جستجوی پیشرفته
بازدید
29558
آخرین بروزرسانی: 1402/09/24
خلاصه پرسش
آیا می توان بدون دین به معنویت رسید؟
پرسش
اکنون در جامعه ما معنویت بدون دین از طریق برخی کتاب ها ترویج می شود، این افراد (spirituals) با بررسی دین های مختلف بدون پیروی از دین خاصی بر اساس حکم عقل خود تصمیم می گیرند. اولاً: خوشحال می شوم دلایلی برای رد این روش بیان کنید. ثانیاً: من فردی را می شناسم که قبلا شیعه بوده و اکنون نیز حتی به اسلام، قرآن و آخرت ایمان دارد، ولی بر اساس این روش عمل می کند. اگر ممکن است کتابی را معرفی کنید که مطالعه آن احتمالا در هدایت اینگونه افراد تاثیر داشته باشد. (البته فرد مذکور نمی تواند متون فارسی و عربی را مطالعه کند. ترجیحا کتاب انگلیسی یا فرانسوی باشد).
پاسخ اجمالی

تصویر معنویت نوین که اخیرا مطرح شده است با تصویر معنویت در ذهن ما به عنوان یک مسلمان بسیار متفاوت است. در تلقى ما معنویت ارتباط تنگاتنگى با دین دارد. معنویت دینی، براساس عمل به مجموعه‏ اى از رهنمودها، حاصل می شود رهنمودها و معارفی که از حقایقى ماوراى عالم مادى سخن می گوید؛ حقایقى که بر اساس آن، انسان در نظام خلقت، جایگاه خاصى دارد و باید براى حفظ آن جایگاه خاص، مسیر ویژه‏ اى را طى کند، مسیری که رفتارهاى خاصى را می طلبد. بعبارت دیگر؛ معنویت دینی، احساسى است که انسان نسبت به حقایقى که در افقى بالاتر از عالم ماده قرار گرفته‏اند، پیدا می کند و علاوه در چارچوب و ضوابطى خاص میسّر است.

 

با توجه به محدودیت عقل، در شناخت ابعاد وجودی انسان و درک نیازهای واقعی و اصیل او، و در نتیجه انتخاب روش ها و چگونگی طیّ مسیر و رسیدن به آنچه فطرت انسان به آن میل دارد، نمی توان به معلومات عقلی تکیه نمود، بلکه نیاز به راهنمایی است که حیطه درک و احاطه او فراتر از عقل باشد و آن وحی است، که از طریق رسولان امین به جامعه بشریت رسیده و انسانها را به مسیر حق رهنمون می سازد .

 

خداوندبا ارسال رُسُل یکی پس از دیگری، دین خود را کامل نمود و انسان باید با بررسی و دقّت در احکام ادیان مختلف کاملترین و بهترین آن را که مقبول درگاه الهی است بیابد و عمل کند و از این طریق به نیازهای معنوی و روحی خود پاسخی واقعی دهد تا به سعادت واقعی راه یابد.

 

پاسخ تفصیلی

برای روشن شدن پاسخ ابتدا باید معنویت را تعریف کنیم و سپس با بیان ویژگیهاى معنویت نوین، فرق بین معنویت دینی و غیر دینی را روشن نمائیم.

 

معنویت در لغت لاتین (Spirituality) به معناى تنفّس است و به تنفّس زندگى اشاره دارد. به این معنا که با معنویت، قلب خود را بگشاییم و ظرفیت تجربه عظمت، تقدّس و سپاسگزارى را در خود پرورش دهیم، اندوه زندگى را حس کنیم، شور و شوق وجود را بشناسیم و خود را تسلیم حقیقتى کنیم که والاتر از ماست.[1]

 

به نظر می رسد این تصویر از معنویت با تصویر معنویت در ذهن ما به عنوان یک مسلمان بسیار متفاوت است. در تلقى ما معنویت ارتباط تنگاتنگى با دین دارد. و دین، مجموعه‏ اى از معارف است که از حقایقى ماوراى عالم مادى سخن می گوید؛ حقایقى که بر اساس آن، انسان در نظام خلقت، جایگاه خاصى دارد و باید براى حفظ آن جایگاه خاص، مسیر ویژه‏ اى را طى کند و این مسیر، رفتارهاى خاصى را می طلبد. پس باید کارهایى را انجام دهد و کارهایى را ترک نماید.

 

معنویت نوین دارای ویژگی هایى است که تمایز آنرا از معنویت دینى کاملا روشن می سازد:

 

1- در چارچوب دین، «معنویت»، یک امرى ذهنى، خیالى و حاصل از احساسات سرشار انسانى نسبت به واقعیات مادى نیست؛ بلکه احساسى است که انسان نسبت به حقایقى که در افقى بالاتر از عالم ماده قرار گرفته‏اند، پیدا می کند؛ حقایقى که وجود دارند و بر عالم، تأثیر می گذارند. ولى در معنویت نوین، به هیچ وجه، بحث «حقیقت» در میان نیست، هرگونه تجربه عاطفى یا هیجانى شدید نسبت به هر موضوعى می تواند معنویت به حساب آید. مهم، این است که شما برانگیخته شوید، احساس اوج و تعالى نمایید و یا به اصطلاح، سرشار از حسّ عظمت گردید. چنین است که یک قطعه موسیقى، یک شعر عاشقانه و حتى شکوه یک نمایش آیینى مى‏تواند شما را در فضایى معنوى پرواز دهد.

 

2- در معنویت نوین، اثرى از «تکلیف» نیست. شما می توانید با آغوش باز به سراغ هرگونه تجربه ‏اى بروید؛ تجربه‏اى که می تواند آن نقطه «اوج» را براى شما به ارمغان بیاورد. ولى در معنویت دینى، تجربه معنوى، تنها در چارچوب و ضوابطى خاص میسّر است. اصلاً بعضى از تجارب معنوى تنها زمانى حاصل می شوند که شما از بسیارى از تجارب دیگر، چشم‏ پوشى نمایید. تجربه یک گناه، قطعاً احساس لطیف معنوى یک «حضور» در نماز را لکّه‏ دار می کند[2].

 

آنچه مطلوب ماست و دین در آن نقش اساسی دارد معنویت دینی است نه معنویت نوین و به دلایلی که ذکر خواهد شد معنویت نوین نمی تواند پاسخ گوی نیازهای روحی انسان باشد.

 

البته منظور ما از معنویت دینی، معنویت دین اسلام است. ما از دینی صحبت می‌کنیم که در آن، عقلانیت، معنویت و عدالت در کنار هم جمع شده‌اند. اما عقلانیت ما با راسیونالیسم الحادی غرب متفاوت است. عقلانیت ما در زیر سایه وحی و در کنار آن است. عدالت ما با شریعت الهی چفت شده است و ناقض شریعت نیست. حقوق بشر و اومانیسم ما، حقوق بشر و اومانیسمی است که بر‌اساس توحید است، نه بر‌اساس ماتریالیسم و الحاد. معنویت اسلام نه از نوع معنویت بودایی است که هیچ ارتباطی به زندگی عینی نداشته باشد، و نه امری حاشیه‌ای و سلیقه‌ای از نوع معنویت و عرفان آمریکایی است که مثل یک سرگرمی با ال. اسی. دی و ماری جوانا تامین می‌شود.

 

از طرف دیگر معنویت پاسخی است به نیازی که انسان در خود احساس می کند و این جاست که ما باید دست به انسان شناسی و شناخت نیازهای واقعی و اصیل او بزنیم و بیان کنیم که آیا معنویت نوین می تواند این نیازهای واقعی انسان را اشباع نماید یا نه؟ آیا انسان قادر است بدون کمک دین و تنها با عقل خود به نیازهایی خود واقف گردد و برنامه ای برای تامین آن پی ریزی نماید؟

 

از دیدگاه اسلام انسان موجودی دو بُعدی (روحانی و جسمانی) است که غایت خلقت او در دنیای مادی، غایتی مقدس است. این موجود شریف حدوثاً و بقائاً به خداوند غنیّ بالذّات وابسته است. یعنی در دستگاه شریعت الهی که طرح حیات زمینی برای انسان است، انسان هویتی دارد که دارای درجات و مراتب است، یک مرتبه از این واقعیت مرتبه ناسوتی اوست که همان بدن خاکی و کالبد آدمی است، امّا مراتب گسترده و حقایق وسیعی که درجات هویت انسان را می سازد در پشت پرده بدن ناسوتی است و تحت عنوان «من» از او نام برده می شود. که همان نفس ناطقه یا روح غیبی است، به چشم وحی و عقل، این «من» انسانی همان هویت اصلی او را تشکیل می دهد و ابزار تکامل آن، همان ارتباطاتی است که انسان با بدن و عالم خارج دارد. تمام ادراکات و تحریکاتی که در انسان تحقق پیدا کند در عالم انسانی بوسیله «من» است و بدن حکم ابزار و آلت تصاعد و تکامل آن هویت انسانی را دارد.

 

قرآن حقیقت روح، را یک واقعیت امری یعنی از امر و ملکوت عالم می داند و راجع به این «من» انسانی می فرماید: «یسألونک عن الروح قل الروح من امر ربی»[3]   گویند که روح چیست؟ بگو روح از امر پروردگار من است. این امر چیست؟ قرآن می فرماید: «انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون»[4] یعنی امر خداوند، وجودی است، که تدریج در آن راه ندارد، نیاز به زمان ندارد و یک واقعیت فرا زمانی است، یعنی همین که خداوند اراده کرد،‌ تأخیر ندارد،‌ اراده او همان، و وجود آن همان،‌ یک موجودی است از جنس ملکوت و سرمدی است و نه از ملک هستی و از واقعیت طبیعی.

 

بر این اساس در شناخت آفریده هایی مثل انسان و نیازهای او، باید تعالیم آفریدگار را مورد توجه قرار داد در غیر این صورت، فرآیند انسان شناسی به انحراف و گمراهی کشیده می شود و شناخت نیازها و روش ها و ابزارهای پاسخگویی به این نیازها نیز با مشکل روبرو خواهد شد.

 

حال آیا عقل می تواند بدون کمک گرفتن از دین حق که تنها یکی بیش نیست[5] برای نیازهای معنوی انسان برنامه بدهد و قوانینی را عرضه کند؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت: گرچه دین اسلام تامین برخی از نیازهای انسان را به عقل و تجربه واگذار کرده است. [6] اما در جای خود ثابت شده است[7] که انسان با تعریفی که از آن ارائه شد اولا در کشف تمام نیازهای اصیل و واقعی و تمییز نیازهای اصلی و فرعی توانمند نیست و در این مقوله به دین نیاز دارد. [8] وثانیا ابزارهاى موجود بشر از برآورده کردن نیازهاى انسان عاجزند، لذا دین باید پا به عرصه وجود گذارد. [9]

 

تعالیم دینی و الهی، مجموعه ای از قوانین است که انسان آفرین آگاه به حقیقت و جایگاه انسان و مصالح و منافع او برای پاسخ گوی به نیازهای اصیل بشر و تأمین حقوق، منافع و مصالح وی تدوین و در مجموعه ای به نام دین ارائه کرده است. یعنی بخش عمده دین که مجموعه ای از بایدها و نبایدهاست، برای تأمین نیازها و حفظ حقوق انسانی است. بایدها طرق تأمین حقوق و نیازهای اصیل و نبایدها نشان دهنده موانع و آفات تأمین حقوق هستند[10] و از طریق این بایدها و نبایدهاست که می توان به معنویت واقعی رسید و نیازهای معنوی انسان را پاسخ گفت.

 

شخصی از امام باقر (ع) سؤال می کند که چرا چیزهایی مانند خمر، مردار، خون و گوشت خوک حرام شده اند ؟

 

امام می فرماید: حلال و حرام و باید ونباید، براساس رغبت خداوند به حلالها و نفرت او از حرامها نیست، خداوند بشر را آفریده است و می داند چه چیزی مایه قوام بدن وی و به مصلحت اوست، لذا آنها را حلال کرده و می داند چه چیزی به زیان اوست، از این رو آنها را حرام کرده است. [11]

 

پس بایدها و نبایدها (تکالیف) در دین، بار زائدی نیست که بر دوش بشر گذاشته شده باشد، تا شخص ثالثی به منافع و سودی برسد. بلکه برای دستیابی خود انسان به حق و برطرف کردن موانعِ موجودِ در مسیر حق است. [12]

 

البته این بدان معنا نیست که عقل در فهم قوانین و تکالیف الهی نقشی ندارد، توضیح این که باید ها و نباید ها (که همان تکالیف الهی هستند) در برخورد با عقل به سه دسته تقسیم می شوند:

 

1- تکالیفی که بدون وجود دین، مقبول عقل بوده و دین آنرا تایید کرده و به آن رنگ و بوی الهی می دهد. مثل ضرورت صداقت و عدالت که عقل بدون حضور دین آنرا می پذیرد.

 

2- تکالیفی که عقل قدرت تجزیه و تحلیل آنها را دارد مثل ضرورت وجود صانع و خالق یا یا ضرورت عدالت خالق و کلیات فروع دین و... .

 

باید توجه داشت که آن دسته از تکالیف که در محدوده عقل بشری بوده و انسان قدرت فهم آن را نیز دارد. جهت درک و تجزیه و تحلیل آن، نیاز به تخصص و اطلاعات کافی است و تا اطلاعات کافی و تخصص لازم نباشد، تلاش فرد بی نتیجه می ماند. اما در مسائل فرا عقلی حتی در مرحله درک، عقل نیازمند قدرتی مافوق خود است.

 

3- تکالیفی که فراعقلی است مثل بعضی از فروع دین (حج یا احکام مختلف نماز).

 

از آن چه گفته روشن شد که معنویت نوین بر مبنای انسان شناسی واقعی بنا نشده است و روش مناسبی برای پاسخ گویی به نیازهای روحی انسان نیست و این از آن روست که دستگاه عقل، قدرت کافی و در نتیجه طرح و برنامه ای جامع و فراگیر برای به سعادت رسیدن انسان ندارد، و محتاج به دستگاهی است، که محیط به تمام منازل وجودی انسان باشد و راهکارهایی را که موجب سعادت و شقاوت اوست، مشخص کند و منازل بعد از مرگ را، چه در برزخ و چه در آخرت بتواند مشاهده کند. از این رو خداوند متعال دستگاه وحی و نبوت الهی ( که همه موجودات و آثار آنها چه در عالم ملک و ناسوت را در برمی گیرد) را، به یاری عقل فرستاده است. پس شایسته است که انسان با دقت در احکام دین یا رجوع به متخصصین دین وظیفه خود را بیابد. همانطور که قرآن نیز توصیه به سئوال و پرسش از آگاهان و مطلعین می کند.[13]

 

برای اطلاع بیشتر به کتاب های زیر مراجعه فرمایید:

 

1- Heart of Islam، نوشته دکتر حسین نصر

 

ترجمه فارسی ( قلب اسلام) مترجم شهرآیینی

 

2- آفتاب و سایه ها، محمد تقی، فعالی (عضو هیئت علمی و مدیر گروه معارف اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران).

 

3- حق و تکلیف، جوادی آملی، عبد الله.

 

4- فطرت در قرآن، جوادی آملی، عبد الله.

 



[1] Psychology Today , Sep, 1999 - spirituality Author: David N. Elkins.

 

[2] نک : سایت   مجمع   تشخیص   مصلحت   نظام، به   نقل   از   از   مقاله   دکتر   دیوید . ان . اِلکینز ( David N. Elkins ) ،   روانشناس   بالینى   و   استاد   دانشگاه،   درباره « معنویت » در   مجله « روانشناسى   امروز » به   چاپ   رسیده   است .

[3] اسراء ، 85.

[4] یس ، 82.

[5] نک: نمایه: پلورالیسم دینى و قرائت‏هاى مختلف از دین، سؤال 118 (سایت: 1738) .

[6] نک: خسرو پناه، عبدالحسین، گستره شریعت، صص 74-76.

[7] نک: 1. نمایه: نقش منابع دینی در اخلاق، سؤال 562 (سایت: 615) .

[8] تفصیل این بحث را در کتاب: خسرو پناه، عبدالحسین، انتظار بشر از دین، صص 120-124، پی گیری نمایید.

[9] نصر، محمد، شیوه‏هاى تبیین انتظار از دین، مجله نقد و نظر، شماره 6.

[10] نک: طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ج 2 ، ص 149.

[11] وسائل الشیعه، ج 24، ص 100؛ علل الشرایع ، ج 2، ص483.

[12] جوادی آملی،   عبد الله، حق و تکلیف، ص 38.

[13] نحل   ، 43 ْ،   " فَسْئَلُوا   أَهْلَ   الذِّکْرِ   إِنْ   کُنْتُمْ   لا   تَعْلَمُونَ " .

ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

  • جایگاه حاکم اسلامی از دیدگاه شیعه و اهل سنت کلامی است یا فقهی؟
    8406 دلائل ولایت فقیه 1395/04/21
    پرسش‌ مطرح شده به اندازه‌ای کلی است که جواب دادن به آن مستلزم نگارش کتاب و یا مقاله‌ای طولانی است که تهیه چنین پاسخی در حال حاضر برای ما مقدور نیست. اما به صورت مختصر تبیین جایگاه حاکم اسلامی در اسلام نیازمند توجه به دو مقدمه است. یکی ...
  • چرا خداوند در مقابل درخواست رؤیت خدا توسط یهودیان، آنها را مجازات کرد؟
    8110 تفسیر 1392/01/26
    آنچه باید در این‌جا مورد دقت قرار گیرد، این عبارت در آیه است: « فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ». باء در «بظلمهم» معنای سببیت بوده و متعلق به «اخذتهم» است و معنا این‌گونه می‌شود که آنها را به جهت ستمی که روا داشته­‌اند، با صاعقه مجازات می‌کنیم. این عبارت نمایان‌گر ...
  • اختیار انسان چگونه است؟
    13290 جبر یا اختیار و عدالت پروردگار 1387/09/07
    استناد وجود افعال اختیاری انسان به خدا منافاتی با استناد آنها به خود وی ندارد، زیرا این استنادها در طول یکدیگرند و تزاحمی با هم ندارند. به بیانی دیگر، استناد فعل به فاعل انسانی در ...
  • اگر کسی بخواهد به مقدار چهار فرسخ سفر کند، ولی قصد بازگشت نداشته باشد، حکم نمازش چیست؟
    4754 مسافت 1399/07/30
    کسی که قصد سفر به مکانی را دارد که مسافت رفت و برگشت به آن‌جا جمعا بیش از هشت فرسخ است؛ چنانچه قصد کند که تا قبل از ده روز از آن مکان بازگردد، نمازش شکسته است، در غیر این صورت، نمازش کامل است.بر این اساس، ...
  • راه های پرورش و استقلال عقل و فکر چیست؟
    21494 عقل، علم، حکمت 1388/04/06
    عقل، قوه ای در نفس انسان است که بدان حسن و قبح و کمال و نقصان و خیر و شر تمییز و تشخیص داده می شود. در مکتب حیات بخش اسلام، عقل دارای جایگاه رفیع و بلندی است. بعضی از را ه های پرورش عقل و فکر و کسب ...
  • چگونه می توان به بخشیده شدن گناه علم پیدا کرد؟
    64575 توبه 1389/04/15
    توبه واقعی دارای شرایطی است که اگر رعایت شود مورد قبول خدای مهربان قرار می گیرد این شرایط عبارتند از:1-فرد گناه کار گناه را از روی جهالت و نادانی انجام داده باشد؛ 2- عدم آگاهی از مرگ؛ 3- ترک گناه؛ 4- ندامت؛ 5- تصمیم جدی بر ترک گناه و ...
  • اگر فردی در رساندن مالی به صاحبش تأخیر کند و آن مال تلف شود، آیا وی ضامن است؟
    3037 ضمان 1398/11/07
    با آن‌که فرد امین در صورت نگهداری عرفی و قابل قبول امانت،‌ در ارتباط با بروز خسارات وارده به آن مسئول نیست، اما در فرض سؤال، اگر در نگهداری و رساندن کارت‌ها به صاحبانشان کوتاهی صورت گرفته، فرد ضامن است و باید جبران نماید.ضمائم:پاسخ ...
  • شخصیت ابودرداء چگونه بود؟ نظر اهل بیت درباره او چه بود؟ روایات منقول از او چه حکمی را دارد؟
    23594 تاريخ بزرگان 1390/12/23
    «عویمر بن مالک» از نوادگان خزرج‏ که بیشتر به کنیه خود (ابو درداء) خوانده می شده، از صحابه پیامبر اکرم (ص) بوده است. او به عنوان یکی از افراد قبیله خزرج در مدینه زندگی می کرد و بعد از گذشت چند ماه از حضور رسول اکرم (ص) ...
  • آیا در شب عید فطر، فطریه مهمان، به عهده صاحب‌خانه است؟
    126660 زکات فطره 1392/06/20
    مراجع تقلید می‌گویند، در شب عید فطر، شخصی که نان‌خور صاحب‌خانه است، فطریه‌اش بر عهده صاحب‌خانه می‌باشد. اما درباره‌ی اینکه نان‌خور به چه کسی گفته می‌شود بین فقها اختلاف نظر است. اکثر فقها می‌گویند شخص میهمان با یک شب، نانخور، محسوب نمی‌شود، اما برخی از مراجع
  • آیا شهدا به معراج می روند؟
    8778 اسراء و معراج 1391/05/07
    واژه شناسان «معراج» را به صعود و بالا رفتن معنا کرده اند.[1] بنابر معنای لغوی این کلمه، هر سیر و صعودی را می توان معراج دانست؛ عوامل مختلفی نیز می توانند در این معراج دخیل باشند؛ عبادات از جمله مهم ترین و مؤثرترین ...

پربازدیدترین ها