جستجوی پیشرفته
بازدید
49248
آخرین بروزرسانی: 1393/10/29
خلاصه پرسش
آیا در روایات با فلسفه مخالفت شده است؟ علت بد بودن آن چیست؟
پرسش
در مورد این حدیث که امام حسن عسکری(ع) فرمودند: «علمای آخر الزمان به فلسفه و تصوف رو می‌آورند»، می‌خواستم بدانم که فلسفه چیست؟ و علت بد بودن آن چیست؟
پاسخ اجمالی
حدیثی را که در پرسش درباره بد بودن فلسفه به آن اشاره شده است؛ مقدّس اردبیلی(متوفای 993ق) در «حدیقة الشیعة» از سید مرتضى بن داعی حسینی رازی از‏ شیخ مفید با ذکر سلسله سند نقل کرده است. درباره مقصود از این روایت و چیستی فلسفه و نکوهش آن؛ باید گفت:
فلسفه دارای تعاریف مختلفی است از جمله این‌که فلسفه علمی است که از احوال موجود بما هو موجود یا احوال کلی وجود بحث می‌کند. تعبیر به بد بودن فلسفه تعبیر رایجی نیست، بلکه در طول تاریخ علم، کسانی به مخالفت با فلسفه پرداخته‌اند از جمله غزالی در کتاب «تهافت الفلاسفه» ایراداتی به فلاسفه وارد کرده و در مقابل او ابن رشد با نوشتن کتاب «تهافت التهافت» آن ایرادها را جواب داده که عمده این مخالفت‌ها را معارضت مسائل و مبانی فلسفه با دین می‌دانند در حالی‌که این‌گونه نیست و فلاسفه بزرگی مانند ملاصدرا تصریح دارند فلسفه با مبانی دینی تعارض و مخالفتی ندارد لذا نه تنها ما نباید با فلسفه مخالفت کنیم بلکه برای فهم بهتر دین باید خوب آن‌را یاد بگیریم.
پاسخ تفصیلی
حدیث مطرح شده در پرسش را مقدّس اردبیلی(متوفای 993ق) در «حدیقة الشیعة» از سید مرتضى بن داعی حسینی رازی از‏ شیخ مفید با ذکر سلسله سند چنین نقل می‌کند:
امام حسن عسکری(ع) به ابوهاشم جعفری فرمود:
«ای اباهاشم! زمانی می‌آید که روی مردم خندان و شادمان است و دل‌هایشان تاریک و گرفته، سنّت در نزدشان بدعت است و بدعت سنّت، مؤمن در میانشان کوچک است و فاسق محترم، فرمانروایانشان نادان و ستمگرند و دانشمندان در گمراهی‌اند، بی‌نیازان توشه فقیران را سرقت می‌کنند، کوچکان بر بزرگان پیشی می‌گیرند و هر نادانی را آگاه می‌دانند و هر چاره‌جویی را فقیر و بی‌چیز می‌شمرند، میان مخلص و ریاگر تفاوتی نمی‌نهند، گرگ را از میش نمی‌شناسند، علماء آنان بدترین آفریده‌های خدا روی زمین هستند؛ زیرا به فلسفه و تصوّف گرایش دارند، به خدا سوگند! اینان رویگردان از دین خدا و اهل تحریف‌اند، در محبت مخالفین ما بزرگ‌نمایی می‌کنند و پیروان و دوستان ما را گمراه می‌کنند، اگر به مقامی رسند گرسنه رشوه‌اند و اگر خوار شوند ریاکارانه بندگی خدا را می‌کنند، همانا ایشان راهزنان مؤمنان هستند و دعوت‌کنندگان به شیوه مُلحدان. هر کس آنان را درک کرد از ایشان دوری گزیند و دین و ایمانش را نگه دارد. ای ابوهاشم! این آنچه بود که پدرم از پدرانش از جعفر بن محمد برایم روایت کرد و این از اسرار ماست، پس آن‌را کتمان کن مگر برای اهلش[که می‌توانی بگویی]».[1]
درباره مقصود از این روایت و چیستی فلسفه و نکوهش آن؛ به نکاتی باید توجه شود:
1. تعاریف مختلفی درباره فلسفه وارده شده است که از جامع‌ترین آن تعاریف، می‌توان به این تعاریف اشاره کرد: «فلسفه، علمی است که از احوال موجود مطلق بحث می‌کند» و یا «علمی است که از احوال کلی وجود بحث می‌کند» و یا این‌که «فلسفه، مجموعه قضایا و مسائلی است که پیرامون موجود بما هو موجود مطرح می‌شود».[2]
2. تعبیر بد بودن فلسفه، تعبیر رایجی نیست، بلکه بهتر است این موضوع تحت عنوان علت‌های مخالفت با فلسفه بررسی شود.
مخالفت با فلسفه از طرف اشخاص مختلفی و با انگیزه‌های متفاوتی انجام گرفته است، ولی مخالفت دانشمندان آگاه و بی‌غرض مسلمان در واقع به معنای مخالفت با مجموعه اندیشه‌های فلسفی رایج بوده که بعضی از آنها با مبانی اسلام موافق نبوده است. و اگر روایت معتبری هم در نکوهش فلسفه رسیده باشد قابل حمل بر این معنا خواهد بود. اما وقتی ما از فلسفه صحبت می‌کنیم اصراری بر صحیح بودن همه آرا و نظرات فلاسفه نداریم بلکه منظور ما از تلاش فلسفی عبارت از به کار گرفتن عقل در راه حل مسائلی است که تنها با روش تعقلی قابل حل است و ضرورت این کار مورد تأکید آیات و روایات می‌باشد؛ مانند استدلال‌هایی که در باب توحید و معاد در کتاب و سنت آورده شده است.[3]
3. یکی از دلایل مخالفت با فلسفه این است که اگر فلسفه کاری حل می‌کرد و فایده‌ای داشت پس چرا بین فلاسفه اختلاف نظر وجود دارد. به عبارت دیگر؛ بهترین دلیل بر نقض فلسفه را اختلافاتی می‌دانند که میان خود فلاسفه وجود دارد و این موجب سلب اطمینان از صحت روش آنها می‌شود.
در پاسخ این اشکال طرفداران فلسفه می‌گویند اختلاف در مسائل نظری در هر علمی وجود دارد؛ مثل اختلافات در مسائل ریاضیات که اگر دو نفر درباره یک مسئله ریاضی اختلاف نظر داشته باشند نمی‌توان گفت، پس ریاضیات باطل است، بلکه این اختلافات می‌تواند انگیزه قوی ایجاد کند برای اهل آن علم که تلاش بیشتری کنند تا به نتایج مطمئن‌تری برسند.[4]
دلیل دیگر در مخالفت با فلسفه این است که آنچه فلاسفه می‌گویند با دین مخالفت دارد؛ مثلاً غزالی یکی از مخالفین فلسفه است که در کتاب «تهافت الفلاسفه» به مخالفت با فلاسفه پرداخته و قائل شده که آنچه فلاسفه می‌گویند در مواردی به کفر می‌انجامد، از جمله درباره علم خدا و قدیم بودن عالم و معاد جسمانی.[5] ولی ابن رشد در جواب اشکالات غزالی کتاب «تهافت التهافت» را نوشته و تمام اشکالات غزالی را به خوبی جواب داده است. او می‌گوید: اگر اختلافی میان دین و فلسفه است، مربوط به ادعاهای فلسفی کسانی است که خود را حکیم و فیلسوف می‌دانند در حالی‌که از فلسفه بویی نبرده‌اند؛ اگر کسی به خوبی با فلسفه و روش تعقل آشنا باشد به خوبی در می‌یابد که مبانی فلسفی هیچ مخالفتی با دین ندارد.[6]
دلیل دیگر بر این مدعا که فلاسفه واقعی هیچ مخالفتی با دین و مبانی دینی ندارند، اقرار صریح بزرگ‌ترین فیلسوف اسلامی صدر المتألّهین است که در کتاب اصلی خودش یعنی «الاسفار الاربعة» می‌گوید: «تباً لفلسفة تکون قوانینها غیر مطابقة للکتاب و السنة»؛[7] یعنی نفرین و مرگ بر فلسفه‌ای که بخواهد با مبانی دینی مخالف باشد.
طرفداران فلسفه نه تنها به شبهات مخالفین جواب داده‌اند، بلکه ضرورت نیاز به فلسفه را نیز ذکر کرده‌اند؛ از جمله این‌که می‌گویند اساساً انسانیت حقیقی انسان در گرو دستاوردهای فلسفی است؛ به این بیان که امتیاز انسان به نوع بینش و گرایش اوست؛ پس اگر فردی تنها به ادراکات حسی، قناعت کند و از نیروی عقلی درست استفاده نکند، نمی‌تواند انسان حقیقی باشد و فلسفه تقویت کننده نیروی عقل در انسان است.
بنابراین، انسان حقیقی کسی است که عقل خودش را در راه مهم‌ترین مسائل سرنوشت ساز به کار گیرد و بر اساس آنها راه کلی زندگی را بشناسد و شناخت مسائل سرنوشت ساز انسان مرهون تلاش‌های فلسفی است.[8]
با ذکر این مقدمات و شواهد می‌توان نتیجه گرفت که فلسفه بد نیست و دلیل قانع کننده‌ای برای مخالفت با آن یافت نمی‌شود.
 

[1]. مقدس اردبیلى‏، حدیقة الشیعة، ج ‏2، ص 785 – 786، قم، انتشارات انصاریان‏، چاپ سوم‏، 1383ش؛ مجذوب تبریزی، محمد، الهدایا لشیعة أئمة الهدی(شرح أصول الکافی)، ج ‏1، ص 100 – 101، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1429ق؛ شیخ حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج ‏4، ص 204 – 205، بیروت، اعلمی، چاپ اول، 1425ق؛ محدّث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏11، ص 380، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1408ق.  
[2]. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 91، نشر بین الملل، چاپ هفتم، 1386ش.
[3]. آموزش فلسفه، ج 1، ص 137.
[4]. همان، ص 138.
[5]. غزالی، محمد، ‌تهافت الفلاسفه ص 44، بیروت، بی‌تا.
[6]. ابن رشد، فصل المقال، ص 26، به نقل از فصلنامه تخصصی فلسفه (نقد و نظر)، سال یازدهم،‌ شماره اول و دوم، سال 1385، ص 181.
[7]. ملاصدرا، الاسفار الاربعة ج 8، ص 303، تهران، دارالمعارف الاسلامیه، 1378ق.
[8]. آموزش فلسفه، ج 1، ص 135.
ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها