لطفا صبرکنید
بازدید
25985
آخرین بروزرسانی: 1404/03/20
کد سایت fa10501 کد بایگانی 10784 نمایه وحدت عددی و وحدت حقه حقیقیه در فلسفه
طبقه بندی موضوعی وحدت وجود,وحدت وجود
برچسب توحید|وحدت|وحدت عددی|وحدت حقه|وحدت حقیقی|وحدت حقیقیه|واحد غیر حقیقی|واحد خاص|واحد عام|وجود واحد|وجود کثیر
خلاصه پرسش
وحدت عددی و وحدت حقه حقیقیه چیست؟
پرسش
وحدت عددی و وحدت حقه حقیقیه چیست؟
پاسخ اجمالی

یکی از تقسیمات در موضوع وجود، تقسیم وجود به واحد و کثیر است. واحد(وحدت) نیز بر دو قسم است: حقیقی و غیر حقیقی.

واحد حقیقی: وحدتی است که واحد بدون واسطه متصف به وحدت می‌شود؛ اما واحد غیر حقیقی: وحدتی است که واحدی با واسطه متصف به وحدت می‌شود؛ مانند انسان و اسب که در حیوانیت مشترک‌اند و به واسطه‌ی حیوانیت متصف به وحدت می‌شوند.

واحد حقیقی نیز بر دو قسم است:

  1. واحد حقیقی یا ذاتی است که عین وحدت است، مانند صرف الشیء که به هیچ وجه تکرار پیدا نمی‌کند و دو تا نمی‌شود که در این نوع از وحدت، موضوع و محمول یک چیزند و ذات موضوع عین وحدت است؛ مثلا وقتی گفته می‌شود «الله واحدٌ»؛ موضوع یعنی الله عین وحدت است و وحدت جدای از ذات نیست. از این وحدت به «وحدت حقه حقیقیه» تعبیر می‌شود.
  2. یا ذاتی است که متصف به وحدت است، مانند انسان که متصف به وحدت شود. در این‌جا تصور انسان هیچ‌گونه ملازمه‌ای با اثبات صفت وحدت ندارد، و در ذات خودش نه وحدت نهفته است و نه کثرت؛ لذا هم م‌تواند واحد باشد و هم می‌تواند کثیر باشد؛ از چنین وحدتی به «وحدت غیر حقه» تعبیر می‌کنند.

وحدت حقیقی غیر حقه نیز بر دو قسم است:

الف) «واحد خاص» یا «بالخصوص» که با تکرار آن، عدد ساخته می‌شود. مثلا اگر آن‌را دو بار تکرار کنید عدد دو، و اگر سه بار تکرار کنید عدد سه و ...، پس سه یعنی یک و یک و یک؛ اگر چه خود یک عدد نیست، ولی مبدأ اعداد است؛ چون عدد، کمیتی است که قابل انقسام باشد، در حالی که یک تقسیم‌پذیر نیست.[1] از این نوع وحدت به «وحدت عددی» تعبیر می‌کنند که در مقابل کثرت است.

ب) «واحد عام» یا «بالعموم» که موصوفات عامی مثل نوع یا جنس متصف به وحدت شوند.[2]

هر یک از این وحدت‌ها باز تقسیماتی دارد که برای تبین بحث نیازی به بیان آن نیست و عمده در این تقسیم‌بندی «وحدت حقه حقیقیه» و «وحدت عددی» و جایگاه و حوزه جریان آنها است.

برهانی که برای اثبات وحدت حقه(غیر عددی) خداوند اقامه شده، این است که کثرت و تعدد فرع بر محدودیت است و محدودیت مساوی با معلولیت و امکان است؛ بنابر این واجب الوجود، مطلق و بی‌نهایت است؛ چون حقیقت وجود ذاتا محدودیت بر نمی‌دارد و هر قید و محدودیتی که در وجود راه پیدا کند از ناحیه خارج از ذات وجود است، و خارج از ذات وجود، عدم و نیستی است.

براهین متعددی برای اثبات صرافت و عدم محدودیت، و ماهیت نداشتن واجب الوجود اقامه شده است.[3] یکی از براهین این است که امکان لازمه‌ی ماهیت است، پس هر صاحب ماهیتی ممکن است. عکس نقیض این قضیه این می‌شود که هر چه ممکن الوجود نیست، پس ماهیت ندارد.

 نتیجه: واجب الوجود غیر از وجودش ماهیت ندارد،[4] و وقتی ماهیت که بیان نداری‌های شیء است، نداشت، پس صرف الوجود است، و صرف الوجود واحد به وحدت حقه حقیقی است.[5] مثلا اگر انسان را در نظر بگیریم از آن جهت که انسان است و هیچ چیز دیگری را با او لحاظ نکنیم، جز یک حقیقت بیش نیست، و اگر بخواهیم یک انسان دیگری را تصور کنیم ممکن نیست، و اگر هم تصور کردیم انسان دومی در واقع همان انسان اولی است که یک‌بار دیگر تصور کرده‌ایم، نه این‌که یک انسان دیگری باشد، و انسان وقتی قابل تعدد و تکثر است که به واسطه ماده و زمان مکان و دیگر محدودیت‌ها، محدود شود، یکی بشود، انسان این زمانی و مکانی و دیگری بشود انسان آن زمانی و مکانی؛ بنابراین، اگر ما موجودی را مطلق و بی‌نهایت تشخیص دادیم، دیگر فرض وجود مطلق دیگری معنا ندارد. مانند این‌که اگر ما عالم را بی‌نهایت فرض کردیم و قائل به عدم تناهی ابعاد عالم شدیم، فرض جهانی دیگر غیر ممکن است؛ چون هر جهان دیگری را فرض کنیم یا خود همین جهان و یا جزئی از این جهان خواهد بود.[6]


[1]. ملا صدرا، اسفار اربعه، ج 2، ص 98، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ چهارم، 1410ق.

[2]. اسفار اربعه، ج 2، ص 82؛ طباطبائی، سید محمد حسین، نهایة الحمة، ص 182، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ شانزدهم، 1422ق.

[3]. همان، ج 1، ص 96-113.

[4] .نهایة الحکمة، ص 66.

[5]. نهایة الحکمة، ص 338.

 .[6] مجموعه آثار، ج 16، ص 398.