روایتی در این زمینه از امام محمد باقر (ع) نقل شده است که -"تَفَقَّهُوا فِی الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ إِلَّا فَأَنْتُمْ أَعْرَاب"؛
[1] در حلال و حرام تحقیق و جستوجو کنید، و گرنه مانند بادیه نشینهای عرب خواهید بود! مراد این روایت، فقاهت به معنای اصطلاحی آن نیست، بلکه مراد این است که در باره شناخت حلال و حرام و احکام و معارف دینتان تحقیق کنید و دنبال آموختن آنها باشید، و گرنه شما هم از نظر جهل و دورى از تمدن نظیر اعراب
[2] خواهید بود. بنابر این، منظور این روایت تحقیق و جستوجو و رفتن به دنبال شناخت دین است؛ یعنی اگر کسی دین و دستوراتش را نشناخت مانند بادیه نشینان عرب خواهد بود که قرآن در باره آنها فرمود: «الْأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً...»؛
[3] بادیه نشینان عرب، کفر و نفاقشان شدیدتر است و به ناآگاهى از حدود و احکامى که خدا بر پیامبرش نازل کرده، سزاوارترند و خداوند دانا و حکیم است!
کفر و نفاق آنان (اعراب) از این جهت شدیدتر است که به سبب دوریشان از تمدن و محرومیتشان از برکات انسانیت؛ از قبیل علم و ادب، خشنتر و سنگدلتر از سایر طبقاتاند؛ همچنین از شنیدن قرآن و بیم دادن پیامبر اسلام (ص) دورتر بودند.
معناى آیه این است که بادیه نشینان اگر کافر یا منافق بودند در کفر و نفاق خود سختتر از مردم شهر هستند، به دلیل آنکه از دسترسى و شنیدن حجتهاى الاهى و مشاهده معجزات و برکات وحى دورند؛ و به همین جهت از هر طبقه دیگرى به نفهمیدن و ندانستن حدودى که خدا نازل کرده و معارف اصلى و احکام فرعى از قبیل واجبات و مستحبات و حلال و حرام ها سزاوارترند.
[4]
این آیه در واقع بیانگر این است که مذمت اعراب فقط به علت کفر و نفاق، و جهل آنان به احکام خدا که آنها را بر پیامبر اسلام نازل کرده بوده است، ولى صرف بدوى بودن موجب مذمت اعراب نمیتواند باشد. آرى، زندگى بدوى و دورى آن از مردم متمدن است که باعث غلظت طبع انسان و تجاوز از حد میگردد. بنابر این، گناه از محیط زیست است، نه از شخص بدوى.
[5]
[1] برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج 1، ص 227، قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق.
[2] منظور از اعراب در این جا بادیه نشینهایی هستند که با وجود امکان مهاجرت به مراکز فرهنگی، ترجیح دادهاند به زندگی گذشتۀ خود ادامه دهند و به همین دلیل در شناخت نسبت به اسلام و احکام الاهی در جهل و نادانی بسر میبردند.
[4] ر. ک: طباطبائى سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 9، ص 370، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1417ق؛ طبرسى، مجمع البیان، ج 5، ص 95- 96، تهران، ناصر خسرو، 1372ش.
[5] نجفى خمینى، محمد جواد، تفسیر آسان، ج 6، ص 393، تهران، اسلامیه، 1398ق.