جستجوی پیشرفته
بازدید
11845
آخرین بروزرسانی: 1399/09/11
خلاصه پرسش
آیا امام علی(ع) بهشت و جهنم را به برخی یاران خود نشان داد، اما آنان حضرتشان را متهم به جادوگری کردند؟!
پرسش
روایتی که بیان می‌کند حضرت علی(ع) برای یارانش بهشت و جهنم را ترسیم کرد؛ اما آنها به آن‌حضرت(ع) تهمت سحر و جادو زدند، از نظر سند معتبر است؟
پاسخ اجمالی

بر اساس آموزه‌‌های دینی، پیامبران و امامان و برخی از دیگر اولیای الهی دارای مقام و منزلت معنوی بالایی هستند که هر کسی توان تحمل و درک آن‌را ندارد؛ از این‌رو اگر معجزه و کرامتی ببینند، آورنده آن‌را به استفاده از سحر و جادو متهم می‌کنند و این موضوعی است که بارها در قرآن کریم بدان اشاره شده است. اما در مورد آنچه در پرسش آمده باید گفت که گزارشی در این زمینه در برخی منابع نقل شده است:

بر اساس روایتی از امام باقر(ع)، برخی از یاران امام علی(ع) از حضرتشان خواستند که بخشی از چیزهایی را که رسول خدا(ص) در اختیارشان قرار داده را به صورت عملی برایشان تبیین کند. امام(ع) به آنها فرمود: اگر یک (کرامت) عجیب از عجائب خودم را به شما اطلاع دهم، شما مرا تکفیر می‌کنید و یا دست کم مرا به سحر و کهانت متهم می‌سازید! آنها گفتند: همه می‌دانیم که شما وارث دانش پیامبرید. امام(ع) فرمود: برخی از دانش عالمان(اهل‌بیت) بسیار مشکل و پیچیده است ‏که جز سه گروه به آن معرفت پیدا نکرده و آن را نمی‌پذیرند: فرشتگان مقرب، پیامبران مرسل و یا بندگان مؤمنی که خداوند قلب آنان را برای ایمان امتحان کرده باشد.

سپس فرمود: اگر می‏خواهید برخی از کارهای شگفت مرا ببینید و آنچه خداوند از دانش خود به من هدیه داده را به تماشا بنشینید، بعد ازنماز عشا همراه من بیایید. حضرتشان بعد نماز عشا، به سمت حوالی کوفه حرکت کرد و هفتاد نفر نیز که خود را از بهترین شیعیان ایشان می‏دانستند، به دنبالش به راه افتادند. حضرت(ع) به آنان فرمود: بهتر است از شما عهد و پیمانی خدایی بگیرم که مرا تکفیر نکرده و دچار مشکل نکنید. به خدا سوگند! آنچه می‏بینید همان چیزی است که پیامبر(ص) به من آموخت و از آنها عهد و میثاقی محکم‌تر از عهد و پیمانی که خداوند از پیامبرانش گرفته بود، گرفت. سپس آن‌حضرت دعایی خواند که همگی شنیدند و می‏دانستند که ایشان نام‌های خدا را بر زبان می‌آورد. ناگهان قیامت برپا شد و بهشت و جهنم حاضر شد و تمام آنها محشور شدند. دیگر تردیدی برای آنان باقی نماند که روز محشر فرا رسیده و آنان در قیامت هستند، اما در واکنش به این کرامت، بهتری سخنی که گفتند آن بود که: این رخداد، تنها سحر و جادویی بزرگ است! و همگی کافر بازگشتند(کرامت آن‌حضرت را قبول نکردند)، مگر دو نفر و هنگامی که حضرتشان با آن دو نفر بازمی‏گشت، به آنان فرمود: گفته‏هایشان را شنیدید؟! دیدید با آن‌که از آنها پیمان گرفته بودم، مرا تکفیر کردند؟! ولی به خدا سوگند! فردای قیامت این حجّت من نزد خداوند خواهد بود. خداوند خود می‏داند که من ساحر و کاهن نیستم. این علم نیز متعلق به من و یا پدرانم نیست، علم خداوند و رسول او است که به او آموخت و رسولش نیز به من آموخت و من نیز شما را از آن با خبر ساختم. پس اگر مرا انکار کنید، گویا خداوند را انکار کرده‏اید.

وقتی به مسجد کوفه رسیدند، حضرت دعاهایی خواند و آن دو نفر نیز شنیدند. ناگهان سنگ‌های مسجد از در و یاقوت شد. حضرت به آن دو فرمود: چه می‏بینید؟ گفتند: در و یاقوت! حضرت فرمود: اگر بخواهم، خدا نیز آن را بیشتر خواهد کرد. در این جریان نیز یکی از آن دو نفر، کافر شد و دیگری همچنان باقی ماند. حضرت به آن شخص فرمود: اگر چیزی برداری پشیمان می‏شوی و اگر هم برنداری باز پشیمان می‏شوی. حرص و طمع آن مرد، باعث شد مروارید کوچکی بردارد و آن‌را در آستینش بگذارد. صبح که از خواب برخاست مروارید سفید و بی‌نظیری دید. نزد امام(ع) رفت و گفت: من یک مروارید برداشتم و الآن همراه من است. حضرت فرمود: حال چه می‏خواهی؟ گفت: می‏خواستم بدانم آیا این حق است یا باطل؟ حضرت فرمود: اگر آن‌را به جایی که برداشتی برگردانی، خداوند در عوض آن به تو بهشت می‏دهد و اگر برنگردانی، خداوند در عوض، دوزخ را به تو خواهد داد. آن مرد برخاست و مروارید را به جایش برگرداند. خداوند آن‌را تبدیل به سنگ نمود، به همان صورتی که قبلا بود.

این روایت را عمرو بن حمق خزاعی و ابوحارث اعور و میثم تمار نقل کردند.[1]

در مورد سند این روایت باید گفت که بنابر جست‌وجویی که داشتیم این ماجرا در کتاب‌های «الهدایه الکبری» تألیف‌شده در قرن چهارم، « الخرائج و الجرائح»‏ و «مختصر البصائر» تألیف شده در قرن ششم گزارش شده است، اگرچه برخی از این کتاب‌ها شامل گزارش‌هایی است که به نظر غلوآمیز بوده و در کتاب‌های دیگر شیعی نقل نشده است، اما به هر حال از تألیفات قابل استناد می‌باشند. محتوای این گزارش را حتی اگر به صورت قطعی نیز نپذیریم، اما چیزی در آن وجود ندارد که با عقل و نقل در تعارض باشد.

 


[1]. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص 129 – 130، بیروت، البلاغ، 1419ق؛ قطب الدین راوندی، سعید بن عبد اللّٰه، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 862، قم، مؤسسه امام مهدی (عج) ، چاپ اول، 1409ق؛ حلی، حسن بن سلیمان بن محمد، مختصر البصائر، محقق، مصحح، مظفر، مشتاق، ص 321، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، چاپ اول، 1421ق.

نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها