جستجوی پیشرفته
بازدید
31017
آخرین بروزرسانی: 1398/09/19
خلاصه پرسش
حقیقت خاتمیت دین اسلام چیست؟
پرسش
شبهه‌ای درباره مسئله خاتمیت در ذهن برخی جوانان جای گرفته و نیازمند پاسخ به آن هستیم. اجمال این شبهه چنین است: ادیان الهی، در گذر زمان‌ها تغییراتی به سمت پیش‌رفت داشته‌اند و این نبود جز به دلیل رشد آگاهی‌های بشری و به همین دلیل نمی‌توان دین اسلام را نیز از این امر مستثنا نمود؛ زیرا رشد بشر نه تنها متوقف نشده است که سرعت نیز گرفته و جامعه بشری و آحاد بشر، قابل مقایسه با دوران ظهور اسلام نیستند. عبادات و احکام عبادی می‌توانند ثابت و پابرجا بمانند؛ زیرا فلسفه وجودی آنها به خالق بشر برمی‌گردد و ربطی به تغییر میزان رشد آگاهی‌های بشر ندارد. اما احکام اجتماعی و حکومتی اسلام نیاز به امروزی شدن دارند؛ مانند حدود و دیات. علت خاتمیت دین اسلام نه این است که احکام این دین تا ابد معتبر است، بلکه به جهت استغنای بشر از نزول ادیان آسمانی است و این دین(اسلام) می‌تواند دست بشر را گرفته تا سرمنزل خودکفایی در کشف احکام بهینه هدایت کند و این یعنی خاتمیت. لطفاً مرا نسبت به منابعی که پاسخ‌های مناسب در بر داشته باشد راهنمایی فرمایید.
پاسخ اجمالی

توجه به نکات زیر می‌تواند در رفع شبهه سودمند باشد:

  1. خاتم بودن پیامبر اکرم(ص) و به تبع آن خاتم بودن دین اسلام در آیه 40 از سوره مبارکه احزاب آمده است، و به معناى آن است که به وسیله او نبوت پایان داده شده و دیگر امکان نبوّتی وجود ندارد.
  2. سرّ خاتمیت از طرفی برمی‌گردد به:

الف) کامل بودن اسلام؛ چون نه از سوی پیام آورنده محدودیتی بود و نه از سوی مخاطبان و لذا اسلام توانست تمام پیام خود را بیان کند.

ب) مصونیت اسلام از تحریف و دگرگونی.

  1. دین اسلام از عناصر ثابت و متغیر تشکیل شده است. استخراج عناصر ثابت و متغیر دین و پاسخ‌گویی به تمام نیازهای هدایتی بشر از طریق شیوه‌ای که اهل‌بیت(ع) پایه‌گذاری کرده‌اند و از آن به اجتهاد نام برده می‌شود، صورت می‌پذیرد. به کار گیری این روش و مصونیت قرآن - منبع اصلی اسلام- از تحریف، مصونیت دین خاتم را از تحریف به دنبال داشته است.
  2. استنباط عناصر جهان‌شمول و رسیدن به فلسفه مکتب و نظام اسلامی، به شیوه فقهی و تحلیلی صورت می‌گیرد و پیش‌رفت علوم بشری؛ مانند علوم طبیعی و اجتماعی و... تأثیری در آن ندارد. بله برای طراحی ساز و کارهایی که عناصر موقعیتی را تشکیل می‌دهند، به علوم بشری نیاز است و پیش‌رفت علوم می‌تواند در طراحی بهتر و دقیق‌تر ساز و کارها موثر باشد، نه این‌که در عناصر ثابت و جهان‌شمول، تغییر ایجاد کند و آنها را به عناصر موقعیتی تبدیل نماید. با توجه به این‌که بخش زیادی از احکام اجتماعی و سیاسی اسلام از عناصر جهان‌شمول محسوب می‌شوند.
  3. آنچه در پرسش آمده؛ از سویی ادعایی بدون دلیل است و از سوی دیگر، بر مبانی این نظریه اشکالات جدی وارد است. این نظریه بر پایه موقعیتی دانستن احکام اجتماعی اسلام و سکولاریسم و... مبتنی است که یک تلقی نادرست از اسلام است.
  4. همان‌طوری که بیان کردیم دین خاتم، با محدودیت در ناحیه مخاطب مواجه نبود، اما این نه به این معنا است که همه مردم به درجه‌ای از معرفت می‌رسند که می‌توانند تمام حقیقت را آن‌گونه که باید دریافت و ادراک کنند، بلکه به این معنا است که در مجموع مردمان زمان ظهور دین، قابلیت حفظ مواریث دین وجود دارد.
پاسخ تفصیلی

نخست باید گفت:

  1. خاتمیت اسلام از امور مسلّم اعتقادی اسلام محسوب می‌شود و همه فرق و مذاهب اسلامی در این امر متفق‌اند. خداوند در قرآن می‌فرماید: «محمّد(ص) پدر احدی از مردان فعلی شما نیست، بلکه فرستاده خدا و خاتم پیغمبران است. و خدا به هر چیزی دانا است».[1] خاتم (بر وزن حاتم) به معناى چیزى است که به وسیله آن پایان داده می‌شود،[2] و نیز به معناى چیزى آمده است که با آن اوراق و مانند آن‌را مُهر می‌کنند و از آن‌جا که این کار(مهر زدن) در خاتمه و پایان قرار می‌گیرد، نام خاتم بر وسیله آن گذارده شده است. اگر می‌بینیم یکى از معانى خاتم، انگشتر است برای این است که نقش مهرها را معمولاً روى انگشترهایشان می‌کندند و به وسیله انگشتر، نامه‌ها را مهر می‌کردند.[3] پس معنای خاتم بودن پیامبر اکرم(ص) این است که نبوت با او ختم شده و بعد از او دیگر نبوّتی نخواهد بود.[4] برخی از علمای اسلامی از خاتم و خاتمیت این‌گونه تعبیر کرده‌اند: «الخاتم من ختم المراتب باسرها»؛ یعنی، پیغمبر خاتم آن پیغمبری است که جمیع مراتب را طی کرده و دیگر از نظر او و از نظر کار او مرحله طی نشدنی وجود ندارد.[5]
  2. درباره سرّ خاتمیت، از گذشته بین اندیشمندان مباحث زیادی مطرح شده است.[6] ما معتقدیم بشر به فطرت خود خداجوی است، اما این فطرت کافی نیست تا هر چه که برمی‌گزیند و هر آئینی که به آن اعتقاد دارد، حق باشد بلکه این فطرت، گرایشی است که می‌بایست در پرتو بصیرت به راه راست هدایت شود و خداوند افزون بر عقل که پیامبر درونی است، پیامبران بیرونی را برای ما فرستاد تا آنچه را که عقل نمی‌تواند ادارک کند برای ما تبیین کند. این پیامبران آمدند تا راه روشن هدایت را به ما نشان دهند و هریک با دو محدودیت(محدودیت انبیا در تلقی وحی و دریافت حقیقت، محدودیت مخاطبان در فهم حقیقت) و یک خطر(خطر تحریف و تغییر مسیر دین) روبرو بودند؛ لذا هر دین نسبت به دین قبلی از یک‌سو تکمیل کننده و از سوی دیگر تصحیح کننده بود، این مسئله تا آمدن دین خاتم، یعنی اسلام ادامه داشت. در دین خاتم، نه محدودیتی در ناحیه پیامبرش بود و نه محدودیتی در ناحیه مخاطبان، و از سویی از خطر تحریف هم مصون بود؛ یعنی از سویی پیامبری فرستاده شد که در قله معرفت قرار داشت، و از سوی دیگر زمینه فهم، در مردم پیدا شده بود؛ یعنی، لااقل بعضی از مردم این آمادگی را پیدا کرده بودند که معارف بلند الهی را در بلندای آن معرفت بیابند.[7] با از بین رفتن این دو محدودیت، اسلام توانست تمام پیام خود، یعنی تمام هدایت الهی را که بخشی از آن‌را ادیان گذشته بیان کرده بودند، ارائه نماید و در واقع دین کامل و دین خاتم باشد.

از سوی دیگر، باید دین خاتم مصون از تحریف باشد و در اسلام، این مصونیت در پرتو دو عامل تحقق می‌یابد:

الف) مصونیت منبع اصلی(قرآن) از تحریف.[8]

ب) پایه‌گذاری روشی که آن روش، امکان فهم اصیل دین در هر روزگاری را برای هر کسی که با آن روش آشنا شود و با آن روش به منابع مراجعه کند، فراهم نماید.[9]

ادیان الهی، به تعبیر شهید مطهری از دو بخش تشکیل شده‌اند. یک بخش عناصر ثابت دینی و بخش دیگر، عناصر متغیر.[10] آن بخش از ادیان الهی که عنصر ثابت و جهان‌شمول، همه جایی و همه زمانی هستند، در واقع ناظر به آن بخش از هویت انسان است که همواره ثابت است. البته ادیان الهی به جنبه تحول‌پذیر آدمی هم توجه کرده‌اند و این جنبه در قالب عناصر و احکام متغیر(بخشی از احکام دینی که وابسته به زمان و مکان است)، تجلی پیدا می‌کند. استخراج عناصر ثابت و متغیر دین از طریق شیوه‌ای که اهل‌بیت(ع) پایه‌گذاری کرده‌اند، که از آن به اجتهاد تعبیر می‌شود، صورت می‌پذیرد[11] و از این طریق است که می‌توان به تمام نیازهای هدایتی بشر پاسخ مثبت داد.

بدیهی است که گسترش حجم مباحث فقهی در زمان فعلی و اندک بودن این مباحث در دوران گذشته، به جهت گستردگی نیازهای بشر امروزی است، اما نباید گمان کرد که برای تأمین نیازهای انسان باید از احکام ابدی اسلام دست برداشت، یا این خود گواهی است بر این‌که دیگر نیازی به تعالیم انبیا نیست، بلکه همه این پیش‌رفت‌ها در پرتو تعالیم انبیا و روشی که معصومین پایه‌گذاری کرده‌اند(اجتهاد) امکان‌پذیر است.

فرض کنید برای دانش آموزانی، چند معلم ریاضی قرار داده‌اند تا به ترتیب، به آنها ریاضی بیاموزند. هر کدام مقداری از ریاضی و قواعد کلی آن‌را آموخت تا نوبت به معلم آخر رسید. وی علاوه بر یک سری قواعد کلّی، به آنها چهار عمل اصلی(جمع، تفریق، ضرب، تقسیم) را هم آموخت و به آنها قواعد کلی در این‌باره را نیز تعلیم داد که مثلاً حاصل ضرب هر عدد در صفر مساوی صفر است، یا همیشه حاصل جمع دو عدد مساوی بزرگ‌تر از حاصل تفریق آن دو عدد است و ده‌ها و صدها قاعده دیگر. از این به بعد هر چه دانش آموزان پیش‌رفت کنند به وسیله همین چهار عمل اصلی است که می‌توانند روابط و موضوعات جدید ریاضی را کشف کنند که در این کشفیات جدید هم حتماً باید قواعد اصلی و کلی معلم رعایت شود تا نتایج مثبت دهد. در چنین حالتی است که می‌گوییم معلم آخر کار را تمام کرد. از طرفی هیچ دانش آموزی به خود اجازه نمی‌دهد که بگوید ما دیگر از تعالیم معلم بی‌نیاز شدیم و احکام جدید ریاضی را کشف می‌کنیم؛ چرا که اوّلاً: شالوده و ستون پیش‌رفت، همان چهار عمل اصلی است. ثانیاً: مطابقت کشفیات جدید با آن قواعد کلی، ضامن صحت این کشفیات است.

  1. آنچه در پرسش در باب خاتمیت آمده است، نظریه جدیدی نیست، جز آن‌که قالب جدیدی دارد و در واقع، پاسخی است به این سؤال که آیا خاتمیت یک دین، با شرایط فرهنگی، علمی و اجتماعی بشر در زمان نزول آن دین و بعد از نزول ارتباط دارد یا نه؟ پاسخ این نظریه، ارائه پاسخ اقبال لاهوری در یک قالب نو است. در این نظریه گفته شده: خاتمیت به این معنا است که مردم به یک بلوغی می‌رسند که از دین مستغنی می‌شوند.[12] و یا آموزش‌های نبی به حدی گسترده شده که مردم دیگر نیازی به آموزش و نبی جدید ندارند، مانند بی‌نیازی شاگرد از معلم، آن‌جایی که به مقام استادی می‌رسد.[13]

اما اقبال لاهوری بیان می‌دارد: همان‌طور که موجودات در مراحل ابتدائی نیازمند به غریزه‌اند و به تدریج، نیروی حس و تخیّل و اندیشه در آنها رشد پیدا می‌کند، از هدایت غریزی آنها کاسته می‌شود. بشریت نیز که امروز دوران کودکی خود را پشت سر گذاشته، دیگر نیازی به وحی ندارد.[14] وی معتقد است سرّ خاتمیت اسلام در این است که بشر در پرتو هدایت‌های اسلام وارد دورانی خواهد شد که در این دوران نیازی به دین نخواهد داشت.[15]

مارکسیست‌ها هم از جمله ملحدینی بودند که نظریه مشابهی داشتند؛ یعنی، خصلت‌های مردم روزگار صدر اسلام و بعد از آن‌را ملاک خاتمیت اسلام می‌دانستند و می‌گفتند دلیل اعلام خاتمیت از سوی پیامبر(ص) نبوغ و استعداد آن‌جناب بود که فهمیده بود به زودی بساط دین و دین‌داری به دلیل دست‌یابی بشر به معرفتی نو، بسته خواهد شد.[16]

  1. بدیهی است که بر این دیدگاه‌ها به این شکل، همان اشکال شهید مطهری وارد است؛ یعنی این بیان، ختم دیانت است، نه ختم نبوت. علاوه، اگر این دیدگاه‌ها را بپذیریم و سر خاتمیت را همانی بدانیم که در پرسش آمده است، لازم می‌آید که:

اوّلاً: اکثریت مردم به مرور ایام به اسلام، آن هم اسلام ناب، گرایش پیدا کنند، در حالی که این طور نیست.[17]

ثانیاً: مبانی دینی و ریشه‌های بحث خاتمیت مثل تعریف دین،[18] کارکرد دین، هدف از بعثت انبیا،[19] جامعیت دین، حضور دین در عرصه‌های مختلف اجتماعی[20] و پاسخ‌گو بودن در همه موضوعات فردی و اجتماعی و...،[21]  به گونه‌ای تغییر داده شود که با این سخنان سازگاری یابد؛ مثلاً برخلاف قرائن تاریخی و شواهد قرآنی و روایی و عقلی، باید هدف از بعثت انبیا را فقط مربوط به آخرت دانست نه اداره دین و دنیای مردم، و معتقد به سکولاریسم شد و جامعیت و کامل بودن دین را انکار کرد و یا احکام اسلام را غیر ابدی و گذرا دانست و قائل شد که با تطور معرفت بشری، احکام هم گوناگون می‌شود و باید معتقد به قبض و بسط تئوریک شریعت شد و... .[22] در حالی‌که بر این مبانی در جای خود اشکالات اساسی وارد شده است.[23] و با خدشه‌دار شدن ریشه‌های بحث خاتمیت، مسلّم است که تفسیر نظریه مورد پرسش، از خاتمیت نیز مخدوش می‌شود.

پس عدم مواجهه دین خاتم با محدودیت در ناحیه مخاطب، نه به این معنا است که همه مردم به درجه‌ای از معرفت می‌رسند که می‌توانند تمام حقیقت را آن‌گونه که باید دریافت و ادراک کنند، بلکه به این معنا است که در مجموع مردمان زمان ظهور دین، قابلیت حفظ مواریث دین وجود دارد. به عبارت دیگر، دین خاتم با شرایط اجتماعی، فرهنگی و علمی مردم روزگار دین و بعد از آن ارتباط دارد؛ یعنی زمینه بقا، حفاظت و صیانت از دین در بین آن مردم از طریق بعضی از افراد که می‌توانند خود را به گوهر دین برسانند و آن‌را در اختیار دیگران قرار دهند، وجود دارد. نه این‌که دین به جایی برسد که آموزش‌هایش عمومی شود و مردم خودشان بدون نیاز به دین و مراجعه به آن و بدون این‌که حتی خودشان بدانند، دین را حفظ کنند.

  1. همان‌طوری که بیان شد، اسلام از دو عنصر ثابت(جهان‌شمول) و متغیر (موقعیتی) برخوردار است. نیاز ما به علوم در طراحی ساز و کارها است و پیش‌رفت آن در طراحی بهتر و دقیق‌تر ساز و کارها، مؤثر است، در حالی‌که استنباط عناصر جهان‌شمول و رسیدن به فلسفه، مکتب و نظام اسلامی، به شیوه فقهی و تحلیلی صورت می‌گیرد،[24] و آنچه نیاز به امروزی شدن دارد ساز و کار است، نه عناصر ثابت. عناصر ثابت، اختصاصی به احکام عبادی ندارد، بلکه شامل احکام اجتماعی و حکومتی اسلام هم می‌شود؛ یعنی همه احکام اجتماعی و حکومتی اسلام در قالب عناصر موقعیتی نیست و عناصر جهان‌شمول فراوانی در آن یافت می‌شود که می‌توان با استخراج این عناصر، به فلسفه، مکتب و نظام اسلامی در حوزه‌های خاص؛ مثل اقتصاد، سیاست و حقوق دست یافت.[25]

[1] . «... و لکن خاتم النبیین ..». احزاب، 40.

[2] . مجمع ‏البحرین، ج 6، ص 53، واژه «ختم».

[3] . نک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏16، ص 325، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ پنجم‏، 1417ق؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 17، ص 339، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.

[4] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 325.

[5] . مطهرى، مرتضی، مجموعه ‏آثار، ج ‏2، ص 192؛ ج ‏3، ص  168؛ ج ‏13، ص 773.

[6] . مثلاً ملّا صدراى شیرازى، خاتمیت دین مقدّس اسلام را به دلیل تکامل عقول بشر دانسته است. شرح ملّا صدراى شیرازى بر اصول کافى، ص 110. و صاحب جواهر به نقد این دیدگاه پرداخته و گفته است سرّ خاتمیت دین مقدّس اسلام همین جامعیت و شمول و سازگارى آن با تمامى تحولات و تبدّلات می‌باشد. مجمع الرسائل، ص 9 - 11.

[7] . هادوی تهرانی، مهدی، باورها و پرسش‌ها، ص 41، قم، خانه خرد، چاپ دوم، 1380ش.

[8] . نک: همان، ص 45- 58.

[9] . نک: همان، ص30- 31.

[10]. مجموعه آثار، ج 21، ص 282- 283.

 .[11]باورها و پرسش‌ها، ص 86 - 87.

.[12]  ریشه در آب است، کیان، شماره 29، ص 5، به نقل از باورها و پرسش‌ها، ص 36؛ نک: بسط تجربه نبوی، ص 95.

[13] . ریشه در آب است، ص 13 - 14، با تلخیص.

[14] . نصری، عبدالله، انتظار بشر از دین، ص 106.

[15] . باورها و پرسش‌ها، ص 35.

[16] . همان، ص 34.

[17] . همان، ص 37.

[18] . نک: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقائد، ص 11- 12، قم، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ چهارم، 1379ش.

[19] . هدف از بعثت انبیا، کمال انسان در بعد فردی و اجتماعی است.

[20] . نک: انتظار بشر از دین، 308 - 349 و 222 - 305.

[21] . اجتهاد و استنباط، به عنوان راهکاری برای تطبیق وضع موجود با اصول و قواعد کلی از خصوصیات دین اسلام است که باعث می‌شود هیچ موضوعی بدون جواب نباشد. ولایی، عیسی، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، ص 17– 23، تهران، نشر نی، چاپ اول، 1374ش.

[22] . نک: باورها و پرسش‌ها، ص 123– 170.

[23] . مطالعه کتاب باورها و پرسش‌ها، می‌تواند در دست‌یابی شما به حقیقت سودمند باشد.

[24] . نک: هادوی تهرانی، مهدی، مبانی کلامی اجتهاد، ص 383 – 405، قم، خانه خرد، چاپ سوم، 1385ش؛ هادوی تهرانی، مهدی، مکتب و نظام اقتصادی اسلام، ص 21 – 44، قم، خانه خرد، چاپ دوم، 1383ش.

[25] . «سرّ خاتمیت دین اسلام»، 2954؛ «خاتمیت و پایان رسالت»، 4916؛ «چگونگی حل تعارض ولایت تشریعی امامان (ع) با مسئلۀ خاتمیت»، 4919.

ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها