جستجوی پیشرفته
بازدید
1789
آخرین بروزرسانی: 1401/10/17
خلاصه پرسش
آیا ابن عربی معتقد به نوعی تثلیث بود، و اگر آری، تفاوت تثلیث او با سه‌گانه‌پرستی مسیحیت چیست؟
پرسش
سلام؛ ادعا شده است که ابن عربی شیعه است؛ زیرا هیچ عرفانی بدون ولایت وجود ندارد. از طرفی اما ابن عربی معتقد به سه‌گانه خدا، حقیقت محمدیه و خاتم اولیا(محمد (ص)) می‌باشد. او حقیقت محمدیه را روح القدس و یا همان عقل اول می‌داند. نوری که حضرت محمد(ص) و ائمه(ع) را آفرید. البته منظور از این سه‌گانه، سه شخص نیست؛ بلکه به جنبه‌های نسبی خداوند اشاره دارد که به نوعی بازتاب خداوند هستند، سه راهی که به واسطه آنها می‌توان به وجود خداوند شهادت داد. در واقع فقط خداوند متعال به راستی خدا است، نه روح القدس(حقیقت محمدیه) یا خاتم اولیا، آنها فقط تجلی ذات خداوند هستند. به گفته ابن عربی، پیامبر می‌تواند تجلی ذاتی خداوند باشد یا نباشد؛ اما خداوند متعال به همان سادگی و خلوص، همان او است. او می‌گوید: «محبوب من سه‌تا است، هرچند او یکی باشد». این باور، مشابه باور اشتباه مسیحیان به تثلیث است. یعنی وقتی خدا را دوست داریم، می توانیم او را از درون روابط، «معشوق، عاشق و عشق» ببینیم که می‌تواند با تثلیثی که ابن عربی درباره خداوند، حقیقت محمدیه و خاتم اولیا اظهار کرد، نشان داده شود. او می‌گوید تنها تثلیث خداوند نیست که وجود دارد؛ بلکه حقیقت محمدی و حتی استدلال قیاسی هم باید سه‌گانه باشد. اینها سؤالات من هستند: 1. آیا روح القدس از طریق ابدیت خلق شده است؟ اگر این طور باشد، او هنوز مخلوق است، اگر چه او از ذات ابدی خداوند خلق شده، پس او الله است؛ اما الله نیست. و به همین دلیل ابن عربی چیزهایی که خداوند آفریده است را می‌گوید: «او/ نه او». 2. آیا تثلیث ابن عربی بر عرفان شیعه برتری دارد؟ 3. اگر تثلیث در اسلام شیعه و عرفان برتری دارد؛ چرا در سایر ادیان و فلسفه‌ها مثل نوافلاطونی هم وجود دارد؟ 4. آیا اعتقاد به تثلیث خداوند، حقیقت محمدیه و ولایت در شیعه و عرفان صحیح است؟ 5. آیا این سخن ابن عربی که «محبوب من سه تا است، هرچند او یکی است» مورد قبول است؟ 6. آیا به گفته ابن عربی، خداوند سه‌گانه خلق می‌کند؟ 7. آیا سه‌گانه‌ای متشکل از الله، کلمه و حکمت(روح) در عرفان وجود دارد؟ به گفته عارفان مسیحی همچون جان روزبروک، عاشقان انواع مختلفی دارند. دو دسته که نزدیک‌ترین به خداوند هستند «دوستان نهانی» و «پسران نهانی» می‌باشند. «پسران نهانی» صرفا معنای استعاری دارد؛ اما «دوستان نهانی» انسان‌های بسیار نزدیک به خداوندند که او را از صمیم قلب دوست دارند؛ اما «ویژگی خود محوری» دارند و نمی‌توانند به گونه‌ای بی‌تصویر از خود یا اعمالشان فراتر روند. آنها همواره برای دوست‌داشتن خداوند به واسطه و تصویر نیاز دارند. این عارفان همیشه بخشی از خود را حفظ می‌کنند. برخلاف دوستان نهانی، «پسران نهانی»، ادراک و نفسشان را از بین می‌برند و می‌توانند خداوند را بی‌تصویر دوست داشته باشند. عارف مسلمانی به نام «الدباغ» این دسته‌بندی‌ها را با عشق نهفته در دسته اول عارفان آغاز می‌کند؛ اینها عارفانی هستند که «مجذوب مخلوقات می‌شوند و برداشت‌هایی که از آنها می‌شود فقط مربوط به حوادثی مانند حضور و غیاب، ملاقات، عزیمت و غیره است». آنان «حتی برای خرابه‌هایی که معشوق در آن سکونت داشته و به‌خاطر هر موضوعی که باعث شود معشوق را به یاد بیاورند، گریه می‌کنند». دو دسته دیگر از این سه دسته اساساً مانند «پسرهای پنهان» هستند که جان روزبروک توصیف می‌کند. همچنین عارفان روابط الله با عارف را همچون عشق، عاشق و معشوق می‌بینند. و «الدیلمی» این رابطه میان عارف و الله را همچون عشقی میان صفت عشق الله، عقل و روح توصیف می‌کند. اساساً ایجاد سه‌گانه‌ای از الله، عقل و روح. تا جایی که من متوجه می‌شوم، شخصی که دارای روح است، از روح القدس نیز لبریز می‌شود. سؤالات من بر اساس اطلاعات بالا به این صورت هستند: 1. آیا چیزی مانند «دوستان پنهان» یا دسته اولی که الدباغ در عرفان شیعه گفته، وجود دارد؟ 2. آیا اولین گروه یا دوستان پنهان لبریز از عقل و روح هستند؟ و آیا گروه دوم به عقل اول و روح دست یافته‌اند؟ 3. اگر این کمال نسبی عارف باشد، آیا «دوستان پنهان» با سایر افراد در دسته‌های دیگر برابرند؟ 4. آیا سه‌گانه روح، عقل، الله و عشق، عاشق و معشوق در عرفان شیعه هم وجود دارد؟ دانستن این سه‌گانه چقدر اهمیت دارد؟
پاسخ اجمالی

عرفا به‌ دلیل این‌که از راه سیر و سلوک به کشف و شهودهایی می‌رسیدند که بیان برخی از آن حقایق برای دیگران دشوار و درک و فهم آن مشکل بود؛ مطالب عمیق و دقیق شهودی را به صورت کنایه و استعاره بیان کرده و گاهی بر مصادیق متعارف و متداول عرفی تطبیق می‌نمودند.

از سوی دیگر، آنان غرق در نگاه توحیدی بودند؛ از این‌رو سعی می‌کردند همه‌ی افراد و همه چیز را در دایره توحید نگهدارند و در همین راستا به گونه‌ای نظرات مخالف را توجیه و تعدیل کنند و یا از شدت مخالفت آن با عقیده توحید بکاهند؛ مثلا در تفسیر آیه شریفه که می‌فرماید: «به یقین کافر شدند کسانى که گفتند: خداوند همان مسیح فرزند مریم است».[1] ابن عربی بر این باور است که مقصود از کفر در این‌جا پوشاندن است.[2] وی و برخی شارحان کتاب‌هایش در توضیح آن می‌گویند: منظور این است که مسیحیان با اعتقاد خاص خود در مورد عیسی(ع) هویت الهی او را مخفی کردند؛ یعنی هویت الهی حضرت عیسی(ع) این است که او (مانند تمام دیگر مخلوقات) یک تجلی از تجلیات خداوند است؛ زیرا هویت حق همان‌گونه که در تمام عالم جلوه‌گر است در صورت عیسویه نیز تجلی کرده است؛ اما مسیحیان هویت حق را که در تمام هستی از عالم غیب گرفته تا عالم شهادت متجلی است، تنها در کلمه عیسویه محصور دانستند و این منشأ کفر آنان است.[3]

در همین راستای کنایه‌گویی، ابن عربی گاه از اصطلاحات متداول میان مسیحیان نیز بهره می‌جست؛ شاید به این دلیل که او مدتی در قرطبه اندلس زندگی می‌کرد که انبوهی از پیروان دین مسیح نیز در آن منطقه می‌زیستند.

البته باید توجه داشت که استفاده ابن عربی از واژه‌های مرسوم میان مسیحیان، تنها در حد تشابه در نام‌ بوده، ولی از نظر معنا و محتوا تفاوت زیادی با آنها دارد. به عنوان نمونه، وی هر چند از واژه‌های «پدر» (اب)، «پسر» (ابن) و روح القدس بهره می‌گیرد؛ اما مقصود وی معنایی خاص - غیر از آنچه مسیحیان باور دارند- است؛ و در همین زمینه، ابن عربی ذیل آیه‌ای در مورد بنی‌‌اسرائیل که می‌فرماید: «و (به یاد آرید) زمانى که کسى را کشتید و درباره (قاتل) او به نزاع برخاستید و خداوند می‌خواست آنچه را پنهان می‌کنید آشکار سازد»،[4] چنین تفسیری را ارائه می‌نماید:

آیه در مورد فرد ثروتمندی از بنی‌اسرائیل است که پسر جوانی داشت و پسر عموهایش به طمع میراث پدرش، وی را کشتند ... سپس می‌افزاید مقصود از جوان کشته شده و «پسر»(ابن)، قلب است، که فرزند روح ثروتمند از معارف و حکمت‌ها است. و منظور از کشته‌شدن نیز بازداشتن وی از زندگی حقیقی و از بین بردن عشق حقیقی است. و مراد از پسر عموها، نیروهای شهوت و غضب نفس است؛ و روح و نفس به اعتبار این‌که از عقل فعال یا همان روح القدس ولادت یافتند، برادر هستند.[5]

البته چنین تفاسیری را در صورت پذیرش، تنها می‌توان به عنوان بطنی از بطون قرآن در نظر گرفت و به آن معنا نیست که آنچه از ظاهر آیه برداشت می‌شود، معتبر نباشد.

در هر صورت باید تمام سخنان اهل عرفان را بررسی و تحلیل کرد تا چارچوب اعتقادی کلی آنان مشخص شود؛ و به نظر می‌‌رسد که در این صورت، برخی از سخنان به ظاهر نادرست آنان می‌تواند توجیه‌پذیر بوده و کاملا مردود به شمار نیاید؛ هر چند در نظر ابتدائی با ظاهر برخی متون و اعتقادات دینی سازگار نباشد.

در مبحث محبّت نیز اهل عرفان بر این باورند که محبت مخصوص خداوند است؛[6] و محبت به دیگران از محبت به خداوند سرچشمه می‌گیرد، محبت به خداوند موجب محبت دیگران می‌شود؛ از این‌رو هر کس به خداوند نزدیک‌تر است محبت به او باید بیشتر باشد؛ بدین جهت باید به پیامبر(ص) محبت ورزید؛ زیرا ایشان در بالاترین مرتبه قرب به خداوند است و محبت به اهل‌بیت(ع) نیز در واقع محبت به پیامبر(ص) است؛[7] و خداوند اجر رسالت را محبت و مودت به خویشان پیامبر(ص) قرار داده است؛[8] و به همین ترتیب هرکس که به خدا و پیامبر(ص) و اهل‌بیت(ع) نزدیک‌تر است و نیز هر عمل و رفتاری که ما را به خدای متعال نزدیک‌تر می‌کند محبت به آن فرد و آن رفتار باید بیشتر باشد. در حقیقت محبت و عشق به هر خیر و خوبی در واقع، عشق و محبت به خداوند است.[9]

در هر صورت، واژه‌هایی مانند عشق، روح القدس و حقیقت محمدیه در معارف دینی و عرفان اسلامی معنا و جایگاه ویژه‌ای دارند:

عشق در ساحت معارف انسانی دارای نقش ویژه است و اقسامی دارد؛ عشق حقیقی نفس را تکمیل و استعدادهای حیرت‌انگیز باطنی را ظاهر می‌سازد؛ تصفیه‌گر روح انسان از ناخالصی‌ها است.[10]

روح القدس در معارف دینی، روح پاک و مقدسی است که علاوه بر رساندن پیام و وحی خداوند به پیامبران، حامی و پشتیبان اولیای الهی است.[11]

حقیقت محمدیه در اصطلاح عرفان عبارت است از: بالاترین مقامی که انسان در سیر و سلوک و شهود به آن دست می‌یابد، که در نظر اهل عرفان مقام تعین اول است؛ و از آن‌جا که فقط خاتم الانبیاء حضرت محمد(ص) توانسته به آن دست یابد آن‌را حقیقت محمدیه نامیدند.[12]

بنابراین، اقانیم سه‌گانه یا عشق سه‌گانه که در آثار ابن عربی و برخی از دیگر عارفان یافت می‌شود، دارای معنای خاص و متمایزی از مفهوم تثلیث در مسیحیت است.

تمام آنچه گفته شد دلیل بر آن نیست که هر چه اهل عرفان و کشف و شهود گفته‌اند کاملا صحیح و قابل دفاع است؛ زیرا در هر حال آنان از مقام عصمت برخوردار نبوده؛ از این‌رو شاید در مواردی نیز دچار اشتباه شوند.


[1]. «لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ». مائده، 72.

[2]. ر. ک: محیى الدین بن عربى، فصوص الحکم، ج 1، ص 141، قاهره، دار إحیاء الکتب العربیة، چاپ اول، 1946م.

[3]. ر. ک: مؤید الدین الجندى، شرح فصوص الحکم، ص 533، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، 1423ق؛ خوارزمی، تاج الدین حسین، شرح فصوص الحکم، ص 706، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، 1379.

[4]. بقره، 72.

[5]. «وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیها إشارة إلى بیان سبب الأمر بذبح البقرة، و هو أنه کان شیخ موسر من بنی إسرائیل و له ابن شاب فقتله ابنا عمه، أو بنو عمه، طمعا فی میراث أبیه و طرحوه بین أسباط بنی إسرائیل على الطریق، فتدافعوا فی قتله، فورد الأمر بذبح البقرة و ضربه ببعضها لیحیا فیخبر بالقاتل. فالشابّ هو القلب الذی هو ابن الروح الموسر بأموال المعارف و الحکم، و قتله منعه عن حیاته الحقیقیة و إزالة العشق الحقیقی الذی هو حیاته عنه باستیلاء قوّتی الشهوة و الغضب اللذین هما ابنا عمه النفس الحیوانیة أو جمیع قواها علیه، إذ الروح و النفس إخوان باعتبار فیضانهما و ولادتهما من أب هو العقل الفعال المسمّى «روح‏ القدس‏». محیی الدین ابن عربی، تفسیر ابن عربی(تأویلات عبدالرزاق)، ج 1، ص 41، بیروت، دار احیاء التراث العربى، چاپ اول، 1422.

[6]. ر. ک: محیى الدین بن عربى، الفتوحات المکیة، ج 2، ص 325، بیروت، دار الصادر، چاپ اول.

[7]. ر. ک: همان، ج 1، ص 198.

[8]. «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی». شوری، 23.

[9]. «فإن أحببت للإحسان فما أحببت إلا اللَّه فإنه المحسن و إن أحببت للجمال فما أحببت إلا اللَّه تعالى فإنه الجمیل فعلى کل وجه ما متعلق المحبة إلا اللَّه»‏. الفتوحات المکیة، ج 2، ص 326.

[10]. ر. ک: «عشق از نظر عرفان و فلسفه»، 882؛ «ابن سینا و مبدئیت عشق برای جهان»، 96495.

[11]. ر. ک: «نقش روح القدس در امدادهای غیبی»، 95355؛ «روح‌های مختلف در وجود انسان»، 72691؛ «تأیید حضرت عیسی(ع) به وسیله روح القدس»، 32305.

[12]. ر. ک: «حقیقت محمدیّه»، 7884؛ «تفاوت وحدت حقیقی در مقام ذات و تعین اول»، 115920 fa.

نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها