"غیب" به معنای پوشیده بودن چیزی از حواس و ادراک، و شهادت به معنای آشکار بودن است. یک چیز ممکن است برای کسی غیب و برای کس دیگری مشهود و ظاهر باشد. این امر وابسته به حدود وجودی آن شخص و احاطۀ او بر عالم وجود است. اما با توجه به محدودیت احاطۀ غیر خدا و احاطۀ کامل خداوند بر همه چیز، این نتیجه حاصل میشود که علم غیب، مخصوص خداوند است و جز او کسی عالم به غیب نیست؛ زیرا فقط او احاطۀ کامل به عالم وجود دارد، و چیزی خارج از محدوده وجودی او نیست و چیزی و کسی نمیتواند در چارچوب محدودۀ خود، خود را از خداوند متعال مخفی دارد.
پس او عالم به عالم غیب و شهادت است و در حقیقت، همه چیز نسبت به او، در عالم شهادت قرار میگیرد و جز او کسی و چیزی بدین پایه نمیرسد. اما دیگران، بسته به ظرفیت وجودی و ادراکیشان، برخی امور برایشان مشهود است و برخی دیگر، از دیده و سایر قوای ادراکی آنها، پوشیده است و نسبت به آنها یا اصلا آگاهی ندارند و یا در سطح بسیار پایینی مطلعاند.
البته تخصیص علم غیب به خداوند مانع از آن نمیشود که برخی اشخاص، به تعلیم الاهی و بر اساس شایستگیهای نفسانی که از خود ابراز میدارند، به اسرار و علوم و امور غیبی آگاهی یابند و نادیدنیها را دیده، و ناشنیدنیها را بشنوند. این موهبتی است که خداوند به افراد برگزیده؛ مانند پیامبران و اولیا عنایت مینماید؛ لذا میبینیم که انبیا خبر از وحی میدهند که خود امری غیبی است، یا از امور غیبی خبر میدهند، یا حوادث آینده را پیشگویی مینمایند و دقیقا مطابق همان گفتهها، حوادثی رخ میدهد و ... .
با توجه به مطالب گفته شده، میتوان تناقض ظاهری بین آیات و روایاتی که علم غیب را مخصوص خداوند میدانند، و آیات و روایاتی که انبیا و ائمه و اولیا را نیز عالم به غیب میدانند، با توضیحات زیر حل نمود:
اما آیۀ 34 سورۀ مبارکۀ لقمان میفرماید: "در حقیقت، خدا است که علم به قیامت دارد، باران میفرستد، و به آنچه در رحم مادران است آگاهی دارد و کسی نمیداند فردا چه چیزی به دست میآورد، و در کدامین سرزمین میمیرد".
در مورد این آیۀ کریمه، دو تفسیر وجود دارد:
این پرسش در سه محور پاسخ داده میشود:
"غیب" به معنای پوشیده بودن چیزی از حواس و ادراک است. ارباب لغت گفتهاند: "الغیب: کل ما غاب عنک"؛ یعنی هر آنچه از تو غایب و مخفی است، غیب نامیده میشود؛[1] لذا عرب هنگامی که خورشید غروب میکند میگوید: "غابت الشمس"؛ یعنی خورشید غایب شد و از دیدهها مخفی گردید.[2]
اما منظور از غیب در مقابل شهادت که از اصطلاحات قرآنی و کلامی است، عبارت است از امری که فراتر از ماده و خارج از عالم محسوسات باشد و با حواس عادّی و مادّی قابل درک و حسّ نباشد، بلکه ادراک و احساس و شهود آن محتاج ابزار و ادوات دیگری است.
برخی از مفسران میگوید: غیب و شهادت دو معنای نسبی هستند؛ یعنی یک شیء واحد ممکن است نسبت به چیزی غیب و نسبت به چیز دیگری شهادت باشد. این بدان سبب است که موجودات، خالی از حدود نیستند و از حدود خود جدا و منفک نمیگردند. بنابراین، هر چیزی که داخل در حدود و احاطۀ چیز دیگری باشد، برای او شهادت است؛ چون مشهود ادراک آن است، و اگر خارج از حدّ او باشد، برای او غیب خواهد بود؛ زیرا مشهود ادراک او نیست".[3]
نتیجهای که از تحلیل مذکور در مورد غیب به دست میآید، این است که علم غیب به صورت تمام و کمال در اختیار خداوند متعال است؛ زیرا او احاطۀ همه جانبه بر تمامی عالم دارد و محیط بر عالم است، و چیزی خارج از محدودۀ وجودی او نیست و چیزی نمیتواند در چهار چوب محدودۀ خود، خود را از خداوند مخفی دارد. این معنا در آیات بسیاری از قرآن کریم به گونههای مختلف مورد تأکید قرار گرفته است؛ مانند:
"خداوند دانای غیب و شهود و کبیر و متعال است".[4]
"بگو ]ای پیامبر[: غیبت مخصوص خدا است".[5]
"بگو: هیچکس در آسمانها و زمین، جز خداوند، غیب را نمیداند".[6]
معنای ابتدایی که از این آیات به نظر میآید، این است جز خداوند کسی عالم به غیب نیست، اما در مقابل اینها آیات دیگری هستند که نشان میدهد اولیای الاهی نیز اجمالاً از غیب آگاهی دارند؛ مانند:
"چنان نبود که خداوند شما را از غیب آگاه کند، ولی خدا از میان رسولان خود هر کس را بخواهد برمیگزیند".[7]
"عالم به غیبت او است و هیچکس را بر اسرار غیبش آگاه نمیسازد، مگر رسولانی که آنها را برگزیده است".[8]
در موررد معجزات حضرت عیسی(ع) آمده است:
"من شما را از آنچه میخورید، یا در خانههای خود نگهداری میکنید، خبر میدهم".[9]
گذشته از آیات، روایات زیادی داریم که نشان میدهد، پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) اجمالاً از غیب آگاهی داشتند. آگاهی ایشان به غیب حداقل به دو شکل بوده است:
شکل اول، خبر دادن پیامبر(ص) از وحی و نزول آن است که این خود نوعی اخبار غیبی است که در اختیار ایشان قرار میگیرد.
شکل دوم، خبر دادن آنان از آینده و پیشگوییهای دقیق ایشان است؛ مانند خبر دادن پیامبر(ص) از ماجرای جنگ موته و شهادت حضرت جعفر و بعضی دیگر از فرماندهان اسلام که در همان لحظۀ وقوع، پیامبر(ص) در مدینه، مسلمانان را آگاه کردند.[10] در روایات بسیاری به آگاهی داشتن معصومان به علم غیب اشاره شده است[11] که میتوان در مورد آنها ادعای تواتر نمود.[12]
اما در مورد چگونگی جمع بین این اخبار و آیات دستۀ دوم با آیات دستۀ اول، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
در تأیید این مطلب روایاتی وجود دارد؛ از جمله در حدیثی از امام صادق(ع) میخوانیم: "هنگامی که امام اراده میکند چیزی را بداند، خدا به او تعلیم میدهد".[13]
علاوه بر اینها، در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که بیانگر نوعی معرفت خاص است که از طریق تهذیب نفس و عمل به شریعت و سیر و سلوک به سوی حق و با توجه به عالم قدس به دست می آید؛ مانند: "ای کسانی که ایمان آوردید اگر تقوای الاهی پیشه کنید، خداوند برای شما فرقان (قدرت شناخت حق از باطل) قرارخواهد داد".[14]
حضرت علی(ع) نیز هنگام تلاوت این آیه: "مردانی که تجارت و کسب، آنان را از یاد خدا باز نمیدارد"[15]، اظهار داشت: "خداوند سبحان، یاد خود را روشنی دلها گردانید، تا گوش، پس از سنگینی شنوا گردد و چشم، پس از نابینایی بینا شود، و دلها پس از ستیز آرام گردند. همواره در پارهای از زمان و روزگاری که پیامبری نبوده، خدای را بندگانی است که با آنها از راه فکرشان، راز گوید و از طریق عقلشان سخن گوید".[16]
خداوند در این آیه میفرماید:
"در حقیقت، خدا است که علم به قیامت نزد او است، و باران را میفرستد و آنچه را که در رحمها است، میداند، و کسی نمیداند فردا چه به دست میآورد، و کسی نمیداند در کدام سرزمین میمیرد؛ در حقیقت خدا است که دانای آگاه است".[17]
برای این آیه دو تفسیر وجود دارد:
الف) در این آیه - به تناسب بحثی که پیرامون رستاخیز، در آیۀ قبل از آن ذکر شده است- سخن از علومی به میان آمده که مخصوص خدای متعال است و در اصطلاح به آنها "علوم غیبی" میگوییم، و در این آیه به 5 مورد اشاره شده است:
طبق این تفسیر، موارد یاد شده، از علم غیب محسوب گردیده و به خداوند اختصاص دارد. اگر گفته شود که پس چرا در روایات، پارهاى از این آگاهیها برای ائمه(ع) اثبات گشته است، در جواب میگوییم: آگاهى بر پارهاى از این امور به صورت علم اجمالى - آن هم از طریق تعلیم الاهى - هیچ منافاتى با اختصاص علم تفصیلى آنها به ذات پاک خداوند ندارد. و همین علم اجمالی نیز ذاتى و استقلالى نیست، بلکه جنبۀ عرضى و تعلیمى داشته و از طریق تعلیم الاهى است، به مقدارى که خدا میخواهد و صلاح میداند.[21]
ب) فرازهای مختلف این آیه همگی بر شکل واحدی نیستند و نحوۀ بیان در آنها متفاوت است. از نخستین جملۀ این آیه استفاده میشود که آگاهی از وقت رستاخیز مخصوص خداوند است و کسی جز او از آن آگاه نیست. این استفاده، از مقدم داشته شدن کلمۀ "عنده" بر لفظ "علم الساعة" به دست میآید که از نظر قواعد ادبی عرب، نشانۀ انحصار است. آیات دیگری نیز بر انحصاری بودن چنین علمی گواهی میدهند.
اما در دومین فراز آیۀ مورد بحث، مشاهده میکنیم که روش بیان، دگرگون شده و هرگز به شیوۀ حصر و انحصار سخن نمیگوید. آنچه از این بخش آیه استفاده میشود، این است که خداوند از وقت نزول باران و آنچه در ارحام مادران است، آگاه است، بدون اینکه این علم را از اختصاصات علوم الاهی بداند، به گونهای که احدی جز او از آن آگاه نباشد، یا در آینده از آن مطلع نگردد.
بنابراین، علم خدا به نزول باران و جنین در رحم مادران، مانع از آن نیست که بندگان نیز از طریق دیگری؛ مانند وحی الاهی، یا الهام غیبی، و یا هر راه دیگری به این امور آگاه گردند. با این تفاوت که علم خدا ذاتی و ضروری است و علم دیگران کسبی و امکانی است.
در فرازهای چهارم و پنجم، شیوۀ سخن بیشتر تغییر میکند. محور سخن در این دو فراز، علم و آگاهی خدا از سرنوشت و محل مرگ انسان است. این عدم آگاهی مطابق قانون طبیعت است که هیچ فردی ذاتاً از غیب و از پشت پرده آگاه نیست، ولی این امر مانع از آن نمیشود که خداوند برخی از اولیای خود را از کارهای فردای او، یا از محل مرگشان آگاه نسازد.[22]
خلاصۀ سخن اینکه از نخستین فراز آیه به کمک دیگر آیات قرآن کریم استفاده میشود که آگاهی از وقت برپایی قیامت از علوم اختصاصی خداوند است و جز او کسی از وقت آن آگاه نبوده و نخواهد شد.
اما در چهار فراز دیگر آیه، لحن سخن و شیوۀ گفتار در آنها این است که خداوند از وقت نزول باران و از آنچه که در ارحام است مطلع است و کسی از آیندۀ خود و از محل مرگ خود آگاه نیست، ولی علم به اینها را منحصر به ذات اقدس الاهی نمیکند. پس چه بسا دیگران هم بتوانند با تعلیم الاهی یا وحی و الهام و یا طریق دیگری که چه بسا هنوز آشکار نشده، به این امور آگاهی یابند.
[1]. قریشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 5، ص 133، واژه «غیب».
[2]. ابن فارس معجم مقاییس اللغة، مادۀ "غیب".
[3]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 11، ص 418.
[4]. رعد، 9.
[5]. یونس، 20.
[6]. نحل، 65.
[7]. آل عمران، 179. مفهوم آیه این است که خداوند، علم غیب را در اختیار رسولان قرار میدهد.
[8]. جن، 26 – 27.
[9]. آل عمران، 49.
[10]. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 237.
.[11] ر. ک: کلینی، کافی، ج 1، ابواب متعددی در این زمینه وجود دارد؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 26.
.[12] تواتر، در اصطلاح علم حدیث به معنای زیاد نقل شدن یک مطلب است، به گونهای که احتمال کذب و توطئه از بین برود.
.[13] ر. ک: کلینی، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 258، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
.[16] سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص 342، خ 222، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
.[17] متن اصلی آیه چنین است: "ان الله عنده علم الساعة و ینزّل الغیث و یعلم ما فی الارحام و ما تدری نفس ماذا تکسب غداً و ما تدری نفس بایّ ارض تموت انّ الله علیم خبیر".
[19]. طه، 15.
.[20] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 17، ص 99؛ تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[22]. ر. ک: سبحانی، جعفر، مربی نمونه(تفسیر سورۀ لقمان)، ص 211- 212.