جستجوی پیشرفته
بازدید
5560
آخرین بروزرسانی: 1397/07/18
خلاصه پرسش
آیا علوم طبیعی جدید می‌توانند حقایق را آن‌گونه که هستند کشف کنند؟
پرسش
آیا علوم طبیعی جدید می‌توانند حقایق را آن‌گونه که هستند کشف کنند؟
پاسخ اجمالی
 1. بی‌گمان علوم به طور کلی به دنبال کشف حقایق هستند، اما باید توجه داشت ‌‌که این موضوع، غیر از آن است که علوم موجود، حقایق را آن‌گونه که هستند کشف نموده باشند. به عبارت دیگر، در گذشته علوم و معارف مختلف در یک‌جا متمرکز بوده و از حال هم باخبر بودند و در تعامل با یکدیگر رشد می‌‏کردند. در حوزه‏ها و مراکز علمی آن زمان، طبیعیات، ریاضیات، فلسفه، کلام و دیگر علوم و معارف در کنار هم تدریس می‌شدند. این علوم در یک مجموعه بودند و محتوای خود را با هم هماهنگ می‌‏کردند. معارف عهده‌‏دارِ تبیین جهان‌‏شناسی و جهان‌‏بینی، مبادی و مبانی بوده و پیش‌‏فرض‌ها را تحلیل و تثبیت می‌‏کردند و در اختیار شاخه‌‏های دیگرِ دانش؛ نظیر علوم طبیعی قرار می‌‏دادند و علوم طبیعی به استناد و اتکای آن مبانی و پیش‌‏فرض‌هایی که در حکمت و الهیاتِ فلسفه بررسی و مستدل شده بود به کار خویش ادامه می‌‏داد، اما پس از قرن سیزدهم میلادی به تدریج شاخه‌‏های علوم از یکدیگر جدا و مستقل شدند و جریان تخصصی شدن علوم، آرام آرام دامن‌‏گستر شد و حوزه‏‌های معرفت و دانش از هم گسیخت و علوم طبیعی کاملاً از جهان‌‏بینی جدا شد و علمِ مصطلح؛ یعنی دانش تجربی از فلسفه بی‌گانه گشت و خود را از الهیات و حکمت بی‌‏نیاز دید.
علمِ دوران مدرن، مانند علمِ دوران گذشته باورمند و معتقد به نظام علّی و معلولی است؛ با این تفاوت که چون خود را از فلسفه الهی و دین جدا کرده، به علّت فاعلی و علّت غایی عالم کاری ندارد و دایره نظام علّی را در حصار تنگ حس و تجربه محدود می‌‏سازد. همه همّت عقل حسی و تجربی کاوش در علل قابلی است؛ یعنی فلان چیز پیش از این چه بوده و اکنون چیست و سرانجام تحت تأثیر عوامل طبیعی دیگر چه خواهد شد. این مسئله به معنای محدود شدن دانش تجربی در سیر افقی اشیاء و پدیده‌‏ها و غفلت تامّ از سیر عمودی و صعودی طبیعت و جهان است. اساس نظام علّی مبتنی بر در نظر گرفتن علت فاعلی و غایی است که نه علم محدود شده به عقل حسی و تجربی، توان اثبات و بحث و فحص در آن‌را دارد، و نه می‌‏تواند از جایی دیگر وام بگیرد. این ناتوانی در استمداد از منابع معرفتی دیگر، محصول و نتیجه جدا شدن علم تجربی و طبیعیات از دین و فلسفه الهی است. شیفتگان این نگاه استقلالی به علم، پا را از مرزهای واقعی علم تجربی فراتر نهاده و دعوای ارائه فلسفه و جهان‌ بینی الحادی را داشته‌‏اند! در حالی‌که عقل حسی و تجربی در قالَب محدود خویش از اساس نمی‌‏تواند جهان‌‏بینی ارائه دهد. حس و تجربه‌‏ای که در کمال توفیق خویش تنها می‌‏تواند بینشی خاص درباره موجودی مخصوص؛ مانند دریا بینی، صحرابینی، گیاه و جانورشناسی و اخترشناسی داشته باشد، کجا می‌‏تواند عهده‌‏دار هستی‌‏شناسی به معنای وسیع آن (جهان‌‏بینی) باشد؟ اگر یک فیزیک‌دان بگوید من به استناد حس و تجربه ثابت کردم که عالم مبدأ و خالقی دارد به او گفته می‌‏شود: حکم شما اشتباه است و اگر بگوید ثابت کردم که عالم مبدئی ندارد به او گفته می‌‏شود: داوری شما باز هم اشتباه است؛ زیرا اساساً با ابزاری که وی در دست دارد؛ یعنی حسّ و تجربه حتی حق سخن ‏گفتن شک‌‏آمیز در این وادی‌های غیرتجربی را ندارد، چه رسد به این‌که بخواهد قاطعانه چیزی را نفی یا اثبات کند. این مسئله درست به این می‌‏ماند که کسی بخواهد با ترازویی که مناسب توزین سبزی و میوه است وزن سلسله جبال البرز را بسنجد.[1]
پس نمی‌توان گفت علوم کنونی حقایق واقعی را کشف نموده و متن واقع را نمایانده‌اند؛ بلکه حدّ اکثر بخشی از آن که در حیطه حسّ بوده و تجربه پذیر است را آشکار ساخته‌اند.
2. خود متخصصان علوم نیز مدعی کشف حقایق آن‌گونه که هست نمی‌باشند. «استیون هاوکینگ» که یکی از شناخته شده‌ترین دانشمندان فیزیک معاصر می‌باشد در کتاب خویش آورده است: «هر نظریه فیزیکی همواره موقتی است، به این معنا که صرفاً یک فرضیه می‌باشد. ما هرگز قادر به اثبات آن نیستیم. اگر بارها و بارها نتایج تجربه با پیش‌بینی‌های نظریه سازگار باشد، نمی‌توان اطمینان داشت که نتایج تجربه بعدی در تناقض با نظریه نخواهند بود».[2]
به همین جهت نیز به اعتقاد اندیشمندان اسلامی، تنها علم و  یقین، یا ظنّ و گمان مبتنی بر یقین و دلیل قطعی، می‌‏تواند حجت شرعی و منبع معرفتی دین باشد؛ نه هر فرضیه‌‏ای که عالم و دانشمندی آن‌را ساخته و پرداخته است. مطلبی که مفید قطع یا طمأنینه باشد، معارض با دین نیست و در درون مرزهای معرفت دینی جای می‌‏گیرد؛ حال آن‌که فرضیه علم نیست؛ زیرا نه مبرهن است و نه مایه فراهم آمدن طمأنینه و اعتقاد عقلایی.
 به تعبیر علامه طباطبائی فرضیه، حکم پای ثابت و آرام پرگار را دارد که آن‌را مستقرّ می‌‏کنیم تا بتوانیم پای دیگر پرگار را به حرکت درآوریم. فرضیه را بنا می‌‏نهند تا بتوانند قدم‌های بعدی را بردارند و احیاناً به علم برسند. فرضیه از آن‌جهت که فرضیه است علم نیست. فرضیه‌های علمی تا وقتی به حدّ قطع یا طمأنینه نرسیده و مفید یقین یا اطمینان عقلایی نشده‌اند نه علم مصطلح‌اند و نه حجت شرعی و معتبر دینی. بنابراین نه معارض دین‌‏اند و نه معارض نقل؛ از این‌‏رو کلّیه دیدگاه‌هایی که در فلسفه علم ارزش قضایای علمی را نازل می‌‏دانند و برای علوم تجربی در واقع‌‏نمایی و ارائه معرفت عینی و معتبر، شأنی قائل نیستند، مؤید عدم تعارض علم و دین‌‏اند؛ زیرا از نگاه آنان یافته‌‏های دانشمندان علوم طبیعی و تجربی از سنخ معرفت و علم نیست؛ چون حکایت قابل اعتمادی از واقع ندارند. بنابراین در قبال دین ساکت‌اند نه ناطق، و سکوت عدم احتجاج است، نه احتجاج بر عدم.[3]

[1]. جوادی آملی، عبد الله، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص 108 و  109، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ چهارم، 1389ش.
[2]. هاوکینگ، استیون ویلیام، تاریخچه زمان، ترجمه، محجوب، محمد رضا، ص26، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ نهم، 1384ش.
[3]. منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص 111.
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها