی؛ تو را نیز خواهم کشت».
[15]
از شیث فرزندانی به نامهای أنوش، قینان، مهلائیل، یرد و أخنوخ باقی ماند.
[16]
سرانجام شیث(ع)، در سن نهصد و دوازده سالگی فوت کرد.
[17]
درباره همسر شیث نبی(ع)
«چگونگی استمرار نسل بشر»، پاسخ 514 را مطالعه کنید.
[1]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 1، ص 152، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387ق.
[2]. عوتبى صحارى، سلمه بن مسلم، الأنساب، مصحح، احسان، محمد، ج 1، ص 39، عمان، وزارة التراث القومی و الثقافة، چاپ چهارم، 1427ق.
[4]. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، محقق، عطا، محمد عبدالقادر، عطا، مصطفی عبدالقادر، ج 1، ص 218، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق.
[5]. ابن قتیبة، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص 20، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992م.
[6]. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، قصص الأنبیاء(ع)، محقق، عرفانیان یزدی، غلامرضا، ص 56، مشهد، مرکز پژوهش های اسلامی، چاپ اول، 1409ق.
[7]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 163، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، محقق، موسوی خرسان، حسن، ج 3، ص 330، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[8]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 3، ص 11، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 47، بیروت، دار صادر، 1385ق؛ أبوالقاسم ختلی، إسحاق بن إبراهیم، کتاب الدیباج، محقق، إبراهیم صالح، ج 1، ص 57، دارالبشائر، 1994م.
[9]. صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 1، ص 320، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق.
[10]. قطب الدین راوندی، سعید بن عبدالله، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 922، قم، مؤسسه امام مهدی(عج)، چاپ اول، 1409ق.
[11]. شعیری، محمد بن محمد، جامع الاخبار، ص 179، نجف، مطبعة حیدریة، چاپ اول، بیتا.
[12]. قصص الأنبیاء(ع)، ص 55.
[13]. شیخ صدوق، خصال، محقق، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 524، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش؛ محمد بن حبان، أبوحاتم، صحیح ابن حبان، محقق، شعیب الأرنؤوط، ج 2، ص 76، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ دوم، 1414ق.
[14]. مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج 1، ص 48، قم، دارالهجرة، چاپ دوم، 1409ق.
[15]. قصص الأنبیاء(ع)، ص 55 - 56.
[16]. یعقوبی، احمد بن أبییعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 8، دارصادر، بیروت، چاپ اول، بیتا.
[17]. الأنساب، ج 1، ص 42.