لطفا صبرکنید
73195
- اشتراک گذاری
تقسم عوالم وجود به سه عالمِ ماده ،مثال و عقل از دیرباز معمول بوده و در مورد علت این تقسیم دلایلی نیز مطرح شده است. از طرفی بسیاری از حکمای الاهی عوالم وجود را چهار مرتبه دانسته و غیر از عالم ماده، مثال، و عقول، عالم لاهوت یا عالم ربوبی را نیز مطرح نموده اند و اصل این تقسیم کلی توسط بنیان گذاران آن اجمالاً از یک روند عقلانی تبعیت کرده است.
در عرفان، یک مرتبه دیگر نیز افزون بر این عوالم مطرح شده و با عنوان مرتبه جامعه یا « انسان » معرفی شده که جامع همه عوالم است.
برای توضیح و تبیین مطلب به پاسخ تفصیلی مراجعه کنید.
مراتب وجود
تقسم عوالم وجود به سه عالمِ ماده ،مثال و عقل از دیرباز معمول بوده و در مورد علت این تقسیم دلایلی نیز مطرح شده است. از طرفی بسیاری از حکمای الاهی عوالم وجود را چهار مرتبه دانسته و غیر از عالم ماده، مثال، و عقول، عالم لاهوت یا عالم ربوبی را نیز مطرح نموده اند و اکثرا از این چهار عالم در معرفت دینی با عنوان ناسوت،ملکوت،جبروت و لاهوت تعبیر شده است. استدلال هایی که برای ضرورت وجود این عوالم در فلسفه و حکمت مطرح شده در جای خود قابل بررسی است و اصل این تقسیم کلی توسط بنیان گذاران آن اجمالاً از یک روند و ضرورت عقلانی تبعیت کرده است.
در عرفان، یک مرتبه دیگر نیز افزون بر این عوالم مطرح شده و با عنوان مرتبه جامعه یا « انسان » معرفی شده که جامع همه عوالم است.
این پنج مرتبه یعنی ماده، مثال، عقول، عالم ربوبی و مرتبه جامعه یا انسان در معارف عرفانی با عنوان حضرات خمس نامیده شده است.
در دیدگاه عرفانی به جای اصطلاح عالم، اکثراً اصطلاح حضرت به کار رفته چرا که جهان هستی از دیدگاه عرفان، محضر و محل حضور خداست بنابراین عرفای بزرگ، عوالم وجود را به طور کلی در پنج حضرت کلی مشاهده و معرفی کرده اند که به حضرات خمس مشهور است.
ما همین تقسیم وجود به حضرت های پنج گانه را به عنوان کامل ترین تقسیم، مبنای بحث قرار داده و در مورد این پنج حضرت یا پنج مرتبه وجود به تفکیک به بحث خواهیم پرداخت و دلایل و شواهد قرآنی و روایی و نام های مختلفی که برای نامیدن این عوالم یا حضرات - در اصطلاحات مختلف قرآنی، روایی، فلسفی، کلامی و غیره – به کارمی رود را تا حد امکان معرفی خواهیم نمود.
حضرات خمس (حضرت های پنجگانه الاهی) در عرفان
بیشترین بحث در مورد این مراتب را در آثار ابن عربی می توان یافت و پس از او صدر الدین قونوی به طور مدوّن شده ای در مورد اصطلاح حضرات خمس به بحث پرداخته است.
این پنج حضرت عبارتند از:
1- غیب مطلق
این حضرت را دارای دو تعین دانسته اند: احدیت و واحدیت. که از معارف قرآنی بر گرفته شده است از جمله : «قل هو الله احد»[1]. و «هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ»[2].
همچنین اصطلاح غیب مطلق نیز برگرفته از قرآن است که : و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو[3].
نام دیگر این مرتبه که با بیانی ملموس تر همان مرتبه «عماء» است همچنانکه از پیامبر سوال شد: خدا قبل از خلقت در کجا بود فرمودند در عماء[4] که تداعی کننده عدمِ هر صفت و وحدت محض است که گاهی عرفا از آن با همین عنوان عدم نیز تعبیر می کنند[5] این عدم به معنای هیچی نیست بلکه به معنای وجود حق است که از دیدگاه ذهن واژگونه انسان عدم صرف شناخته می شود و بدون فنای ذهنیات و هر وجودی ظاهری، این مرتبه قابل درک نیست. چراکه هرگونه وجودی که ذهن درک کند از این ساحت به دور است.
مرتبه عزت کامل و تنزیه صرف خدا مربوط به همین حضرت الاهی است. بنابراین آیاتی همچون :«انَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ»[6]
اشاره به همین مقام دارد همچنین روایات بسیاری که به مقام تنزیه صرف خداوند اشاره دارند در همین مقام صادر شده است.
2- جبروت یا عالم مجردات صرف
این مرتبه که از آن به حضرت لوح المحفوظی و عالم ارواح مجرده تعبیر شده است همان مرتبه مفارقات تام در اصطلاح حکمت اسلامی است. موجودات این مرتبه بر دو قسماند:
الف:کروبیان.
اینان موجوداتى هستند که تدبیر و تصرفى در عالم اجسام ندارند و غرق در جمال و جلال الاهىاند ؛ به ایشان «ملائکة مهیّمه» نیز گفته مىشود. تهیّم به معناى شدت هَیَمان است. ملائکة مهیّمه موجوداتى هستند که محبت و عشق به خداى سبحان سراسر وجودشان را در برگرفته و براى قبول فیض از حق تعالى نیازى به واسطه ندارند. آنان محو و شیفتة جمال الاهىاند و لذا کسى را جز خداى تعالى نمىشناسند و حتى به خودشان نیز توجهی ندارند. عارفان به برکت شهودات خود در مورد آنها سخن گفتهاند و به تبیین و توصیف هویت آنها پرداختهاند. گفتنی است دسته ای از این موجودات اگرچه تعلقى به عالم اجسام ندارند ولی واسطهٔ فیض الاهى بر عالم اجساماند.
ب: روحانیان.
اینان موجوداتی هستند که در عین تجرد به عالم اجسام تعلق داشته و در آن تدبیر و تصرف مىکنند.
به این مرتبه در آیات و روایات اشاره های فراوانی شده و در باب ملائکه کروبی و ارواح قدسی و روح اعظم و اصطلاح الروح در قرآن آنجا که می فرماید «تنزل الملئکه و الروح فیها باذن ربهم من کل امر»[7]؛ می توان به این بحث پرداخت.
همچنین روایات زیادی را می توان در این باب نقل کرد که در اینجا به دو نمونه اشاره می شود:
2- عَنْ عُبَیْدِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْفَارِسِیِّ وَ غَیْرِهِ رَفَعُوهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ إِنَّ الْکَرُوبِیِّینَ قَوْمٌ مِنْ شِیعَتِنَا مِنَ الْخَلْقِ الْأَوَّلِ جَعَلَهُمُ اللَّهُ خَلْفَ الْعَرْشِ لَوْ قُسِمَ نُورُ وَاحِدٍ مِنْهُمْ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ لَکَفَاهُمْ ثُمَّ قَالَ إِنَّ مُوسَى عَلَیْهِ السَّلَامُ لَمَّا أَنْ سَأَلَ رَبَّهُ مَا سَأَلَ أَمَرَ وَاحِداً مِنَ الْکَرُوبِیِّینَ فَتَجَلَّى لِلْجَبَلِ فَجَعَلَهُ دَکّاً [8]؛ امام صادق (ع) فرمود کروبیین قومی از شیعیان ما از خلق اول هستند که خداوند آنان را در خلف عرش قرار داده و اگر نور یکی از آنها بر اهل زمین قسمت شود همه را کفایت می کند؛ سپس فرمود زمانی که موسی (ع) از خداوند تقاضای رویت کرد پروردگار متعال به یکی از کروبیین امر فرمود که تجلی کند و نور خود را بر کوه اندازد و چون تجلی کرد آن کوه پاره پاره گردید.
در نقل دیگری در ادامه این روایت راوی پرسیده است که این کروبیین چه نام دارند حضرت فرمود: نوح، ابراهیم موسی و عیسی و آن نوری که بر موسی تجلی کرد همان نور کروبی [عین ثابته] موسی بود[9].
در اینجا به خاطر اختصارِ بحث، نمی توان همه روایات مربوط به این باب را نقل و تحلیل نمود از جمله روایاتی که در مورد نور محمدی و معرفت نورانیت حضرت علی (ع) نقل شده همچنین روایاتی که اشاره دارد؛ پیامبر در معراج مثال نوری حضرت علی (ع) را در خلف عرش مشاهده کرد[10].
بسیاری از این روایات به خاطر درک ناقص مخاطبین به توهم الوهیت در مورد معصومین دامن زده حال آنکه این روایات، اختصاص به همین مرتبه از وجود نوری داشته و به معنای غلو نیست.
3- ملکوت یا عالم مثال
حضرت سوم مرتبهٔ عالم مثال است که مرتبة ظهور حقایق مجرد و لطیف با آثار و عوارض مادى نظیر شکل و مقدار است. از این مرتبه به «خیال منفصل» و در لسان شرع به «برزخ» تعبیر شده است. این عالم واسطهٔ عالم ارواح و عالم ماده و اجسام است، قونوى در بیان علت ایجاد و ظهور عالم مثال میگوید: «عالم ارواح تقدم وجودى و رتبى بر عالم اجسام دارد و واسطة رسیدن فیض حق بر اجسام است؛ اما از آنجا که میان ارواح و اجسام، به جهت ترکیب و بساطت آنها، مباینت ذاتى برقرار است و سنخیتى با یکدیگر ندارند، خداوند عالم مثال را خلق نمود که بزرخ و جامع و حدّ فاصل میان عالم ارواح و اجسام است تا موجب ارتباط دو عالم شده، فیض حق و امداد و تدبیر او از طریق ارواح به عالم اجسام برسد»[11].
عالم برزخ در اصطاح شرع و قرآن شناخته شده تر آن است که نیاز به بحث داشته باشد و اصطلاح دیگری که برای نامیدن این عالم در روایات به کار می رود، اصطلاح قبر یا عالم قبر است.
4- ناسوت یا عالم ماده
چهارمین حضرت، مرتبهٔ عالم ماده است که همان حضرت شهادت مطلق یا عالم اجسام و مرتبة حس و محسوسات است. موجودات این عالم از حیث ترکیب در نهایىترین حد هستند. این عالم که مشهود اهل ظاهر است قشری ترین مرتبه از عوالم وجود است:
«یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ».[12]
5- مرتبه جامعه یا عالم انسان(انسان کامل)
حضرت پنجم مرتبهٔ انسان کامل است که جامع جمیع مراتب الاهى و کونى و تمام تنزلات وجود است. از این مرتبه به «کون جامع» تعبیر مىشود. در میان موجودات تنها انسان است که مىتواند تمامى حضرات وجود را با یک وجود احدى در خود پیاده کند و شامل جهات حقانى و خلقى باشد.
در عرفان نظرى، انسان جایگاه ویژهاى دارد و رتبهٔ او به لحاظ وجودى از همه موجودات بالاتر است، تا جائى که عارفان مقصود اصلى از ایجاد عالم را عالم انسانى و نشئة وى مىدانند.
بحث خلافت الاهی در قرآن و حمل امانت توسط انسان اختصاص به این مرتبه دارد همچنین روایت بسیاری در امام شناسی در مذهب امامیه وجود دارد که امام را قطب عالم وجود می داند که همه این روایات بیان گر اثبات این مرتبه است. این روایات بیرون از حد شمارش است و بر هیچ محققی پوشیده نیست. در این جا به یک روایت که در عین حال تفسیر آیه ای از قرآن در این زمینه است اشاره می کنیم:
عن أبی الجارود عن أبی جعفر محمد بن علی الباقر ع قال لما نزلت هذه الآیة على رسول الله ص وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ قام رجلان من مجلسهما فقالا یا رسول الله هو التوراة قال لا قالا فهو الإنجیل قال لا قالا فهو القرآن قال لا قال فأقبل أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب ع فقال رسول الله ص هو هذا إنه الإمام الذی أحصى الله تبارک و تعالى فیه علم کل شیء؛ امام باقر (ع) فرمود وقتی این آیه بر پیامبر نازل شد که : ما هرچیزی را در امامی مبین برشمرده ایم دونفر بلند شدند و گفتند این امام مبین تورات است؟ رسول خدا فرمود نه. گفتند انجیل است؟ فرمودند نه. آنگاه امیر المومنین علی (ع) آمدند. پس رسول خدا (ص) فرمود این است همان امام مبین که خدای تبارک و تعالی علم همه چیز را در آن برشمرده و احصاء کرده است.
دلیل تقسیم مراتب کلی وجود بر حضرات خمس
در مورد بیان منطقی و دلیل انحصار عوالم کلی در این مراتب پنجگانه باید گفت اولا مراتب وجود و حضرات الاهی بیرون از حد شمارش است و این تقسیم صرفا یک اعتبار کلی است و با تقسیم عوالم وجود به اعداد و مراتب بیشتر یا کمتر منافاتی نداردمثلا می توان کل عوالم را به غیب و شهادت تقسیم کرد یا به عالم دنیا (جهان نزدیک و پائین)و آخرت (سرای دیگر) یا به هزار عالم یا هیجده هزار عالم و ... اما عمده در این بحث این است که تقسم کلی همه این عوالم در پنج مرتبه بر اساس نظمی الاهی بوده و به طور کلی با هر نوع دسته بندی ، مراتب وجود در درون این تقسیم کلی خواهد بود.
صدر الدین قونوی بیانی در مورد این تقسیم دارد که به طور ضمنی به دلیل این تقسیم هم اشاره دارد که در اینجا نقل می کنیم:
اولین حضرت حضرت غیب مطلق است و در مقابل آن عالم شهادت مطلق قرار دارد.[ غیب مطلق و ضد آن شهادت مطلق]. حال گوئیم مرتبه ای لازم است که جامع این هر دو مرتبه باشد که از آن به مرتبه انسان یا انسان کامل تعبیر می شود. بین این مرتبه جامعه و حضرت غیب مطلق حضرتی واقع شده که نسبتش به غیب شدیدتر و تمام تر است که از آن به عالم ارواح یا کتاب لوح محفوظ تعبیر می کنیم؛ همچنین بین این مرتبه وسط و عالم شهادت نیز عالمی واقع شده که نسبتش به عالم شهادت شدیتر و کامل تر است که از آن تعبیر به عالم مثال می کنیم. بنابراین مجموع عوالم، پنج عالم کلی خواهد بود[13].
و ترتیب منطقی عوالم بر اساس تبیینی که شد این گونه خواهد بود:
غیب مطلق، عالم ارواح ، انسان کامل، عالم مثال،عالم ماده. که انسان کامل به عنوان جامع همه عوالم در مرکز هستی قرار دارد و هم عالم شهادت هم عالم ملکوت(مثال) هم جبروت و هم عماء یا غیب مطلق را دارا می باشد:
[1] الاخلاص، 1.
[2]الزمر، 4.
[3] الانعام، 59.
[4] امام خمینی، روح الله ، مصباح الهدایة إلى الخلافة و الولایة، ص 29، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى - تهران چاپ: چاپ سوم - 1376 هجرى شمسى.
[5] از جمله مولوی در مثنوی.
[6] آل عمران، 97.
[7] القدر، 4.
[8] مجلسی، بحار الانوار، ج 13، ص 224،موسسه الوفاء،بیروت.
[9] مامقانی، محمد تقی، ناموص ناصری، ص .... در ضمن کتاب، گفت و شنود های، به چاپ رسیده است. نشر تاریخ ایران، 1388.
[10] «لَمَّا صِرْتُ تَحْتَ الْعَرْشِ نَظَرْتُ فَإِذَا أَنَا بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَاقِفاً تَحْتَ عَرْشِ رَبِّی فَقُلْتُ یَا عَلِیُّ سَبَقْتَنِی فَقَالَ لِی جَبْرَئِیلُ ع یَا مُحَمَّدُ مَنْ هَذَا الَّذِی یُکَلِّمُکَ قُلْتُ هَذَا أَخِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ لَیْسَ هَذَا عَلِیّاً وَ لَکِنَّهُ مَلَکٌ مِنْ مَلَائِکَةِ الرَّحْمَنِ خَلَقَهُ اللَّهُ عَلَى صُورَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ » مجلسی،بحار الانوار،ج18، ص 300. موسسه الوفاء، بیروت؛ و ابن شاذان،قمی، ماة منقبة، ص 32،چاپ ودرسه امام مهدی عج،قم.
[11] قونوى، شرح الحدیث، ص143.
[12] الروم، 7.
[13] قونوی،صدر الدین، اعجاز البیان فی تفسیر ام القرآن،ص 10، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم،1381 ش