جستجوی پیشرفته
بازدید
10371
آخرین بروزرسانی: 1398/10/29
 
کد سایت fa100503 کد بایگانی 117143 نمایه زندگی‌نامه بنیامین فرزند یعقوب نبی(ع)
طبقه بندی موضوعی بنیامین
اصطلاحات بنیامین (ع)
گروه بندی اصطلاحات سرفصل‌های قرآنی|پیامبران
خلاصه پرسش
خلاصه‌ای از زندگی‌نامه بنیامین (برادر کوچک‌تر یوسف) را بیان کنید؟
پرسش
لطفاً خلاصه‌ای از زندگی‌نامه بنیامین را بیان کنید.
پاسخ اجمالی

بنیامین کوچک‌ترین پسر یعقوب نبی(ع) است که با یوسف پیامبر(ع) از یک مادر به نام «راحیل» بودند.[1]

یعقوب نسبت به این دو پسر - بویژه یوسف(ع) - محبت بیشترى نشان می‌داد؛ و این اظهار محبت شاید از آن‌جهت بود که این‌دو کوچک‌ترین فرزندان او محسوب می‌‏شدند و به طور طبیعی نیاز به حمایت و محبت بیشترى داشتند. و یا این‌که بر اساس برخی از گزارش‌ها مادر آنها «راحیل» از دنیا رفته بود، و به این جهت نیز به محبت بیشترى محتاج بودند.

تاریخ از بنیامین و زندگی او مطالب در خور توجهی را ثبت نکرده است. در قرآن کریم نیز به نام او تصریح نشده، بلکه فقط در سوره یوسف چند بار با عنوان «اخ»(برادر)، یک‌بار با عنوان «ابن» و چند بار با ضمیر غایب از او یاد شده است.

بنیامین یکى از شخصیت‌هاى دخیل در داستان یوسف(ع) است که در آغاز داستان، حضوری کم رنگ دارد، اما در بخش‌هاى بعدى و پس از دیدار نخست یوسف با برادرانش در مصر، نقش وى برجسته شده، و تا پایان حکایت، حضور پر رنگ او حفظ می‌شود.

بنیامین نیز مانند یوسف، بیش از برادران دیگر، مورد علاقه‌ی یعقوب(ع) بود و در غیاب یوسف تا حدودی جای او را نزد یعقوب پر می‌کرد. این پیوند عاطفى اما، حسادت برادران را برمی‌انگیخت و زمینه‌ساز آزار و اذیت بنیامین از سوى آنان می‌شد، اما بنیامین همه‌ی ناملایمات و نیز رنج سال‌ها دورى از برادر را با صبر و بردبارى تحمل کرد و پاداش نیک آن‌را با دیدار یوسف که در اوج عزت و اقتدار بود، دریافت کرد.

بنیامین در قرآن

قرآن کریم می‌فرماید هنگام قحطى و خشک‌سالى در سرزمین کنعان و روانه شدن ده پسر یعقوب(ع) به سوی مصر براى تهیه آذوقه، آن‌حضرت به سبب دلبستگى شدید به بنیامین و ترس از دچار آمدن او به سرنوشت یوسف، وى را نزد خود نگه‌‌داشت؛ لذا وی در این سفر برادران خود را همراهی نکرد. هنگامی که فرزندان یعقوب برای تهیه گندم وارد مصر شدند و خود را معرفی کردند که از سرزمین کنعان می‌آیند، یوسف(ع) آنها دید و شناخت، اما خود را معرفى نکرد: «وَ جاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ».[2]

یوسف(ع)، به بهانه‌اى درباره اصل و نسب و خاندان آنها، پرسش‌هایى را مطرح کرد، و پس از اطلاع از زنده‌بودن پدر و برادر کوچکش(بنیامین)، زمینه‌ی درخواست براى آوردن بنیامین به نزد خویش را فراهم آورد. پس از آماده شدن بارها و هنگام حرکت کنعانیان، یوسف از آنان می‌خواهد که به عنوان گواه صداقت خویش، در سفر دوم، برادر دیگرشان را هم بیاورند: «و لَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم قالَ ائتونی بِأخٍ لَکُم مِن أبیکُم ألا تَرَونَ أنّى أوفِی الکَیلَ وأنا خَیرُ المُنزِلین».[3]

 فرزندان یعقوب هم قول مؤکد می‌دهند که ضمن گفت‌وگو با پدر و راضى کردن او، بنیامین را نزد یوسف بیاورند: «قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ وَ إِنَّا لَفاعِلُون».[4]

فرزندان یعقوب پس از بازگشت و آوردن آذوقه و گندم، و ضمن شرح و تعریف اتفاقات سفر، شرط یوسف مبنى بر آوردن بنیامین به عنوان جواز ورود دوباره به مصر و تهیه آذوقه را یادآورى می‌کنند، تا با توجه به قحطى و خشک‌سالى و نیاز شدید خانواده به آذوقه، رضایت پدر را به دست آورند، اما علاقه‌ی فراوان یعقوب(ع) به بنیامین و نگرانى او نسبت به جان وى، بویژه با توجه به سابقه‌ی برخورد برادران با یوسف، و نیز احتمال وجود خطر براى او از جانب عزیز مصر، مانع از آن می‌شد که پدر با رفتن بنیامین به همراه برادران به موافقت کند. برادران در تلاش براى رفع این نگرانی‌ها از یک‌سو به بازگرداندن بهاى آذوقه اشاره می‌کردند که می‌تواند نشانه‌ی لطف، مهربانى و خیرخواهى عزیز مصر نسبت به آنان باشد، و از سوى دیگر بر حفظ و حراست از بنیامین بویژه با استفاده از تعبیر محبت‌آمیز «برادر»، تأکید می‌کردند.[5]

حضرت یعقوب(ع) در برابر این درخواست فرزندان مبنى بر حفاظت از جان یوسف و اعتماد وى به آنان اشاره و با یادآورى سرنوشت یوسف، بی‌اعتمادى خویش را به آنها ابراز می‌کند، آن‌گاه با وصف کردن خداوند به عنوان مهربان‌ترین و بهترین نگه‌دارنده، این معنا را گوشزد می‌کند که اگر قرار باشد روى مهربانى و نگه‌دارى کسى نسبت به بنیامین، تکیه کند، او کسى جز خدای متعال نیست: «قالَ هَل ءامَنُکُم عَلَیهِ إلّا کَما أمِنتُکُم عَلى أخیهِ مِن قَبلُ فَاللَّهُ خَیرٌ حافِظًا وهُوَ أرحَمُ الرّاحِمین».[6]

 یعقوب نبی(ع) با این سخن، نه تنها همه‌ی گفته‌هاى پسرانش، بلکه ابراز محبت دروغین و نیز توان آنان نسبت به حفظ جان بنیامین را رد می‌کند. اما در عین حال بازگشت بهاى آذوقه در میان بارها از یک‌سو، و نیاز شدید خانواده به غذا از سوى دیگر، وی را بر آن می‌دارد که با رفتن بنیامین موافقت کند، با این شرط که برادران سوگند یاد کنند و پیمان اکیدى ببندند که او را حفظ کرده، دوباره نزد پدر بیاورند، مگر این‌که در شرایطى؛ مانند مرگ یا گرفتارى همگانى توان این کار را نداشته باشند.[7]

یعقوب پس از آن‌که از پسرانش تعهد گرفت که در محافظت بنیامین نهایت تلاش را به خرج دهند، بنیامین را حاضر کرد و پیراهن پشمین خود، عمامه‌‏اى کتان از حضرت اسماعیل(ع)، و عبای ابراهیم(ع) را که به یادگار نزد خود داشت، به بنیامین داد، و گفت روزی که پیش عزیز مصر می‌روید، این پیراهن را بپوش، عمامه را بر سر بگذار و عبا را بر دوش خود افکن که من این‌‌را برای کفن خود کنار گذاشته بودم که یادگار اجداد گرامی ما است. بنیامین عصایى به دست گرفت و با برادران روانه مصر شد و یعقوب برای بدرقه آنها تا زیر آن درختی رفت که برای آخرین بار یوسف را هنگام رفتن با برادران به صحرا تا آن‌جا بدرقه کرده بود. یعقوب چون به آن‌جا رسید دست بر گردن بنیامین گذاشت و بسیار گریست، و گفت: اى پسر با یوسف تا این‌جا آمدم و از آن پس دیگر هرگز او ندیدم.[8]

بر اساس پاره‌اى از گزارش‌ها، بنیامین در طول مسیر، از احترام و خدمت شایان توجه برادران برخوردار بود.[9]

هنگامى که آنان نزد یوسف(ع) رسیدند، وى بنیامین را در آغوش گرفت،[10] و ضمن معرفى خویش، از او به سبب بدرفتارى گذشته برادران دل‌جویى داد: «وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلى‏ یُوسُفَ آوى‏ إِلَیْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّی أَنَا أَخُوکَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَعْمَلُون».[11] 

نقشه نگه‌دارى بنیامین در مصر

یوسف بر اساس قوانین پادشاهى مصر و بدون رضایت برادران نمی‌توانست، بنیامین را نزد خود نگهدارد؛ ازاین‌رو با هدایت و الهام خداوند نقشه‌اى کشید که آنان ناگزیر و بر اساس قانون پذیرفته شده خویش، بنیامین را به وى تحویل دهند: «... کَذلِکَ کِدنا لِیوسُفَ ما کانَ لِیَأخُذَ أخاه فى دینِ المَلِکِ الّا ان یَشَاءَ اللَّه».[12]

هنگامى که بارها بسته شد، یوسف، پیمانه پادشاه را میان بارهاى بنیامین پنهان کرد، آن‌گاه آنان متهم به دزدى شدند.

برادران در مقام دفاع، سوگند یاد می‌کنند که براى فسادانگیزى در مصر نیامده‌اند و سابقه دزدى ندارند. آن‌گاه در پاسخ به این‌که اگر دروغ‌گو باشند و دزدى کار آنان باشد، سارق چگونه مجازات شود، کیفر بردگى و به خدمت گرفته شدن دزد بر اساس قوانین خویش را می‌پذیرند. بعد از این اعتراف، بار شتران را جست‌وجو می‌کنند و براى این‌که شک و تردید برادران برانگیخته نشود، ابتدا بارهاى آنان و در آخر محموله بنیامین بازرسى و پیمانه در میان آن پیدا می‌شود.

با پیدا شدن پیمانه، برادران، بنیامین را مانند برادرش یوسف، دزد می‌خوانند. یوسف با شنیدن این اتهام ناراحت شد، اما چیزى را بروز نداد. آنها در واقع با این سخن، افزون بر ابراز دوباره کینه و حسد خویش، از دزدى بنیامین، بیزارى جسته، خود را از وى و برادرش جدا می‌کنند.[13] 

تلاش برادران براى رهایى بنیامین

با تعیین مجازات بردگى براى بنیامین، برادران کوشیدند با یادآورى پدر پیر او، و نیکوکار خواندن عزیز مصر(یوسف)، عواطف وى را تحریک و با پیشنهاد نگه‌دارى یکى از آنها به جاى بنیامین، او را آزاد کنند، اما یوسف با ظالمانه خواندن این پیشنهاد، آن‌را نمی‌پذیرد.

برادران پس از ناامید شدن از یوسف، به کنارى رفته، دور از دیگران به چاره‌جویى پرداختند. برادر بزرگ‌تر با یادآورى سوگند و پیمان اکیدشان و نیز کوتاهى گذشته درباره یوسف، می‌گوید من هرگز به کنعان باز نمی‌گردم و در مصر می‌مانم، مگر با اجازه و رضایت پدر. آن‌گاه از آنان می‌خواهد به کنعان بازگردند، ضمن آگاه کردن پدر از دزدى بنیامین، در پاسخ این پرسش وى که مصریان از کجا مجازات بردگى سارق را دانستند، بگویند که ما بدون آگاهى از سرقت بنیامین، فقط به کیفر سرقت بر اساس قوانین جزایى خویش گواهى دادیم و اگر سخنان ما را باور نمی‌کنى، از مردمان مصر (که شمارى از آنان در آن نواحى ساکن بودند) و کاروانیان همراه بپرس تا درستى گفتار ما روشن گردد.[14]

برادران در بازگشت، سخنان یادشده را بازگو می‌کنند و یعقوب(ع) در برابر این پیش‌آمد نیز مانند گم‌شدن یوسف، بدون هیچ شکوه و ناسپاسى، بردبارى کرده، درد دل خویش را با خداوند بازگو می‌کند، با این امید که هر سه فرزند او را به وى بازگرداند.

یعقوب(ع) بعد از این، از پسرانش می‌خواهد با امید به رحمت خدا به جست‌وجوى یوسف و برادرش بروند. برادران هم روانه مصر می‌شوند و در دیدار با یوسف، به سبب شرمسارى از دزدى بنیامین و نیاز به آذوقه، با خضوع و فروتنی تمام، از سختی‌ها و گرفتار شدن خود و خانواده و متاع اندکشان براى خرید آذوقه می‌گویند و با یادآورى پاداش خداوند به بخشایش‌گران، خواستار دریافت آذوقه و آزادى بنیامین می‌شوند. یوسف نیز در برخوردى جوان‌مردانه، با یادآورى رفتار گذشته برادران با وى و بنیامین و مربوط خواندن آن به زمان نادانى آنها، زمینه معرفى خویش را فراهم می‌کند، آن‌گاه در پاسخ برادرانش که آیا وى یوسف است، آن‌را تأیید کرده، با معرفى بنیامین به عنوان برادر خویش از منت خدا بر آن دو و پاداش پرهیزکارى و بردباریشان در جریان حوادث پیش آمده، خبر می‌دهد.[15]

 

 


[1]. طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 1، ص 317، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.

[2]. یوسف، 58.

[3]. همان، 59.

[4]. همان، 61.

[5]. طباطبائی، سید محمد حسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 11، 216، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ پنجم‏، 1417ق. «قالوا یابانا ما نَبغى هذِهِ بِضعَتُنا رُدَّت الَینا ونَمیرُ اهلَنا و نَحفَظُ اخانا». یوسف، 65.

[6]. همان، 64.

[7]. همان، 66.

[8]. رشیدالدین میبدی، احمد بن ابی سعد، کشف الأسرار و عدة الأبرار، تحقیق، حکمت‏، علی اصغر، ج 5، ص 103، تهران، امیر کبیر، چاپ پنجم، 1371ش.

[9]. همان، ص 109.

[10]. برخی از مفسران معتقدند: از ظاهر سیاق برمی‌آید که یوسف در خلوت و پنهانى خود را به برادر معرفى کرد. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏11، ص 221.

[11]. یوسف، 69.

[12]. همان، 76.

[13]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏11، ص 226.

[14]. یوسف، 81- 82.

[15]. برای آگاهی بیشتر در این زمینه، ر. ک: دائرة المعارف قرآن کریم، ج 6، ص 125- 132، مدخل «بنیامین»، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، 1386ش؛ تفاسیر قرآن، ذیل آیات 58- 92 سوره یوسف.

نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها