
لطفا صبرکنید
27551
- اشتراک گذاری
عمر طولانی یکی از نعمتهای ارزشمند الهی است، و از نظر اسلام آرزوی مرگ امر ناپسندی است که پیامبر اکرم(ص) و ائمهی طاهرین(ع) در روایات زیادی از چنین آرزویی منع کردهاند. قرآن مجید تنها در دو آیه در سورههای بقره و جمعه خطاب به یهودیانی که ادعای برتر بودن قوم خود را داشته و فقط خود را اولیای خدا میدانستند به آنها میگوید:
«اگر (آنچنان که شما مدعى هستید) سراى آخرت نزد خدا مخصوص شما است نه سایر مردم، پس آرزوى مرگ کنید اگر راست میگویید.
قرآن با این استدلال پرده از روى دروغ و تزویر آنان بر میدارد؛ زیرا آنها به هیچ وجه حاضر به ترک زندگى دنیا نیستند و این خود دلیل محکمى بر کذب آنها است.
مؤمن آرزوی لقای پروردگار متعال دارد که راه رسیدن به آن انجام اعمال صالحی است که او را به مقام قرب برساند. و این نیاز به عمر طولانی و فرصت کافی دارد؛ از این جهت در روایات به ما فرمودهاند که همواره آرزوی عمر طولانی داشته باشیم، مگر در صورتی که عمر انسان چراگاه شیطان شده باشد.
البته در دو مورد است که مرگ برای اولیای الهی یک آرزو میشود و دیگر از خدا طول عمر نمیخواهد. یک مورد کسی است که در دنیا وظایف خود را به نحو احسن انجام داده و مسئولیت خود را ایفا نموده است و احساس میکند که دیگر بعد از این برای او فرصت و توانایی انجام کار نیست و زندگی در این دنیا فقط موجب تأخیر در ملاقات او با خدا است.
مورد دوم مسئلهی شهادت در راه خدا است که بالاترین درجهی کمالات است و این یک آرزوی مطلوب است.
عمر طولانی یکی از نعمتهای ارزشمند الهی است، و از نظر اسلام آرزوی مرگ امر ناپسندی است که پیامبر اسلام(ص)[1] و ائمهی اطهار(ع) در روایات زیادی از داشتن چنین آرزوهایی منع کردهاند. و قرآن کریم تنها در دو آیه در سورههای بقره و جمعه آنهم خطاب به یهودیان به این مسئله امر کرده است که توجه به شأن نزول این آیات حقیقت و حکمت این امر را روشن میسازد.
قرآن مجید در سورهی بقره خطاب به پیامبر اکرم(ص) میفرماید:
«بگو: اى یهودیان، اگر (آنچنان که شما مدعى هستید) سراى آخرت نزد خدا مخصوص شما است نه سایر مردم، پس آرزوى مرگ کنید اگر راست میگویید».[2]
همچنین در سورهی جمعه میفرماید:
«بگو: اى یهودیان، اگر گمان میکنید که (فقط) شما دوستان خدایید نه سایر مردم، پس آرزوى مرگ کنید اگر راست میگویید (تا به لقاى محبوبتان برسید)».[3]
در این دو آیه مخاطب پیامبر اکرم(ص) یهودیانی هستند که ادعای برتر بودن قوم خود را داشته و فقط خود را اولیای خدا میدانستند و معتقد بودند گل سر سبد جامعۀ انسانى آنها هستند؛ بهشت برای آنها آفریده شد، و آتش جهنم با آنها چندان کارى ندارد؛ آنها فرزندان خدا و دوستان خاص او هستند.
این خودخواهی آنها در آیات مختلفى از قرآن که سخن از یهود میگوید منعکس شده است که میگفتند:
«ما فرزندان خدا و دوستان خاص او هستیم».[4] و «آنها گفتند کسى در بهشت داخل نمیشود مگر اینکه یهودى یا نصرانى باشد».[5] و " آتش دوزخ جز چند روزى به ما اصابت نخواهد کرد».[6]
این پندارهاى موهوم از یکسو آنها را به ظلم و جنایت و گناه و طغیان دعوت میکرد، و از سوى دیگر، به کبر و خودپسندى و خودبرتربینى.
قرآن مجید در آیات فوق پاسخ دندانشکنى به آنها داده، و میگوید:
«اگر (آنچنان که شما مدعى هستید) سراى آخرت نزد خدا مخصوص شما است نه سایر مردم، پس آرزوى مرگ کنید اگر راست میگویید».[7]
آیا میل ندارید به جوار رحمت خدا پناه برید و نعمتهاى بیپایان بهشت در اختیار شما باشد؟ آیا دوست، آرزوى دیدن محبوب خود را ندارد؟! یهود با گفتن این سخنها که بهشت مخصوص ما است، یا ما چند روزى بیش در آتش نمیسوزیم، میخواستند مسلمانان را نسبت به اسلام دلسرد کنند، ولى قرآن پرده از روى دروغ و تزویر آنان بر میدارد؛ زیرا آنها به هیچ وجه حاضر به ترک زندگى دنیا نیستند و این خود دلیل محکمى بر کذب آنها است. راستى اگر انسان چنان ایمانى به سراى آخرت داشته باشد؛ چرا این قدر به زندگى این جهان دل ببندد؟ و براى وصول به آن مرتکب هزار گونه جنایت شود؟
در آیات بعد، قرآن اضافه میکند: «آنها هرگز تمناى مرگ نخواهند کرد، به دلیل اعمال بدى که پیش از خود فرستادند و خداوند از ستمگران، آگاه است».[8]
آرى آنها میدانستند در پروندهی اعمالشان چه نقطههاى سیاه و تاریک وجود دارد، آنها از اعمال زشت و ننگین خود مطلع بودند، خداوند نیز از اعمال این ستمگران آگاه است. بنابر این، سراى آخرت براى آنها سراى عذاب و شکنجه و رسوایى است و به همین دلیل خواهان آن نیستند.
خدای متعال دربارهی حرص شدید آنها به مادیات میگوید: «تو آنها را حریصترین مردم بر زندگى میبینى، حتى حریصتر از مشرکان، آنچنان علاقه به دنیا دارند که هر یک از آنها دوست دارد هزار سال عمر کند».[9]
حریص در اندوختن مال و ثروت؛ حریص در قبضه کردن دنیا؛ حریص در انحصارطلبى؛ آنها حتى از مشرکان که طبعا میبایست در جمعآورى اموال از همه حریصتر باشند و از هر راه به دست آورند باکى نداشته باشند، حریصترند.[10] و براى جمع ثروت بیشتر، یا به دلیل ترس از مجازات! هر یک تمناى عمر هزار ساله دارد.
بنابر این، خطاب این آیه متوجه یهودیان نژادپرستی بوده که فکر میکردند که اولیای خدا فقط آنان بوده و قوم برتر آنانند نه سایر مردم. و پیامبر(ص) از طرف خدای متعال مأمور شد تا با این استدلال محکم و متین ادعای آنان را باطل کند و آنان را در بین مردم رسوا سازد.
البته انسانهای مؤمن و پرهیزگار خواهان لقای الهی و مقام قرب پروردگار متعال هستند، و لازمۀ رسیدن به مقام قرب الهی این است که اعمال صالح و خیرات فراوان در پروندۀ اعمال آدمی ثبت بوده باشد. و مسلم است که هر انسانی که دارای اعمال نیک بیشتری باشد، از درجات بالاتری برخوردار خواهد بود. و از آنجا که لازمۀ برخورداری از اعمال نیک فراوان، داشتن فرصت مطلوب و طول عمر است، مؤمن باید همواره خواهان عمر طولانی در مسیر اطاعت پروردگار باشد؛ چرا که تنها راه رسیدن خود به مقام قرب را انجام اعمال نیک و صالحه دانسته و لازمۀ انجام آن اعمال برخورداری از فرصت مطلوب است.
بنابر این، هیچگاه آرزوی مرگ، مطلوب اسلام نبوده، مگر در صورتی که انسان اسیر شیطان شده باشد. و به تعبیر امام سجاد(ع) عمر او مرتع شیطان شده باشد،[11] و با اعمال خود دائما از لقای الهی و مقام قرب پروردگار متعال دور میشود.
البته در دو مورد است که مرگ برای اولیای خدا یک آرزو میشود و دیگر از خدا طول عمر نمیخواهد:
- کسی که در دنیا طوری زندگی کرده است که آنچه که پیش فرستاده خیر و برکت است. دیگر برای او دنیا یک زندان است؛ چون وظایف خود را به نحو احسن انجام داده و مسئولیت خود را ایفا نموده و احساس میکند دیگر بعد از این برای او فرصت و توانایی انجام کار نیست و زندگی در این دنیا فقط موجب تأخیر در ملاقات او با خدای متعال است. در اینجا آرزوی مرگ از خداوند آرزوی تسریع در رسیدن به لقاء الله است. مانند دانشجویی که برای تحصیل به خارج رفت و در آنجا به خوبی درس خواند و کار کرد و دانشنامه گرفت آرزوی بازگشت به وطن دارد؛ چون مسئولیت خود را به حد اعلا انجام داده است.
به عبارت دیگر؛ مرگ برای اولیای خدا یک آرزو است؛ آما آیا آنها در صدد تحققبخشیدن به این آرزو هستند، یا در عین اینکه مرگ برای آنها یک امر آرزویی است با آن مبارزه هم میکنند؟ نکته این است که هم آرزویش را دارند و هم با آن مبارزه میکنند -مگر در دو صورت که خواهیم گفت-، چرا؟ برای اینکه مَثَل آنان همان مثل دانشجو است. دانشجویی که در خارج از کشور است تا آن آخرین لحظهای که هنوز فرصت کار کردن و پیشرفت دارد، با بیرون رفتن از این محل مبارزه میکند، با اینکه آرزوی آنرا دارد، مگر آن ساعتی که احساس کند که دیگر در اینجا کاری برایش نمانده است؛ یعنی آنچه باید انجام میداد، انجام داده است.
- دوم مسئلهی شهادت است. از آنجا که شهادت در راه خدا بالاترین درجۀ کمال انسانی است، آرزوی شهادت و مرگ در راه خدا آرزوی بالاترین درجۀ کمالاتی است که انسان پس از سالها عبادت و بندگی خالصانه و انجام اعمال صالح ممکن است به آن برسد و ممکن است به آن نرسد. (اما شهادت یک کمال تضمین شده است).
پیامبر(ص) فرمود: «فوق هر نیکى نیکى است تا شخص در راه خداى عز و جل کشته شود، چون در راه خدا کشته شد بالاتر از آن نیکیای نیست».[12]
بنابر این، آرزوی شهادت(مرگ در راه خدا) یک آرزوی مطلوب است؛ اما در هیچیک از دو مورد هم انسان مؤمن اجازه ندارد خود را در معرض مرگ و کشته شدن قرار دهد، و اگر در چنین حالی بیمار شد باید خود را درمان نماید تا سلامتی خود را باز یابد. یا اگر در میدان جهاد در راه خدا حاضر شد باید تمام مسائل حفاظتی را برای حفظ جان خود رعایت کند.
[1]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، امالی، ص 385، قم، دار الثقافة، چاپ اول، 1414ق. «أَخْبَرَنَا ابْنُ مَخْلَدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو عُمَرَ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَارِثُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی أُسَامَةَ التَّمِیمِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْوَاقِدِیُّ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الزُّهْرِیُّ، عَنْ یَزِیدَ بْنِ الْهَادِ، عَنْ هِنْدٍ بِنْتِ الْحَارِثِ الْفِرَاسِیَّةِ، عَنْ أُمِّ الْفَضْلِ، قَالَتْ: دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) عَلَى رَجُلٍ یَعُودُهُ وَ هُوَ شَاکٍ فَتَمَنَّى الْمَوْتَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): لَا تَتَمَنَّ الْمَوْتَ، فَإِنَّکَ إِنْ تَکُ مُحْسِناً تَزْدَدْ إِحْسَاناً إِلَى إِحْسَانِکَ، وَ إِنْ تَکُ مُسِیئاً فَتُؤَخَّرُ تُسْتَعْتَبُ، فَلَا تَمَنَّوُا الْمَوْتَ».
[2]. بقره، 94. «قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ».
[3]. جمعه، 6. «قُلْ یا أَیُّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ».
[4]. مائده، 18. «نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُه».
[5]. بقره، 111. «وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصارى».
[6]. بقره، 80. «وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً».
[7]. بقره، 94. «قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ».
[8]. بقره، 95. «وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ».
[9]. بقره، 96. «لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ».
[10]. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص 356- 357، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[11]. على بن الحسین علیه السلام، امام چهارم، الصحیفة السجادیة، ص 93- 94، قم، نشر الهادی، چاپ اول، 1376ش. «... عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِکَ فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ وَ لَوْ لَمْ یَکُنِ الْکَوْنُ فِی الدُّنْیَا صَلَاحاً لِلْعِبَادِ لِتَحْصِیلِ الذَّخَائِرِ لِلْمَعَادِ لَمَا أَسْکَنَ اللَّهُ الْأَرْوَاحَ الْمُقَدَّسَةَ فِی تِلْکَ الْأَبْدَانِ الْکَثِیفَةِ...».
[12]. شیخ صدوق، خصال، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 9، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش. «أَنَّ النَّبِیَّ ص قَالَ: فَوْقَ کُلِّ بِرٍّ بِرٌّ حَتَّى یُقْتَلَ الرَّجُلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِذَا قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَیْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ».

:
:
:
: