جستجوی پیشرفته
بازدید
586
آخرین بروزرسانی: 1402/09/16
خلاصه پرسش
آیا انسان کامل در پایان سیر و سلوکش همان خدا می‌شود؛ و از همین‌رو می‌تواند ادعای «انا الحق» کند؟!
پرسش
سلام؛ انسان به لحاظ معنوی باید رشد کند، ولی نهایت این رشد که بیشتر از آن رشدی امکان ندارد، چیست؟ «به خدا رسیدن» یا «سیر الی الله» یعنی چه؟ معنای «انا الحق» در سخن برخی عارفان چیست؟ آیا انسان کامل، آخر عین خدا می‌‌شود، اصلا انسان کامل حقیقی، خود خدا است؟!
پاسخ اجمالی

همان‌گونه که می‌دانید، تحقیق و تفحص در هر دانشی مستلزم توجه و احاطه به تمام نکات و قواعد آن علم است.

در همین رابطه عارفان معتقدند در تمام مباحث باید حد و حدود هر چیزی را نگه‌داشت؛ یعنی در مرتبه‌ی اتحاد سالک الی الله با حضرت حق، در عین حال باید توجه داشت که حق، حق است و سالک، سالک.

به عبارت دیگر، روشن است که منظور از اتحاد انسان با خداوند -که در بالاترین مرحله‌ی سیر و سلوک به‌دست می‌آید-، این است که عارف و سالک الی الله به وضوح و روشنی مشاهده می‌کند که وجود او و تمام موجودات تنها ظل و سایه‌‌ا‌ی از حضرت حق هستند؛[1] یعنی خود و تمام موجودات را، عین فقر و نیاز می‌بیند، نه چیزی که وجودی دارند اما نیازمند هستند؛ بلکه نیاز و فقر عین ذات او و جمیع موجودات است. با این نگاه، او در برابر خدای متعال وجودی برای خود تصور نمی‌کند و سراسر هستی را فقط خدا و جلوه‌های او می‌داند؛ لذا به این باور می‌رسد که غیر از خدا چیزی وجود ندارد و «هو الحی القیوم».

در نتیجه منظور از «انا الحق» این است که چون من تنها سایه و جلوه‌ای از خدا هستم، و سایه و جلوه، وجودی مستقل و جدای از خدا ندارد، پس غیر از خدا چیزی نمی‌بینم؛ چون به غیر از خدا چیزی وجود ندارد. و گرنه روشن است انسان که یک موجود جزئی و عین فقر است، چگونه عارف و سالک می‌تواند او را موجود مستقل بی‌نهایت فرض کند.[2]

گفتنی است؛ همه‌ی کسانی که این مطالب را گفته‌اند این نکته را نیز متذکر هستند که بنده و مخلوق جز نیاز و وابستگی چیزی نیست؛ و همه‌ی این مقامات با توجه به این نکته به دست می‌آید که عارف و انسان کامل خود را نمی‌بیند و فانی در خداوند می‌گردد:

چون اویس از خویش فانی گشته بود                         آن زمینی آسمانی گشته بود.[3]

عارف و انسان کامل، تمام وجود خود را نیاز و وابستگی به خدا می‌بیند؛ نه این‌که چیزی هست که به خدا نیاز دارد و نیاز یک امر عارضی باشد؛ چون در این صورت اصل وجودش بی‌نیاز خواهد شد؛ بلکه نیاز عین وجود و ذات او است او چیزی غیر از نیاز نخواهد بود. با این نگاه مخلوق هر چه باشد تجلی و ظهور و بروز خالق است؛ لذا مفاد این سخنان این نیست که مخلوق خالق می‌گردد؛ بلکه در حقیقت به این معنا است که خالق در همه جا جلوه‌گری می‌کند و به تعبیر قرآن کریم: «اوّل و آخر و پیدا و پنهان او است».[4] 

در مبحث وحدت وجود نیز بیان شده است که منظور از آن(وحدت وجود) این نیست که مجموعه‌ی جهان هستی خدا است؛ زیرا مجموع، وجود و وحدت حقیقی ندارد. همچنین مقصود اتحاد خداوند با موجودات نیست. چنان‌که مراد تجافی از یک مقام و تلبس به مقام دیگر نیست؛ بلکه منظور آن است که هستی منحصر در ذات متعالی خداوند است، و ماسوی الله نمود و ظهور و تجلی او هستند.


[1]. مفهوم و اقسام فنا.

[2]. عین الحق در باب الهام الهی؛  نظریۀ وحدت وجود در برابر چالش ها و مشکلات؛ سریان وجود

[3]. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر چهارم.

[4]. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن». حدید، 3.

    

نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها