آنچه در مورد پرسش مطرح شده در موضوع خنده درمانی میتوان گفت این است که:
[1] کمتر بخندید و بیشتر گریه کنید.
در ذیل این آیه از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است: «لو تعلمون ما اعلم لضحکتم قلیلا و لبکیتم کثیرا»؛[2] اگر آنچه را من میدانم شما هم میدانستید، کم میخندیدید و بسیار میگریستید.
در سفارشهای حضرت داوود(ع) به فرزندش حضرت سلیمان(ع) هم آمده است: فرزندم بپرهیز از خندهی زیاد که خندهی زیاد در قیامت بنده را در حال خواری و حقارت رها میکند: «أَنَّ دَاوُدَ قَالَ لِسُلَیْمَانَ عَلَیْهِ السَّلَامُ: «یَا بُنَیَّ، إِیَّاکَ وَ کَثْرَةَ الضَّحِکِ، فَإِنَّ کَثْرَةَ الضَّحِکِ تَتْرُکُ الْعَبْدَ حَقِیراً یَوْمَ الْقِیَامَةِ».[3]
از امام صادق(ع) نیز در نکوهش خندهی زیاد آمده است: «کَثْرَةُ الضَّحِکِ تُمِیتُ الْقَلْبَ وَ قَالَ کَثْرَةُ الضَّحِکِ تَمِیثُ الدِّینَ کَمَا یَمِیثُ الْمَاءُ الْمِلْحَ»؛[4] خندهی زیاد قلب و دین را میمیراند، آنگونه که آب نمک را محو میکند.
در سخنی دیگر، آنحضرت از رسول خدا(ص) نقل میکند شوخى زیاد آبرو را میبرد و خندهی بسیار ایمان را نابود میکند: «عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ کَثْرَةُ الْمِزَاحِ یَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ وَ کَثْرَةُ الضَّحِکِ یَمْحُو الْإِیمَان».[5]
و شادى مؤمن در چهرهی او است:« وَ قَالَ ع فِی صِفَةِ الْمُؤْمِنِ الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِی وَجْهِه».[7]
لذا همانگونه که اشاره کردیم با توجه به واقعیت خارجی نیز این موضوع قابل پذیرش نیست که هر دردی را با خندیدن میتوان درمان کرد؛ از اینرو خندههایى که با صداى قهقهه باشد و یا خندههایى که آلوده به گناهانی؛ مانند غیبت، تمسخر و استهزا، ... باشد؛ مورد مذمت و نهى است: «...یَا أَبَا ذَرٍّ وَیْلٌ لِلَّذِی یُحَدِّثُ فَیَکْذِبُ لِیُضْحِکَ بِهِ الْقَوْمَ...»؛[9] رسول خدا(ص) در سفارشات خویش به اباذر فرمود: وای بر کسی که با سخن دورغ بخواهد دیگران را بخنداند.
بر این اساس، خنده اگر به صورت تبسم باشد نشان از اخلاق نیکوی انسان مؤمن است و نشانگر رضایت بنده نسبت به مقدرات الهی است که به طور طبیعی آرامش روحی و روانی را به دنبال خواهد داشت، در نتیجه برخی از افسردگیها و بیماریهای انسان برطرف خواهد شد؛ اما اینگونه نیست که برای هر درد بیدرمانی نسخهی شفابخش باشد.
[1]. توبه، 82.
[2]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 5، ص 8، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[3]. حمیری، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، ص 69، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1413ق.
[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 664، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[5]. شیخ صدوق، امالی، ص 270، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق.
[6]. کافی، ج 2، ص 664.
[7]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 533، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[8]. کافی، ج 2، ص 664.
[9]. شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج 12، ص 251، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1409ق.