لطفا صبرکنید
بازدید
16887
16887
آخرین بروزرسانی:
1396/07/17
کد سایت
fa76830
کد بایگانی
93995
نمایه
مفاد صلح حدیبیه و زمینهسازی برای فتح مکه
طبقه بندی موضوعی
جنگهای پیامبر ص
گروه بندی اصطلاحات
اصطلاحات عرفانی|سرفصلهای قرآنی|مکانها و مناطق|وقایع و رخدادها
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
آیا لشگرکشی پیامبر(ص) به مکه و تصرف آنجا، نقض مفاد صلح حدیبیه نبود؟!
پرسش
مفاد صلح حدیبیه چه بود؟ و با وجود قرارداد صلح، چرا پیامبر(ص) آنرا نقض نموده و اقدام به فتح مکه در سال هشتم نمود؟
پاسخ اجمالی
یکی از بندهای صلح حدیبیه آن بود که هر کدام از دو طرف نباید بر ضد طرف مقابل و نیز بر علیه یکی از همپیمانان آنان، درگیری مسلحانه ایجاد کنند. با این وجود، سران قریش، قبیله بنو بکر را مسلح نموده و آنان را تحریک کردند که شبانه به قبیله «خزاعه» - که همپیمان مسلمانان بود – حملهور شوند. در این یورش، تعدادی از افراد قریش نیز شرکت داشته و افرادی از همپیمانان پیامبر(ص) کشته، اسیر و آواره شدند. اینگونه بود که این بند از صلح حدیبیه توسط مشرکان قریش نقض شد. طبق اصول حاکم بر چنین معاهداتی، طرف مقابل نیز میتواند در مقابل نقض فاحش معاهده، واکنش نشان دهد و اقدام پیامبر(ص) جهت فتح مکه در سال هشتم هجری، واکنشی به نقض پیمان صلح حدیبیه از طرف مشرکان بود.
پاسخ تفصیلی
پیامبر اسلام(ص) در سال ششم هجری برای انجام عمره، عازم مکه شده و به منطقه حُدیبیّه رسیدند. وقتی مشرکان از حرکت پیامبر(ص) آگاه شدند، برای مقابله با ایشان از مکه بیرون آمدند. البته در نهایت، این صفآرایی به نبرد نیانجامید، بلکه قریش و مسلمانان، هر دو، نمایندگانی را برای مذاکره فرستاده و در نهایت قرار شد که در این مرحله، پیامبر(ص) و اصحابش به مدینه بازگشته، اما فضا برای انجام حج و عمره در آینده و نیز روابط مسالمتآمیز میان طرفین هموار شود. این قرارداد صلح بعدها به «صلح حدیبیه» معروف شد.[1]
مفاد این صلحنامه از قرار زیر بود:
1. دو طرف متعهد مىشوند که به مدت ده سال از نبرد با هم خودداری کنند، تا امنیت اجتماعى و صلح عمومى در نقاط عربستان مستقر شود.
2. اگر یکى از اهل مکه بدون اجازه رؤسای خود فرار کرده و به مسلمانان بپیوندد؛ محمد باید او را به قریش بازگرداند، ولى اگر فردى از مسلمانان به جانب قریش بگریزد؛ حکومت مکه موظف نیست که او را به مسلمانان بازگرداند!
3. مسلمانان و قریش مىتوانند با هر قبیلهاى که خواستند پیمان برقرار کنند.(و طبیعتاً بر اساس قانون و عرف آن زمان، نبرد با آنان نیز از سوی طرف مقابل ممنوع خواهد بود).
4. محمد و یاران او امسال از همین نقطه به مدینه باز مىگردند، ولى در سالهاى آینده مىتوانند آزادانه، به مکه آمده و خانه خدا را زیارت کنند؛ مشروط بر اینکه سه روز بیشتر در مکه توقف نکنند و سلاحى جز سلاح مسافر - که همان شمشیر است - همراه نداشته باشند.
5. امضا کنندگان متعهد مىشوند که اموال یکدیگر را محترم بشمارند و حیله را ترک کرده و قلبهایشان به یکدیگر خالى از هرگونه کینه باشد.
6. مسلمانان مقیم مکه، به موجب این پیمان مىتوانند آزادانه شعائر مذهبى خود را انجام دهند و قریش حق ندارد آنان را آزار دهد و یا مجبور کند از آیین خود برگردند و یا آنان را به باد تمسخر بگیرند.
7. مسلمانانى که از مدینه وارد مکه مىشوند، مال و جانشان محترم است.[2]
همانطور که مشاهده میشود ماده سوم این قرارداد حاکى از این است که مسلمانان و قریش مىتوانند با هر قبیلهاى پیمان ببندند. بر اساس این ماده، قبیله «خزاعه» با مسلمانان همپیمان شده و پیامبر(ص) دفاع از آب و خاک و جان و مال آنان را بر عهده گرفت و قبیله «بنى کنانه» - که رقیب و همسایه قبیله «خزاعه» بود – با قریش همپیمان گشت.[3]
به دنبال این پیمان بود که سال بعد و در سال هفتم هجری، مسلمانان با کمال آزادى، به زیارت خانه خدا رفته و مراسم مذهبى و وظایف اسلامى خود را در برابر دیدگان هزاران دشمن بتپرست انجام دادند.[4]
در سال بعد از آن، پیامبر(ص)، سپاهی سه هزار نفرى را به فرماندهى سه تن از افسران ارشد اسلام، به کرانههاى شام براى تنبیه فرمانروایان نصب شده از طرف کشور روم - که مبلغان بىپناه اسلام را ناجوانمردانه کشته بودند - اعزام کرد. این سپاه در نزدیکی دهکده موته نبردی با دشمنان داشت که بعدها به جنگ موته معروف شد.[5]
هر چند بیشتر سپاه اسلام در این مأموریت به سلامت برگشته و جز سه افسر و چند سرباز، تلفات دیگری نداشتند، ولى آنان با پیروزى چشمگیرى که از مجاهدان اسلام انتظارش مىرفت، بازنگشتند و عملیات آنها بیشتر به حالت «جنگ و گریز» شباهت داشت.[6]
انتشار این خبر در میان سران قریش، موجب جرأت و جسارت آنان گردید و آنان تصور کردند که نیروى نظامى اسلام به ضعف و ناتوانى گراییده و مسلمانان روح سلحشورى و سربازى خود را از دست دادهاند.
از اینرو، تصمیم گرفتند که معادلات منطقه را به نفع خود دگرگون کنند و در همین راستا قبیله «بنو بکر» - که تیرهای از قبیله «کنانه» بود – را مسلح کرده و آنان را تحریک کردند که شبانه به قبیله «خزاعه» - که همپیمان مسلمانان بود – یورش برند. در این نبرد، تعدادی از قریشیان نیز شرکت داشته و افرادی از قبیله «خزاعه»، کشته، زخمی و اسیر شدند! این رفتار خصمانه، نقض پیمان «حدیبیه» به شمار آمده و صلح و آرامش دو ساله را از میان برداشت.[7]
در نتیجه این یورش شبانه، گروهى از قبیله خزاعه که در بستر آرمیده و یا در حالت عبادت بودند، کشته و اسیر شده و عدهاى از آنان نیز خانه و آشیانه را ترک گفته و به مکه - که سرزمین «امنى» براى عرب به شمار مىرفت - پناه بردند. آوارگانى که به مکه آمده بودند به خانه «بدیل بن ورقاء»[8] رفته، ماجرای نبرد را برای او گزارش کردند.[9]
«عمرو بن سالم»، رئیس قبیله «خزاعه» نزد پیامبر اسلام(ص) که هم پیمان قبیلهشان بود، شتافت. او وارد مدینه شده و یکسره به مسجد آمد و در میان مردم ایستاد. اشعار جانسوزى که حاکى از مظلومیت و یاریخواستن آنان بود را قرائت کرد و پیامبر(ص) را به احترام آن پیمانى که با قبیله «خزاعه» بسته بود، سوگند داد و از حضرتشان کمک میخواست. او، این جمله را به منظور تحریک عواطف و روح سلحشورى مسلمانان، زیاد تکرار مىکرد و مىگفت: «قتلنا و قد اسلمنا؛ در حالىکه مسلمان بودیم، قتل عام شدیم».[10]
پیامبر(ص) در برابر انبوهى از مسلمانان به ندای مظلومیت آنان پاسخ داده و رو به او کرد و گفت: «اى عمرو! به کمک شما خواهیم شتافت!».[11]
چیزى نگذشت که «بدیل بن ورقاء» که ریش سفید قبیله خزاعه بود نیز با گروهى از اعضای قبیلهاش براى استمداد، خدمت پیامبر(ص) رسیده و همکارى «قریش» با «بنى بکر» را در کشتن جوانان «خزاعه» به اطلاع حضرتشان رسانیدند.[12]
از آن طرف، مشرکان قریش دریافتند که عملى بر خلاف پیمان حدیبیه انجام داده و قرارداد صلحشان را زیر پا گذاشتهاند؛ از اینرو براى اینکه آن پیمان با خطر مواجه نشود، پیشواى خود ابوسفیان را روانه «مدینه» کردند تا به هر شکلى که شده، سرپوشى بر گناهان و تعرضات خود بگذارند.[13]
اما واقعیت آن بود که این پیمان نقض شده بود و واکنش طرف مقابل نیز مشروع به شمار میآمد و بر این اساس و باتوجه به اینکه عدم واکنش مناسب از سوی مسلمانان، نقطه ضعفی از جانب آنان ارزیابی شده و مشرکان را برای نقض مجدد پیمان تشویق و ترغیب میکرد، پیامبر اسلام(ص) تصمیم گرفت که با فتح مکه، امنیتی پایدار را ایجاد نماید و تدابیری که اندیشیده شد، در نهایت منجر به آن شد که بدون کمترین خونریزی، مکه در سال هشتم هجری به تصرف مسلمانان درآید.
مفاد این صلحنامه از قرار زیر بود:
1. دو طرف متعهد مىشوند که به مدت ده سال از نبرد با هم خودداری کنند، تا امنیت اجتماعى و صلح عمومى در نقاط عربستان مستقر شود.
2. اگر یکى از اهل مکه بدون اجازه رؤسای خود فرار کرده و به مسلمانان بپیوندد؛ محمد باید او را به قریش بازگرداند، ولى اگر فردى از مسلمانان به جانب قریش بگریزد؛ حکومت مکه موظف نیست که او را به مسلمانان بازگرداند!
3. مسلمانان و قریش مىتوانند با هر قبیلهاى که خواستند پیمان برقرار کنند.(و طبیعتاً بر اساس قانون و عرف آن زمان، نبرد با آنان نیز از سوی طرف مقابل ممنوع خواهد بود).
4. محمد و یاران او امسال از همین نقطه به مدینه باز مىگردند، ولى در سالهاى آینده مىتوانند آزادانه، به مکه آمده و خانه خدا را زیارت کنند؛ مشروط بر اینکه سه روز بیشتر در مکه توقف نکنند و سلاحى جز سلاح مسافر - که همان شمشیر است - همراه نداشته باشند.
5. امضا کنندگان متعهد مىشوند که اموال یکدیگر را محترم بشمارند و حیله را ترک کرده و قلبهایشان به یکدیگر خالى از هرگونه کینه باشد.
6. مسلمانان مقیم مکه، به موجب این پیمان مىتوانند آزادانه شعائر مذهبى خود را انجام دهند و قریش حق ندارد آنان را آزار دهد و یا مجبور کند از آیین خود برگردند و یا آنان را به باد تمسخر بگیرند.
7. مسلمانانى که از مدینه وارد مکه مىشوند، مال و جانشان محترم است.[2]
همانطور که مشاهده میشود ماده سوم این قرارداد حاکى از این است که مسلمانان و قریش مىتوانند با هر قبیلهاى پیمان ببندند. بر اساس این ماده، قبیله «خزاعه» با مسلمانان همپیمان شده و پیامبر(ص) دفاع از آب و خاک و جان و مال آنان را بر عهده گرفت و قبیله «بنى کنانه» - که رقیب و همسایه قبیله «خزاعه» بود – با قریش همپیمان گشت.[3]
به دنبال این پیمان بود که سال بعد و در سال هفتم هجری، مسلمانان با کمال آزادى، به زیارت خانه خدا رفته و مراسم مذهبى و وظایف اسلامى خود را در برابر دیدگان هزاران دشمن بتپرست انجام دادند.[4]
در سال بعد از آن، پیامبر(ص)، سپاهی سه هزار نفرى را به فرماندهى سه تن از افسران ارشد اسلام، به کرانههاى شام براى تنبیه فرمانروایان نصب شده از طرف کشور روم - که مبلغان بىپناه اسلام را ناجوانمردانه کشته بودند - اعزام کرد. این سپاه در نزدیکی دهکده موته نبردی با دشمنان داشت که بعدها به جنگ موته معروف شد.[5]
هر چند بیشتر سپاه اسلام در این مأموریت به سلامت برگشته و جز سه افسر و چند سرباز، تلفات دیگری نداشتند، ولى آنان با پیروزى چشمگیرى که از مجاهدان اسلام انتظارش مىرفت، بازنگشتند و عملیات آنها بیشتر به حالت «جنگ و گریز» شباهت داشت.[6]
انتشار این خبر در میان سران قریش، موجب جرأت و جسارت آنان گردید و آنان تصور کردند که نیروى نظامى اسلام به ضعف و ناتوانى گراییده و مسلمانان روح سلحشورى و سربازى خود را از دست دادهاند.
از اینرو، تصمیم گرفتند که معادلات منطقه را به نفع خود دگرگون کنند و در همین راستا قبیله «بنو بکر» - که تیرهای از قبیله «کنانه» بود – را مسلح کرده و آنان را تحریک کردند که شبانه به قبیله «خزاعه» - که همپیمان مسلمانان بود – یورش برند. در این نبرد، تعدادی از قریشیان نیز شرکت داشته و افرادی از قبیله «خزاعه»، کشته، زخمی و اسیر شدند! این رفتار خصمانه، نقض پیمان «حدیبیه» به شمار آمده و صلح و آرامش دو ساله را از میان برداشت.[7]
در نتیجه این یورش شبانه، گروهى از قبیله خزاعه که در بستر آرمیده و یا در حالت عبادت بودند، کشته و اسیر شده و عدهاى از آنان نیز خانه و آشیانه را ترک گفته و به مکه - که سرزمین «امنى» براى عرب به شمار مىرفت - پناه بردند. آوارگانى که به مکه آمده بودند به خانه «بدیل بن ورقاء»[8] رفته، ماجرای نبرد را برای او گزارش کردند.[9]
«عمرو بن سالم»، رئیس قبیله «خزاعه» نزد پیامبر اسلام(ص) که هم پیمان قبیلهشان بود، شتافت. او وارد مدینه شده و یکسره به مسجد آمد و در میان مردم ایستاد. اشعار جانسوزى که حاکى از مظلومیت و یاریخواستن آنان بود را قرائت کرد و پیامبر(ص) را به احترام آن پیمانى که با قبیله «خزاعه» بسته بود، سوگند داد و از حضرتشان کمک میخواست. او، این جمله را به منظور تحریک عواطف و روح سلحشورى مسلمانان، زیاد تکرار مىکرد و مىگفت: «قتلنا و قد اسلمنا؛ در حالىکه مسلمان بودیم، قتل عام شدیم».[10]
پیامبر(ص) در برابر انبوهى از مسلمانان به ندای مظلومیت آنان پاسخ داده و رو به او کرد و گفت: «اى عمرو! به کمک شما خواهیم شتافت!».[11]
چیزى نگذشت که «بدیل بن ورقاء» که ریش سفید قبیله خزاعه بود نیز با گروهى از اعضای قبیلهاش براى استمداد، خدمت پیامبر(ص) رسیده و همکارى «قریش» با «بنى بکر» را در کشتن جوانان «خزاعه» به اطلاع حضرتشان رسانیدند.[12]
از آن طرف، مشرکان قریش دریافتند که عملى بر خلاف پیمان حدیبیه انجام داده و قرارداد صلحشان را زیر پا گذاشتهاند؛ از اینرو براى اینکه آن پیمان با خطر مواجه نشود، پیشواى خود ابوسفیان را روانه «مدینه» کردند تا به هر شکلى که شده، سرپوشى بر گناهان و تعرضات خود بگذارند.[13]
اما واقعیت آن بود که این پیمان نقض شده بود و واکنش طرف مقابل نیز مشروع به شمار میآمد و بر این اساس و باتوجه به اینکه عدم واکنش مناسب از سوی مسلمانان، نقطه ضعفی از جانب آنان ارزیابی شده و مشرکان را برای نقض مجدد پیمان تشویق و ترغیب میکرد، پیامبر اسلام(ص) تصمیم گرفت که با فتح مکه، امنیتی پایدار را ایجاد نماید و تدابیری که اندیشیده شد، در نهایت منجر به آن شد که بدون کمترین خونریزی، مکه در سال هشتم هجری به تصرف مسلمانان درآید.
[1]. ر. ک: پاسخ 38333 (نویسنده متن صلحنامه حدیبیه).
[2]. ر. ک: ابن هشام الحمیرى، عبد الملک، تحقیق، مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، السیرة النبویة، ج 2، ص 317 – 318، بیروت، دار المعرفة، بیتا؛ حلبى شافعى، ابوالفرج، السیرة الحلبیة، ج 3، ص 30، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1427ق؛ مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 20، ص352، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق؛ سبحانى، جعفر، فروغ ابدیت، ص 679، قم، بوستان کتاب، چاپ بیست و یکم، 1385ش.
[3]. ر. ک: السیرة النبویة، ج 2، ص 318؛ الواقدی، محمد بن عمر، المغازى، تحقیق، مارسدن جونس، ج 2، ص 781، بیروت، مؤسسة الأعلمى، الطبعة الثالثة، 1409ق.
[4]. ر. ک: السیرة النبویة، ج 2، ص 370.
[5]. ر. ک: پاسخ 44912.
[6]. ر. ک: السیرة النبویة، ج 2، ص 373 – 388.
[7]. ر. ک: المغازى، ج 2، ص 783.
[8]. بدیل، یکى از شخصیتهاى بزرگ و سالخورده قبیله خزاعه بود که در مکه زندگى مىکرد و در آن ایام 97 سال داشت؛ طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی، ص 376، ح 805، قم، دار الثقافة، چاپ اول، 1414ق.
[9]. ر. ک: المغازى، ج 2، ص 783.
[10]. السیرة النبویة، ج 2، ص 394 – 395.
[11]. البیهقى، ابوبکر احمد بن الحسین، تحقیق، قلعجى، عبدالمعطى، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، ج 5، ص 7، بیروت، دار الکتب العلمیة، الطبعة الأولى، 1405ق.
[12]. السیرة النبویة، ج 2، ص 395.
[13]. ر. ک: المغازى، ج 2، ص 791.
نظرات