جستجوی پیشرفته
بازدید
29849
آخرین بروزرسانی: 1395/07/02
خلاصه پرسش
دیدگاه اسلام درباره اقتدار(اتوریته) چیست و عرصه‌های اقتدار شامل چه مواردی هست؟
پرسش
اقتدار چیست؟ اقتدار در اسلام به چه معناست؟ و همچنین چه چیزی اقتدار نیست؟ چه چیزهایی ممکن است به عنوان اقتدار، به نادرستی، در نظر گرفته شود؟
پاسخ اجمالی
اقتدار به معنای توانمند شدن، توانایی و قدرت است. اقتدار از مهم‌ترین‌ موضوعات‌ روابط‌ بین‌الملل بوده و در ادبیات سیاسی به معنای «قدرت مشروع» می‌باشد، آن‌چنان‌که گاهی‌ هم‌راستای‌ «مشروعیت» به کار می‌رود.
برای اقتدار عرصه‌هایی را می‌توان در نظر گرفت که عبارت‌اند از: اقتدار فرهنگی، اقتدار علمی، اقتدار سیاسی، اقتدار اقتصادی و اقتدار نظامی.
در اسلام اقتدار واقعی از آن خدا و قدرت‌هایی است که از او سرچشمه می‌گیرند. در پاسخ تفصیلی بیشتر بدان خواهیم پرداخت.
 
پاسخ تفصیلی
معنای اقتدار
«اقتدار» (Authority) را به لحاظ مفهومى در مقابل «قدرت عریان» قرار می‌دهند؛ اگر‌ چه‌ خود‌ یکی از انواع و اشکال اعمال قدرت است. و در زبان فارسی به معنای توانمند شدن، توانایی و قدرت است.[1] «قدرت، اقتدارى است فاقد هر نوع مشروعیّت» و «اقتدار، قدرتى است داراى نوعى مشروعیّت».[2] برحسب این تعریف، مفهوم «اقتدار» یا آمریت با «مشروعیّت» عجین و همنشین می‌گردد، به طورى که تمامى اعتبار و هویت خود را از آن می‌گیرد.
اقتدار با نوعى ارج و شکوه و به طور دقیق‌تر با یک اعتماد و اتکال شخصى یا جمعى به کسى که اقتدار به او نسبت داده شده، همراه است. لذا اقتدار چیزى نیست که شخص یا نهادى آن‌را فى نفسه و بالاستقلال داشته باشد، بلکه معنایى است که در ربط با دیگران و در طى یک فرایند اجتماعى پدید می‌آید و اشاره به نوعى شناسایى و اقرار به صلاحیت‌ها و کفایت‌هایى دارد که نزد دیگران آشکار گردیده است.[3]
بنابراین، مفهوم اقتدار با مفاهیم قدرت و نفوذ، پیوندی تنگاتنگ دارد. اقتدار، قدرت مشروع، قانونی و مقبولی است که می‌باید در شرایط مقتضی مورد اطاعت و فرمانبرداری قرار گیرد. اقتدار را قدرت مبتنی بر رضایت تلقی کرده‌اند. در اقتدار توجیه و استدلالی نهفته است که آن‌را از شکل قدرت عریان خارج ساخته و برای موضوع قدرت، پذیرفتنی می‌کند؛ از این‌رو؛ گفته می‌شود که اقتدار برای پیروان و تبعیت کنندگان خصلت بیرونی ندارد.
اقتدار از نگاه اسلام
اقتدار از مهم‌ترین‌ موضوعات‌ روابط‌ بین‌الملل بوده و در ادبیات سیاسی به معنای «قدرت مشروع» می‌باشد، آن‌چنان‌که گاهی‌ هم‌راستای‌ «مشروعیت» به کار می‌رود.[4] اگرچه صاحب‌نظران، اختلاف نظرهایی درباره معنا و مفهوم‌ قدرت‌ و اقتدار‌ دارند، اما همگی بر اهمیت این دو مفهوم (قدرت و مشروعیت) در ساختار نظام جهانی‌ تأکید‌ می‌کنند.
از منظر اندیشه اسلامی، منشأ‌ تمامی‌ اقتدارها و قدرت‌ها خداوند است: «أَنَّ الْقُوَّةَ للهِ جَمیعاً»[5] و هیچ قدرتی نیز جز به‌ مشیت‌ الهی‌ و غیر از ناحیه او پدید نمی‌آید: «لا قُوَّةَ إِلاَّ باللهِ».[6] اسلام‌ هیچ قدرت فی نفسه و بالذات دیگری جز خداوند را به‌ رسمیت‌ نمی‌شناسد. انتشار اقتدار در اسلام از رأس به ذیل است، چنان‌که اقتدار پیامبران، تابع‌ و جلوه‌ای از قدرت خداوند است و به همین دلیل، پروردگار به‌ اطاعت‌ از‌ پیامبرش حضرت محمد(ص) در ادامه اطاعت از خویش امر‌ فرموده‌ است: «أَطیعُوا اللهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم»[7] و پیروی از او را پیروی از خود اعلام کرده است: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ الله»[8] چنین اقتداری که‌ مشروعیتش را از منبع‌ مطلق‌ اقتدار؛ یعنی خداوند قادر متعال‌ می‌گیرد اقتداری پذیرفتنی بوده و هرچه غیر از این باشد، اقتدار نادرستی است و با سلب قداست از آن، نامشروع گردیده و به عنوان‌ طاغوت،‌ سرپیچی‌ از آن به هر طریق ممکن، واجب می‌شود: «أَنِ اعْبُدُوا اللهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت».[9]
از طرفی، اسلام با آنکه به یک معنا قدرت و اقتدار را تبلیغ کرده است ولی قدرتی که نه تنها قدرت نیچه‌ای نیست، بلکه قدرتی است که از آن همه صفات عالی انسانیت مانند مهربانی، رحم، شفقت و احسان بر می‌خیزد.[10]
یک روح مقتدر آن است که چون امام علی(ع) به فرزندان خود می‌گوید: «کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْنا»؛[11] یعنی ای فرزندان من! همیشه قدرت و نیروی شما باید جهت کمک به مظلوم و ستیزه با ظالم باشد.
در همین راستا باید گفت کینه‌توزی‌ها، حسادت‌ها، بدخواهی‌ها و ...، همگی ناشی از ضعف است. آدمی که دلش می‌خواهد دائماً از همه مردم انتقام بگیرد و بد همه مردم را می‌خواهد و آن کسی که سادیسم دارد و همیشه می‌خواهد آزارش به دیگران برسد، کارهایش از قدرت و اقتدار نیست، بلکه ناشی از ضعف است. انسان هرچه مقتدرتر باشد، حسد و کینه‌اش کمتر است.[12]
عرصه‌های اقتدار اسلامی
برای اقتدار عرصه‌هایی را می‌توان در نظر گرفت که در ذیل به اشاره می‌شوند‌:
1. اقتدار فرهنگی
مسلمانان باید فرهنگشان را متناسب با باورها و ارزش‌های خود طراحی کنند. بیگانگان نباید در مسائل فرهنگی مسلمانان‌ از‌ قبیل طرح لباس، نوع‌ خانه‌، آداب و رسوم دخالت کرده و نظر خود را بر آنان تحمیل نمایند. البته در عوض آنچه اسلام به مسلمانان سفارش می‌کند، گرفتن خوبی‌ها‌ از‌ دیگران و بهره‌برداری از تجارب جهانی است.[13]
2. اقتدار علمی
اقتدار علمی، از جانب یک رهبر سیاسی یا یک گروه یا یک نظام سیاسی بر پایه دانش‌، تخصص و عقلانیت و فن‌آوری در سطوح مختلف داخلی و بین‌المللی اعمال می‌گردد.[14] منظور از اقتدار علمی آن دسته از ویژگی‌هایی است که به علم، ماهیتی از جنس قدرت و اعتبار می‌دهد.
مسلمانان باید در علوم مورد نیاز به اقتدار رسیده و تولید علم بر اساس مقتضیات دینی‌ و بومی‌ را‌ جزو ‌ ‌اولویت‌های ضروری بدانند. طبیعی‌ است‌ ‌ اگر مسلمانان در دانش‌های مورد نیاز خود به بیگانگان نیازمند باشند، دو آسیب جدی بر پیکر جامعه اسلامی وارد خواهد‌ شد‌: اولاً‌ عزت و اقتدار مسلمانان از بین خواهد رفت، ثانیاً‌ علم‌ و دانش بدون رعایت تناسب‌های دینی و ملی به متن جامعه اسلامی وارد خواهد شد.
قرآن؛ اوّلاً، عالمان مؤمن را‌ به بلندمرتبگی ستوده[15] و ثانیاً، علم را سرچشمه قدرت سیاسی معرفی کرده است. قرآن در جریان طالوت، علم و قدرت جسمانی او را عامل پادشاهی او معرفی می‌کند و می‌فرماید: «و او‌ را‌ در دانش و [نیروی‏] بدن بر شما برتری بخشیده است».[16]
تقدم توانایی علمی بر توانایی جسمی در قرآن، نشان از اهمیت بیشتر آن دارد.[17]
قرآن در داستان‌ سلیمان‌ و انتقال تخت ملکه یمن به سرزمین شام، به قدرت و علم آصف بن برخیا اشاره می‌کند.[18] در این آیه به روشنی تبیین‌ می‌شود‌ که قدرت و توان بالای فرد‌، همراه‌ با علم است که عامل آن کار غیر عادی است.
ارتباط میان «علم» و «قدرت» را در جریان هماوردی داود با جالوت نیز می‌توان دید‌. در‌ قرآن آمده است که‌ خدا‌ به داود، پادشاهی و حکمت داد و آنچه می‌خواست به او بیاموخت.[19] «پادشاهی»، «جلوه‌گاه قدرت سیاسی»، «حکمت» و «آموزش خداوند» به داود و سلطنت او همراه با علم و دانش، همه در کنار‌ یکدیگر‌ به کار رفته است.
البته در این‌که قدرت و علم هر دو ارزش آلی دارند، اختلافی نیست. آن روز که‌ حضرت‌ امیرالمؤمنین(ع) در اعتراض ابن عباس که چرا این‌قدر کفش‌های کهنه‌اش را وصله می‌زند، فرمود: «به خدا قسم این پاره کفش، دوست‌داشتنی‌تر است نزد من، از حکومتی که بر شما دارم‌، مگر‌ این‌که در سایه آن حقی را زنده کرده باشم!»[20] از این حقیقت پرده برداشت که در اندیشه سیاسی اسلام، قدرت و حکومت، جز برای اقامه‌ حق‌ ارزشی ندارد. از این‌رو؛ علم نیز ارزشی آلی دارد. از نظر اسلام، تولید و تحصیل علم، تنها مقدمه‌ای است بر اهدافی متعالی؛ اهدافی چون اعتلای کلمه حق.
به عبارتی دیگر «انسان باید پیوسته به این مطلب توجه داشته باشد که "مقدمه" به "غایت" تبدیل نشود. باید میان مقدمات‌ و اهداف‌ خلط‌ نکنیم. پس علم در شرایط کنونی نیرویی از نیروها و سلاحی از‌ سلاح‌ها‌ است و باید به تمامی سلاح‌ها در خدمت اسلام مسلح شویم. یکی از سلاح‌هایی که باید در‌ خدمت‌ اسلام‌ به آن مسلح شویم همین علم است؛ یعنی اسلام واقعی را بشناسیم‌ تا‌ در‌ مقام ترویج اسلام و بلند کردن کلمه آن و تبلیغ احکام آن و ایستادگی رو در روی‌ جریانات‌ کفرآمیزی‌ که زندگانی مسلمانان را احاطه کرده است و از هر سو و با هر لباسی به‌ عالم‌ اسلام حمله‌ور شده است، قدرتی در دستمان باشد».[21]
3. اقتدار‌ سیاسی‌
در اندیشه سیاسی اسلام، مسلمانان باید مستقل بوده و تحت سلطه بیگانگان قرار نگیرند. قرآن گرچه به‌ صراحت‌ از استقلال سیاسی سخنی به میان نیاورده، ولی این واقعیت را از آیات بسیاری می‌توان به دست آورد.
قرآن به مسلمانان سفارش می‌کند که‌ کافران را ولیّ‌ خود‌ قرار نداده،[22] به‌ آنان‌ اعتماد نداشته باشند.[23] از پیروی اهل کتاب و مشرکان‌، بپرهیزند‌[24] و از افشای‌ اسرار‌ محرمانه‌ به مشرکان خودداری کنند‌.[25]
طبیعی‌ است‌ که نفی گرایش به کفار و مشرکان، به استقلال جامعه انجامیده و راه تقویت قدرت سیاسی‌ مسلمانان‌ را هموار می‌سازد.
در سیستم‌های سیاسی همیشه سعی رهبران بر آن است که نفوذ خود را به صورت اقتدار درآورند که نه تنها مطمئن‌تر و پر دوام‌تر از اجبار می‌باشد، بلکه عاملی است که به رهبر کمک می‌کند تا بتواند با کمترین استفاده از منابع سیاسی به راحتی حکومت کند.
امروزه قدرتی که مبتنی بر رضایت و حق حاکمیت مردم ارزیابی شود(دموکراسی)، نوعی اقتدار به شمار می‌رود. دموکراسی روش و شیوه‌ای برای تبدیل قدرت به اقتدار است. در این صورت، سیاست در معنای درست کلمه با اقتدار سر و کار دارد، نه با مفهوم قدرت.
سیاستمداران با از دست دادن قدرت خود، لزوماً اقتدار خویش را از دست نمی‌دهند، همچنان که با کسب قدرت نیز لزوماً اقتدار تحصیل نمی‌کنند.
4. اقتدار اقتصادی‌
یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های اقتدار هر کشوری، اقتدار اقتصادی است. اقتصاد به سبب عوامل متعددی، از جمله ارتباط تنگاتنگ با سیاست و اثرپذیری از آن و اثرگذاری بر آن و همچنین اثر مستقیم بر معیشت مردم، که جزء نیازهای اولیه محسوب می‌گردد، همواره نقش بسزایی را در مناسبات جهانی ایفاء کرده و از این جهت است که هرگاه کشورهای غربی، به دلیل قدرت اقتصادی بالا، بخواهند بر کشوری سلطه پیدا نموده و موضوعی را بر دیگر کشورها تحمیل نمایند، از اهرم تحریم‌های اقتصادی استفاده می‌نمایند؛ زیرا نسبت به گزینه نظامی اوّلاً هزینه کمتری برای کشورهای تحریم کننده دارد و از طرف دیگر دارای اثرگذاری بالاتری است. از این‌رو؛ مسلمانان‌ باید‌ با برنامه‌ریزی‌های اقتصادی به خودکفایی برسند؛ به‌ این‌ معنا‌ که‌ توان‌ رفع‌ نیازهای خود را دست‌کم در سطح تولیدات حیاتی و استراتژیک با تأمین سطح مطلوب از رفاه برای افراد جامعه داشته باشند.[26]
5. اقتدار نظامی
موضوع قدرت و اقتدار نظامی بحثی راهبردی از مباحث اساسی امنیت و روابط بین‌الملل است و یک مسئولیت‌پذیری بزرگ محسوب می‌گردد. تجربه نشان داده است که اقتدار نظامی بر روند امنیت و همکاری‌های بین‌المللی، سیاست، اقتصاد و فناوری تأثیر می‌گذارد.
اقتدار نظامی، قدرت موجهی برای دفاع از کشور است که مشروعیت دارد و از حوزه‌های قانونی و حقوقی شناخته شده، پذیرفته شده و نهادینه شده در جامعه برخوردار است و اعمال آن از سوی حکومت با استقبال افکار عمومی مواجه می‌شود و مردم با رغبت از آن حمایت می‌کنند.[27]
در قرآن مجید بر لزوم حفظ امنیّت و اقتدار نظامى جامعه اسلامى به عنوان یکی از مصادیق «قوة» تأکید شده است: «هر نیرویى در قدرت دارید، براى مقابله با آنها (دشمنان‏)، آماده سازید! و [همچنین] اسب‌هاى ورزیده [براى میدان نبرد]، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید!».[28]
اسلام به جنبه‌های مختلف اقتدار پرداخته است. به عنوان نمونه، در جنبه اقتدار نظامی توصیه می‌کند «وَ قاتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا»[29] و از «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُم‏»[30] و از «فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ»[31] و ...
البته تیر و شمشیر و نیزه و کمان و قاطر و اسب از نظر اسلام اصالت ندارد؛ آنچه اصالت دارد نیرومند بودن است. آنچه اصالت دارد این است که مسلمانان در هر عصر و زمانی باید تا آخرین حد امکان از لحاظ قوای نظامی و دفاعی در برابر دشمن نیرومند باشند ... لزوم نیرومندی در مقابل دشمن قانون ثابتی است که از احتیاج ثابت و دائمی سرچشمه گرفته است.[32]
 

[1]. فرهنگ فارسی معین، واژه «اقتدار» و «اتوریته».
[2]. شجاعى زند، علیرضا، اقتدار در اسلام‏، فصلنامه علمى - پژوهشى حکومت اسلامى، شماره ‏5، پاییز 1376، ص 207.
[3]. ر. ک: همان، ص 207 – 211.
[4]. راش، مایکل، جامعه و سیاست، ترجمه: صبوری، منوچهر، ص 58، تهران‌، سمت، 1388ش.
[5]. بقره، 165.
[6]. کهف، 39.
[7]. نساء، 59.
[8]. نساء، 80.
[9]. نحل، 36.
[10]. مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار، ج ‏23، ص 260، تهران، صدرا.
[11]. نهج البلاغة، ص 421.
[12]. مطهری، مجموعه ‏آثار، ج ‏23، ص 276.
[13]. عباس ‌نژاد‌، محسن‌ و دیگران، قرآن، مدیریت و علوم سیاسی، ص 169، تهران، بنیاد پژوهش‌های قرآنی حوزه‌ و دانشگاه‌، 1384ش.
[14]. ایمانی سطوت، علی، مبانی فرهنگی اقتدار علمی در ایران، نشریه نگرش ‌‌راهبردی‌ ویژه‌نامه اقتدار علمی  اقتدار ملی، تهران، دانشگاه عالی دفاع ملی، شماره 98‌ و 97‌، 1387، ص 121.
[15]. مجادله، 11.
[16]. بقره، 247.
[17]. قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج 1، ص 392، تهران، مرکز‌ فرهنگی‌ درس‌هایی‌ از قرآن، 1383ش.
[18]. نمل، 40.
[19]. بقره، 251.
[20]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق: صبحی صالح، خطبه 33، ص 76، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[21]. صدر، سیدمحمدباقر‌، و مضات‌، ص 23، قم، مرکز الأبحاث و الدراسات التخصّصیّة للشهید الصدر، چاپ اول، 1423ق.   
[22]. نساء، 144.
[23]. هود، 113.
[24]. آل عمران، 149. 
[25]. آل عمران، 118.
[26]. عباس نژاد، محسن، قرآن و اقتصاد، ص 197، تهران، بنیاد پژوهش‌های قرآنی حوزه و دانشگاه، 1384ش.
[27]. ر. ک:  رشیدزاده، فتح الله، توسعه و تحکیم قدرت و اقتدار نظامی جمهوری اسلامی ایران، مجله: مدیریت نظامی، بهار 1388، شماره 33، ص 1 – 68.
[28]. انفال، 60.
[29]. «و در راه خدا، با کسانى که با شما می‌جنگند، نبرد کنید! و از حدّ تجاوز نکنید»؛ بقره، 190.
[30]. «هر نیرویى در قدرت دارید، براى مقابله با آنها (دشمنان‏)، آماده سازید! و [همچنین] اسب‌هاى ورزیده [براى میدان نبرد]، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید!»؛ انفال، 60.
[31]. «و [به طور کلّى] هر کس به شما تجاوز کرد، همانند آن بر او تعدّى کنید»؛ بقره، 194.
[32]. مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار، ج ‏19، ص 119.
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها