جستجوی پیشرفته
بازدید
5907
آخرین بروزرسانی: 1396/03/09
خلاصه پرسش
اخلاق و عرفان اسلامی و شیعی چند مکتب دارد؟ مکتب عرفانی ملا حسینقلی همدانی دارای چه ویژگی‌هایی است؟
پرسش
با سلام؛ لطفاً مکاتب اخلاق و عرفان شیعی را نام ببرید.(مثل مکتب اخلاقی ملاحسینقلی همدانی)
پاسخ اجمالی
گرچه شاید نتوان مرزبندی دقیقی بین انواع مکاتب مشهور عرفانی و اخلاقی ارائه داد، اما با توجه به برخی نکات می‌توان دریافت که کدام یک از عارفان، بر کدام یک از ویژگی‌ها تأکید بیشتری داشته‌اند:
1. عرفان اسلامی یا اخلاق اسلامی، به دو بخش نظری و عملی تقسیم می‌شود. عرفان نظری، در واقع نتیجه عرفان عملی است.[1]
2. گاهی مقصود از عرفان عملی، دانشی است که به چنین عرفانی می‌پردازد و آن عبارت از مجموعه دستورها و قواعدی می‌باشد که معطوف به اعمال و احوال قلبی(ریاضت‌‌ها) است که پیروی از آنها به حصول کمال نهایی(توحید یا مقام فنا و مشاهده‌ی حق) می‌انجامد. اما حقیقت عرفان عملی؛ همان نفس عمل کردن است و مسیر عملی سیر و سلوکی است که عارف به سوی حق می‌پیماید.[2]
3. چند مطلب به عنوان عناصر عرفان عملی مطرح است:
الف) ریاضت و تهذیب نفس: ریاضت و تهذیب نفس، عنصر محوری در علم اخلاق و عرفان عملی است. عالمان اخلاق و عرفان بر این باورند که سالک در اثر ریاضت‌هایی که به جان می‌خرد، به تدریج عشق سوزانی در قلب وی به حق تعالی ایجاد می‌شود و این عشق در شدیدترین مرحله به فنای عارف و وصال او با حق تعالی می‌انجامد. البته در موارد نادری نیز برخی از انسان‌ها به دلیل آمادگی خاص معنوی از همان آغاز قلبشان ظرفیت محبت الهی را می‌یابد. این گروه که نیاز به پیمودن منازل سیر و سلوک ندارند «مجذوب سالک» خوانده می‌شوند، و در مقابل آنهایی که باید از راه سیر و سلوک به مقصد برسند «سالک مجذوب» نامیده می‌شوند.[3]
ب) عشق: پس از عنصر «ریاضت»، عنصر «عشق» نیز اهمیت بسیاری در مباحث عرفان عملی دارد. به منظور دست‌یابی به این عشق، صد منزل یا هزار منزل باید پیموده شود. مکاشفه‌‌های عارفان معمولاً، مکاشفه‌‌های عشقی است؛ یعنی همراه با احساسات شدید حب الهی رخ می‌دهد. عارف با شعله‌‌ور شدن عشق به خداوند در درون جانش می‌تواند به مکاشفه‌‌های قلبی دست یابد و به اسرار هستی نفوذ کند؛ از همین‌رو، عشق را به اسطرلاب که ابزاری برای کشف اسرار آسمان بود، تشبیه کرده‌‌اند؛[4] یعنی همان‌گونه که اسطرلاب اسرار آسمان را برای انسان می‌گشاید، عشق نیز از اسرار آسمان معنا رمزگشایی می‌کند.[5]
به نظر می‌رسد ریاضت و عشق دو عنصر اصلی در اخلاق و عرفان و وجه مشترک میان تمام نحله‌‌ها و فرقه‌‌های عرفانی است. اما اختلاف عالمان اخلاق و عرفان گاهی در برخی مقدمات این دو بوده؛ مثلاً برخی از علما بر «معرفت نفس» به عنوان پایه اصلی ریاضت و به اصطلاح پیش‌نیاز سیر و سلوک نام می‌برند که بدون آن ورود در سیر و سلوک نمی‌تواند مفید و مثمر ثمر باشد؛ چنان‌‌که طریقه و روش آخوند ملّا حسینقلی همدانی[6] در سیر و سلوک توجه به نفس و تحصیل معرفت نفس بوده است؛ و شاگردان وی همه طریق معرفت نفس را می‌پیموده‌اند؛ روش  آقای قاضی نیز طبق رویه آخوند ملّا حسینقلی، همان طریق معرفت نفس بوده است. این روش بر گرفته از روایاتی است که بیان می‌کند معرفت و شناخت نفس ملازم و موجب معرفت رب است.[7]
بر اساس این روش، توجه به نفس موجب انصراف انسان از عالم کثرات و حرکت به سوی وحدت است و سبب می‌شود انسان به فقر ذاتی خود پی ببرد، و وقتی فقر ذاتی خود را درک کرد موجب می‌شود که غنی بالذات یعنی خداوند متعال را ادراک کند. از سوی دیگر، معرفت نفس، سبب سعه و گنجایش نفس می‌گردد؛ زیرا سالک پس از تدبّر، نفس خود را بدون ماده و صورت مشاهده می‌نماید و از هر موجود زمانی و مکانی برتر می‌یابد. و چون هر محدودی به اندازه‌ی خود، به نامحدود علم پیدا می‌کند و مانند دریچه‌‌ای‌ که نور به آن می‌تابد، به اندازه‌ی خود نور می‌گیرد، کسی‌ که طالب معرفت خداوند است، باید به نهایت سعه و گنجایش نفس برسد تا بالاترین درجه‌ی معرفت را بیابد.
نکته دیگری که در مورد مکتب اخلاقی حسینقلی همدانی باید متذکر شویم؛ این است که در این مکتب، «قرآن و سنّت» راه ورود به معنویات و پلکان عروج به کمالات است. در اندیشه‌های عرفانی او قرآن راهنمای صراط مستقیم است و امامان صراط عینی قرآن‌اند. وی ریاضت را از غیر راه شرع، جهالت و گمراهی می‌شمارد.[8]
نکته‌ی قابل توجه این است که معرفت نفس و توجه به آن به معنای عام، در تمام طرق معنوی و عرفانی وجود دارد، ولی امر به توجه نفس و تشویق به رسیدن به معرفت حقیقتی از طریق معرفت نفس، در بسیاری از مکاتب وجود ندارد. چنان‌‌که از مکتب منسوب به سید بحرالعلوم چنین برمی‌‌آید که معرفت نفس را شاه‌راه و اساس سلوک تلقی نکرده و اهتمامشان به آن ضعیف است.[9]
 

[1]. یزدان پناه، یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، ص 66، قم، مؤسسه امام خمینی، چاپ اول، 1388ش.
[2]. همان، ص 67.
[4]. «عشق اسطرلاب اسرار خدا است». جلال الدین رومی، مثنوی معنوی، دفتر اول، بیت 110.
[5]. ر. ک: مبانی و اصول عرفان نظری، ص 68 و 69.
[6]. استاد عارفان قرن معاصر ملاّ حسینقلی فرزند رمضان شوندی درجزینی همدانی به سال 1239 پا به عالم خاکی نهاد. پدر او در آغاز چوپان بود، سپس پینه دوزی را پیشه کرد. فرهیخته عالمان بود. دو پسر داشت هر دو را به حوزه علمیّه فرستاد. حسینقلی در کوچکی به همراه پدر چند گاهی شبانی کرد، سپس با پافشاری پدر برای فراگیری دانش دین به تهران هجرت کرد. مقدمات را با نشاط و تلاشی چشم گیر بیاموخت. درس‌های سطح را نزد برخی علمای تهران خواند و در زمانی نه چندان دراز شایستگی حضور در درس شیخ العراقین را یافت.
در کنار درس فقه نزد برخی حکیمان تهران معقول آموخت و در این دانش پیشرفتی ویژه کرد. آوازه حکیم بزرگوار حاج ملا هادی سبزواری او را به سبزوار کشاند و گمشده خویش را در آن دیار یافت. در محضر حاجّ ملاّ هادی درس عملی و نظری فرا گرفت. از حکمت عرفان و سیرت پاک و وارستگی او بهره‌ها برد.
برای دیدار خویشان به زادگاه خویش بازگشت. اشتیاق و عطش او به کسب علم و کمال قرار از او ربوده بود. پس از اندکی درنگ در زادگاه مقدّمات سفر به عتبات را فراهم کرد و به آستانه مولای موحّدان امیر مؤمنان(ع) نیاز برد. به درس شیخ انصاری راه یافت و سالیانی دراز از محضر او بهره گرفت.
شرکت استاد اعظم شیخ مرتضی انصاری در درس اخلاق هفتگی عارف کم نظیر سید علی شوشتری کنجکاوی او را برانگیخت و او را به محضر آقا سید علی کشاند در آن محفل روحانی شیخ اعظم را چونان شاگردی در محضر آقا سیّد یافت. مواعظ نورانی و گهر کلمات آقا سیّد علی دل او را ربود.
در پایان درس استاد به او گفت از این پس در این درس شرکت کن. گویا سید در سیمای او برکاتی برای مکتب اهل‌بیت(ع)دید. لیاقت‌ها و استعدادهای ویژه‌ای در او یافت او را نواخت به خود نزدیک کرد و به تربیت نفس و رشد روح بلند او پرداخت.
گویند: طبیبی متخصّص که از مریدان سیّد بود وارد نجف اشرف شد. به محضر سیّد شرفیاب شد. آقا به او دستور داد به مدرسه سلمیّه می‌روی و فرزندم را معالجه می‌کنی.
طبیب به مدرسه رفت طلبه فقیری را در مرضی دشوار یافت. خدمت سیّد رسید عرض کرد: معالجه این شیخ فقیر صد تومان هزینه و دارو می‌برد.
سیّد علی شوشتری گفت: برگرد او را معالجه کن. یک ساعت عمر او گران بهاتر است از پول‌هایی که تو می‌گویی.
سیّد با هوشمندی مؤمنانه و نور عارفانه آینده او را دیده بود و برکات وجودی او را برای حوزه‌های شیعه شهود می‌کرد.
ملا حسینقلی همدانی، پس از رحلت شیخ انصاری بر کرسی استاد نشست و درس او را ادامه داد و در فقه و اصول سرآمد زمان خود شد. امّا سیّد علی شوشتری برای او رسالتی دیگر قائل بود، رسالتی که از هر کس برنیاید و هر عالمی بر نتابد. به او فهماند کار و وظیفه تو تدریس منقول نیست، تو رسالتی بزرگ‌تر و وظیفه‌ای مهم‌تر داری. کار تو بالا بردن روح‌ها است نه ذهن‌ها؛ رساندن شیفتگان است به وصال دوست نه بیان احکام.
پس از این‌ او به عنوان استاد و مرجع وارد میدان نمی‌شود. درسی خصوصی برای برخی شاگردان در منزل شروع می‌کند و در کنار درس فقه درس‌های اخلاقی و عرفانی چندی برای شاگردان برگزیده‌اش می‌گوید. ر. ک: .www.hawzah.net/fa
[7]. «من‏ عرف‏ نفسه‏ فقد عرف ربّه». تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم (مجموعة من کلمات و حکم الإمام علی علیه السلام)، ص 588، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410ق.
[9]. ر. ک: http://www.irip.ir/Home/Single/4991. سید بحر العلوم در رساله «سیر و سلوک» 25 دستور برای سلوک الی الله داده است: 1. ترک آداب و عادات و رسوم؛ 2. عزم قاطع بر پیمودن راه؛ 3. رفق و مدارا؛ 4. وفا؛ 5. ثبات و دوام؛ 6. مراقبت؛ 7. محاسبه؛ 8. مؤاخذه؛ 9. مسارعت؛ 10. ارادت؛ 11. ادب؛ 12. نیّت؛ 13. صَمْت؛ 14. جوع و کم خوردن؛ 15. خلوت؛ 16 . سَهَر و شب بیدارى؛ 17. دوام طهارت؛ 18. تضرّع به درگاه خداوند؛ 19. پرهیز از خواسته‌هاى نفس؛ 20. رازدارى و کتمان سرّ؛ 21. داشتن مربّى؛ 22. ورد؛ 23. نفى خواطرات؛ 24. فکر؛ 25. ذکر. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ج 1، ص 135، قم، مدرسه امام علی بن ابی طالب(ع)، چاپ اول، 1377ش.
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها