جستجوی پیشرفته
بازدید
35664
آخرین بروزرسانی: 1399/10/29
خلاصه پرسش
آیا نجاشی(پادشاه حبشه)، در زمان پیامبر(ص) مسلمان شد؟
پرسش
اگر پادشاه حبشه واقعا مسلمان بود؛ چرا در جنگ‌ها به مسلمانان کمک نکرد؟
پاسخ اجمالی

نجاشی نام پادشاهان حبشه بود.[1] نام پادشاه حبشه در زمان رسول خدا(ص)، اصحم،[2] یا اصحمة بن بحر[3] بود که قرائن و شواهدی بر گرایش وی به اسلام  وجود دارد:

1. نامه وی به رسول خدا(ص):

پیامبر(ص) برای دفاع از جعفر بن ابی‌طالب نامه‌ای برای پادشاه حبشه نوشت و به وسیله عمرو بن امیه برای وی فرستاد و ایشان را به اسلام دعوت کرد. آن‌حضرت(ص) در نامه بعد از حمد و سپاس خدا، نوشت گواهی می‌دهم که عیسی بن مریم(ع)، روح خدا و کلمه‌ای است که در دامان حضرت مریم(س) پاک‌دامن قرار داده شد. خداوند با همان قدرتی که حضرت آدم(ع) را بدون پدر و مادر آفرید، عیسی(ع) را نیز در رحم مادرش پدید آورد. من تو را به سوی خدای یگانه‌ای که شریک ندارد، دعوت می‌کنم و از تو می‌خواهم که پیوسته در اطاعت او باشی و از من پیروی نمایی و به خدایی که من را به رسالت خود فرستاد، ایمان بیاوری. من پیامبر خدا هستم و پسر عموی خودم جعفر بن ابی‌طالب و گروهی از مسلمانان را به سوی تو فرستادم. پس زمانی که نزد تو آمدند آنها را بپذیر و به آنها ستم نکن. تو و لشکریانت را به سوی خدا دعوت می‌کنم. من به وظیفه‌ی خود عمل کردم و تو را پند و اندرز دادم. درود بر کسانی که از راه راست پیروی کردند.[4]

پادشاه حبشه در جواب این نامه نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم. از نجاشی اصحم به محمد رسول خدا(ص). درود و رحمت و برکات خدایی که جز او خدایی نیست، بر شما ای پیامبر خدا. نامه شما در مورد حضرت عیسی(ع) به دست من رسید. به خدای زمین و آسمان قسم، آنچه گفتید عین حقیقت است. از آنچه که ما را به آن دعوت کردید، آگاهی یافتم. درباره پسر عمو و یارانش(مسلمانان مهاجر) تا آن‌جا که می‌توانستم خدمت کردم. من شهادت می‌دهم که شما فرستاده خدا و شخص راست‌گویی هستید که کتاب‌های آسمانی او را تصدیق می‌کنند. من در حضور پسر عموی شما (جعفر بن ابی‌‌طالب) با شما بیعت کردم و به دست وی به خدا اسلام آوردم. من فرزندم «ارها بن اصحم»‌ را رهسپار محضر شما کردم و اعلام می‌دارم که من به غیر از خودم ضامن کسی نیستم و اگر دستور فرمایید نزد شما می‌آیم. شهادت می‌دهم که آنچه شما می‌فرمایید حق است.[5]

2. خواندن نماز میت بر پیکر نجاشی:

بر اساس برخی گزارش‌های تاریخی، بعد از درگذشت نجاشی در سال نهم هجری،[6] خبر درگذشت او با الهام الهی در همان روز به پیامبر(ص) رسید و حضرتشان به همراه مسلمان به پاس خدمات او به قبرستان بقیع آمد و از دور بر او نماز خوانده و برای او طلب آمرزش کرد.[7] بعضی از افراد گفتند محمد(ص) بر مرد کافری که هرگز او را ندیده است نماز می‌گذارد و طلب مغفرت می‌کند، و حال آن‌که آیین او را نپذیرفته است،[8] آیه نازل شد:

«وَ إِنَ‏ مِنْ‏ أَهْلِ‏ الْکتابِ‏ لَمَنْ‏ یؤْمِنُ‏ بِاللَّهِ‏ وَ ما أُنْزِلَ‏ إِلَیکمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیهِمْ خاشِعِینَ لِلَّهِ‏»؛[9] بعضی از اهل کتاب کسانی هستند، که به خداوند و آنچه بر شما نازل شده، و آنچه بر خود آنان نازل گردیده، ایمان دارند، در برابر (فرمان) خدا خاضع هستند، و آیات خدا را به بهای ناچیزی نمی‌فروشند، پاداش آنها نزد پروردگارشان بوده، خداوند با سرعت به حساب‌ها رسیدگی می‌کند.

اگر چه مفهوم این آیه بالا شامل تمام اهل کتابی می‌شود که دست از تعصب‏های ناروا برداشته و به صفوف مسلمانان پیوسته و یا می‌پیوندند، اما بر اساس برخی گزارش‌ها شأن نزول این آیه در ارتباط با ایمان نجاشی و یاران وی بوده[10] و از این‌رو، آنان به عنوان یکی از برترین و واضح‌ترین مصادیق آیه به شمار می‌آیند.

بر این اساس، می‌توان گفت نجاشی اسلام را به طور کامل پذیرفته بود، اما به دلایلی این موضوع را به صورت عمومی ابراز نمی‌کرد، همان‌گونه که در نامه خود خطاب به پیامبر(ص) نیز عرضه داشت که جز خودم، نمی‌توانم ضامن دیگران باشم.

بنابر این، حتی اگر نجاشی و برخی از یارانش مسلمان شده بودند، ولی دلیلی وجود ندارد که تمام ارکان حکومتی و نیز مردم آن ناحیه نیز مسلمان شده باشند؛ از این‌رو شاید او با وجود آن‌که قلباً مسلمان بود، اما توانایی کمک بیشتر به مسلمانان و اعزام نیروی برای کمک در جنگ‌ها را نداشت.

مواردی از این دست در تاریخ نیز وجود داشته است. به عنوان نمونه، مؤمن آل فرعون از دولت‌مردان بلندپایه بود، ولی ایمان خود را مخفی کرده و با این وجود سعی خود را در کمک به حضرت موسی(ع) انجام می‌داد:

«وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یکتُمُ إیمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یقُولَ رَبِّی اللَّهُ وَ قَدْ جاءَکمْ بِالْبَیناتِ مِنْ رَبِّکمْ وَ إِنْ یک کاذِباً فَعَلَیهِ کذِبُهُ وَ إِنْ یک صادِقاً یصِبْکمْ بَعْضُ الَّذی یعِدُکمْ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کذَّابٌ»؛[11] و مرد مؤمنی از آل فرعون که ایمان خود را پنهان می‏داشت گفت: «آیا می‌خواهید مردی را بکشید برای این‌که می‏گوید: پروردگار من «اللَّه» است، در حالی که دلایل روشنی از سوی پروردگارتان برای شما آورده است؟! اگر دروغ‌گو باشد، دروغش دامن خودش را خواهد گرفت؛ و اگر راست‌گو باشد، (لا اقل) بعضی از عذاب‌هایی را که وعده می‏دهد به شما خواهد رسید؛ خداوند کسی را که اسراف‌کار و بسیار دروغ‌گو است هدایت نمی‏کند.

در همین راستا نجاشی نیز در سزمینی بود که به سادگی نمی‌توانست اسلام را به عنوان مذهب رسمی اعلام کند و نیرو و کمک برای مسلمانان بفرستد. با این وجود، او کمک‌های بزرگی به مسلمانان کرد:

1. پذیرش مسلمانان در هنگام هجرت: تعدادی از تازه مسلمانان در مکه به شدت تحت فشار و شکنجه بودند و پیامبر(ص) برای رهایی آنها از آزار مشرکان، دستور هجرت به حبشه را صادر کرد.[12] به دنبال آن تعدادی از مسلمانان، به رهبری جعفر بن ابی‌طالب به سمت حبشه رفتند؛ اما بعد از آن‌که مشرکان مکه از آن آگاه شدند، عمرو بن عاص را با هدایایی برای نجاشی به آن‌جا فرستادند تا مسلمانان را اخراج کند! اما نجاشی از پذیرش خواسته آنان خودداری نمود و دستور داد تا مسلمانان به راحتی در کشورش زندگی کنند.[13]

این رویکرد، عقبه‌ی مناسبی را برای رشد و تبلیغ اسلام ایجاد کرد.

2. کمک مالی به مسلمانان: طبیعتا مسلمانانی که در آن‌جا سکونت داشتند، از حمایت‌های مالی نجاشی برخوردار بودند. 3 . اجازه تبلیغ اسلام در آن منطقه: هنگام بازگشت مهاجران از حبشه، چهل نفر از اهالی آن‌جا که مسلمان شده بودند از نجاشی خواستند تا به آنان اجازه دهد که به دیدار پیامبر(ص) بروند و بعد از دریافت اجازه به همراه جعفر به مدینه رفته و چون تنگدستی برخی مسلمانان را دیدند، از پیامبر(ص) خواستند تا به وطن خود برگشته و مال و ثروت خود را آورده و میان مسلمانان فقیر تقسیم کنند و بعد از کسب اجازه، همین کار را انجام دادند و گزارش شده است که آیه ذیل در شأن آنها نازل شده است: «الَّذِینَ آتَیناهُمُ الْکتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یؤْمِنُونَ... ».[14]، [15]

 


[1]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 1، ص 76، بیروت، دار الفکر، 1409ق.

[2]. طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 2، ص 652، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.

[3]. أبوالحسن علی بن الحسین المسعودی، التنبیه و الإشراف، تصحیح عبد الله اسماعیل الصاوی، ص 226، قاهرة، دار الصاوی، بی‌تا.

[4]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 2، ص 652.

[5]. همان.

[6]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 292، بیروت، دار صادر، 1385ق.

[7]. «نماز بر جنازه نجاشی از راه دور»، 19266.

[8]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج 2، ص 916 - 917، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.

[9]. آل عمران، 199.

[10]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج 1، ص 129، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 916 - 917.

[11]. غافر، 28.

[12]. مقریزی، تقی الدین‏، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع‏، تحقیق، نمیسی، محمد عبد الحمید، ج 1، ص 37، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق.

[13]. ر. ک: «زندگی‌نامه جعفر طیار»، 39582.

[14]. قصص، 52 – 54.

[15]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏ 9، ص 367.

نجاشی نام پادشاهان حبشه بود.[1] نام پادشاه حبشه در زمان رسول خدا(ص)، اصحم،[2] یا اصحمة بن بحر[3] بود که قرائن و شواهدی بر گرایش وی به اسلام  وجود دارد:

1. نامه وی به رسول خدا(ص):

پیامبر(ص) برای دفاع از جعفر بن ابی‌طالب نامه‌ای برای پادشاه حبشه نوشت و به وسیله عمرو بن امیه برای وی فرستاد و ایشان را به اسلام دعوت کرد. آن‌حضرت(ص) در نامه بعد از حمد و سپاس خدا، نوشت گواهی می‌دهم که عیسی بن مریم(ع)، روح خدا و کلمه‌ای است که در دامان حضرت مریم(س) پاک‌دامن قرار داده شد. خداوند با همان قدرتی که حضرت آدم(ع) را بدون پدر و مادر آفرید، عیسی(ع) را نیز در رحم مادرش پدید آورد. من تو را به سوی خدای یگانه‌ای که شریک ندارد، دعوت می‌کنم و از تو می‌خواهم که پیوسته در اطاعت او باشی و از من پیروی نمایی و به خدایی که من را به رسالت خود فرستاد، ایمان بیاوری. من پیامبر خدا هستم و پسر عموی خودم جعفر بن ابی‌طالب و گروهی از مسلمانان را به سوی تو فرستادم. پس زمانی که نزد تو آمدند آنها را بپذیر و به آنها ستم نکن. تو و لشکریانت را به سوی خدا دعوت می‌کنم. من به وظیفه‌ی خود عمل کردم و تو را پند و اندرز دادم. درود بر کسانی که از راه راست پیروی کردند.[4]

پادشاه حبشه در جواب این نامه نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم. از نجاشی اصحم به محمد رسول خدا(ص). درود و رحمت و برکات خدایی که جز او خدایی نیست، بر شما ای پیامبر خدا. نامه شما در مورد حضرت عیسی(ع) به دست من رسید. به خدای زمین و آسمان قسم، آنچه گفتید عین حقیقت است. از آنچه که ما را به آن دعوت کردید، آگاهی یافتم. درباره پسر عمو و یارانش(مسلمانان مهاجر) تا آن‌جا که می‌توانستم خدمت کردم. من شهادت می‌دهم که شما فرستاده خدا و شخص راست‌گویی هستید که کتاب‌های آسمانی او را تصدیق می‌کنند. من در حضور پسر عموی شما (جعفر بن ابی‌‌طالب) با شما بیعت کردم و به دست وی به خدا اسلام آوردم. من فرزندم «ارها بن اصحم»‌ را رهسپار محضر شما کردم و اعلام می‌دارم که من به غیر از خودم ضامن کسی نیستم و اگر دستور فرمایید نزد شما می‌آیم. شهادت می‌دهم که آنچه شما می‌فرمایید حق است.[5]

2. خواندن نماز میت بر پیکر نجاشی:

بر اساس برخی گزارش‌های تاریخی، بعد از درگذشت نجاشی در سال نهم هجری،[6] خبر درگذشت او با الهام الهی در همان روز به پیامبر(ص) رسید و حضرتشان به همراه مسلمان به پاس خدمات او به قبرستان بقیع آمد و از دور بر او نماز خوانده و برای او طلب آمرزش کرد.[7] بعضی از افراد گفتند محمد(ص) بر مرد کافری که هرگز او را ندیده است نماز می‌گذارد و طلب مغفرت می‌کند، و حال آن‌که آیین او را نپذیرفته است،[8] آیه نازل شد:

«وَ إِنَ‏ مِنْ‏ أَهْلِ‏ الْکتابِ‏ لَمَنْ‏ یؤْمِنُ‏ بِاللَّهِ‏ وَ ما أُنْزِلَ‏ إِلَیکمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیهِمْ خاشِعِینَ لِلَّهِ‏»؛[9] بعضی از اهل کتاب کسانی هستند، که به خداوند و آنچه بر شما نازل شده، و آنچه بر خود آنان نازل گردیده، ایمان دارند، در برابر (فرمان) خدا خاضع هستند، و آیات خدا را به بهای ناچیزی نمی‌فروشند، پاداش آنها نزد پروردگارشان بوده، خداوند با سرعت به حساب‌ها رسیدگی می‌کند.

اگر چه مفهوم این آیه بالا شامل تمام اهل کتابی می‌شود که دست از تعصب‏های ناروا برداشته و به صفوف مسلمانان پیوسته و یا می‌پیوندند، اما بر اساس برخی گزارش‌ها شأن نزول این آیه در ارتباط با ایمان نجاشی و یاران وی بوده[10] و از این‌رو، آنان به عنوان یکی از برترین و واضح‌ترین مصادیق آیه به شمار می‌آیند.

بر این اساس، می‌توان گفت نجاشی اسلام را به طور کامل پذیرفته بود، اما به دلایلی این موضوع را به صورت عمومی ابراز نمی‌کرد، همان‌گونه که در نامه خود خطاب به پیامبر(ص) نیز عرضه داشت که جز خودم، نمی‌توانم ضامن دیگران باشم.

بنابر این، حتی اگر نجاشی و برخی از یارانش مسلمان شده بودند، ولی دلیلی وجود ندارد که تمام ارکان حکومتی و نیز مردم آن ناحیه نیز مسلمان شده باشند؛ از این‌رو شاید او با وجود آن‌که قلباً مسلمان بود، اما توانایی کمک بیشتر به مسلمانان و اعزام نیروی برای کمک در جنگ‌ها را نداشت.

مواردی از این دست در تاریخ نیز وجود داشته است. به عنوان نمونه، مؤمن آل فرعون از دولت‌مردان بلندپایه بود، ولی ایمان خود را مخفی کرده و با این وجود سعی خود را در کمک به حضرت موسی(ع) انجام می‌داد:

«وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یکتُمُ إیمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یقُولَ رَبِّی اللَّهُ وَ قَدْ جاءَکمْ بِالْبَیناتِ مِنْ رَبِّکمْ وَ إِنْ یک کاذِباً فَعَلَیهِ کذِبُهُ وَ إِنْ یک صادِقاً یصِبْکمْ بَعْضُ الَّذی یعِدُکمْ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کذَّابٌ»؛[11] و مرد مؤمنی از آل فرعون که ایمان خود را پنهان می‏داشت گفت: «آیا می‌خواهید مردی را بکشید برای این‌که می‏گوید: پروردگار من «اللَّه» است، در حالی که دلایل روشنی از سوی پروردگارتان برای شما آورده است؟! اگر دروغ‌گو باشد، دروغش دامن خودش را خواهد گرفت؛ و اگر راست‌گو باشد، (لا اقل) بعضی از عذاب‌هایی را که وعده می‏دهد به شما خواهد رسید؛ خداوند کسی را که اسراف‌کار و بسیار دروغ‌گو است هدایت نمی‏کند.

در همین راستا نجاشی نیز در سزمینی بود که به سادگی نمی‌توانست اسلام را به عنوان مذهب رسمی اعلام کند و نیرو و کمک برای مسلمانان بفرستد. با این وجود، او کمک‌های بزرگی به مسلمانان کرد:

1. پذیرش مسلمانان در هنگام هجرت: تعدادی از تازه مسلمانان در مکه به شدت تحت فشار و شکنجه بودند و پیامبر(ص) برای رهایی آنها از آزار مشرکان، دستور هجرت به حبشه را صادر کرد.[12] به دنبال آن تعدادی از مسلمانان، به رهبری جعفر بن ابی‌طالب به سمت حبشه رفتند؛ اما بعد از آن‌که مشرکان مکه از آن آگاه شدند، عمرو بن عاص را با هدایایی برای نجاشی به آن‌جا فرستادند تا مسلمانان را اخراج کند! اما نجاشی از پذیرش خواسته آنان خودداری نمود و دستور داد تا مسلمانان به راحتی در کشورش زندگی کنند.[13]

این رویکرد، عقبه‌ی مناسبی را برای رشد و تبلیغ اسلام ایجاد کرد.

2. کمک مالی به مسلمانان: طبیعتا مسلمانانی که در آن‌جا سکونت داشتند، از حمایت‌های مالی نجاشی برخوردار بودند. 3 . اجازه تبلیغ اسلام در آن منطقه: هنگام بازگشت مهاجران از حبشه، چهل نفر از اهالی آن‌جا که مسلمان شده بودند از نجاشی خواستند تا به آنان اجازه دهد که به دیدار پیامبر(ص) بروند و بعد از دریافت اجازه به همراه جعفر به مدینه رفته و چون تنگدستی برخی مسلمانان را دیدند، از پیامبر(ص) خواستند تا به وطن خود برگشته و مال و ثروت خود را آورده و میان مسلمانان فقیر تقسیم کنند و بعد از کسب اجازه، همین کار را انجام دادند و گزارش شده است که آیه ذیل در شأن آنها نازل شده است: «الَّذِینَ آتَیناهُمُ الْکتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یؤْمِنُونَ... ».[14]، [15]

 


[1]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 1، ص 76، بیروت، دار الفکر، 1409ق.

[2]. طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 2، ص 652، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.

[3]. أبوالحسن علی بن الحسین المسعودی، التنبیه و الإشراف، تصحیح عبد الله اسماعیل الصاوی، ص 226، قاهرة، دار الصاوی، بی‌تا.

[4]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 2، ص 652.

[5]. همان.

[6]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 292، بیروت، دار صادر، 1385ق.

[7]. «نماز بر جنازه نجاشی از راه دور»، 19266.

[8]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج 2، ص 916 - 917، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.

[9]. آل عمران، 199.

[10]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج 1، ص 129، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 916 - 917.

[11]. غافر، 28.

[12]. مقریزی، تقی الدین‏، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع‏، تحقیق، نمیسی، محمد عبد الحمید، ج 1، ص 37، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق.

[13]. ر. ک: «زندگی‌نامه جعفر طیار»، 39582.

[14]. قصص، 52 – 54.

[15]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏ 9، ص 367.

نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها