جستجوی پیشرفته
بازدید
10179
آخرین بروزرسانی: 1393/08/11
خلاصه پرسش
شما می گویید عقل را دین تأیید کرده است و آن را قابل اعتماد دانسته، اگر این گونه است ما با استفاده از عقل مان می توانیم استنتاج کنیم؟ و اساساً جایگاه، تعریف و ضرورت تقلید چیست؟
پرسش
شما می گویید عقل را دین تأیید کرده است و آن را قابل اعتماد دانسته، اگر این گونه است ما با استفاده از عقل مان می توانیم استنتاج کنیم؟ و اساساً جایگاه، تعریف و ضرورت تقلید چیست؟
پاسخ اجمالی

عقلی که مورد تأیید شرع است، غیر از عقل حساب گر مصلحت اندیشی است که ما در عرف به کار می بریم؛ هر چند این عقل هم مورد تأیید شارع است، اما نکته قابل توجه این است که عقل، محدود به ادراکات است و یک سری کلیات را می تواند درک کند و توانایی وارد شدن در خصوصیات و جزئیات را ندارد. بنابراین، انسان در حوزه جزئیات نیازمند یک منبع معرفتی دیگری است که به وی کمک کند تا بتواند خصوصیات و جزئیات را درک نماید، و آن منبع معرفتی وحی است.

 

برای تقلید دو معنا متصوّر است: یکی معنای منفی است که گاهی تصوّر معنای منفی تقلید در عرف فارسی زبان، باعث می شود تا از این کلمه فرار شود. دیگر معنای مثبت است. تقلیدی که در فقه مطرح است، یک اصطلاح خاص فقهی است که در فرهنگ عربی، به معنای مراجعه به متخصص در یک امر تخصّصی است. بنابراین، وقتی ما از یک شخص متخصص و مجتهد تقلید می کنیم، به خاطر این است که ما در امر دین مجتهد و متخصص نیستیم.

پاسخ تفصیلی

جایگاه عقل در استنتاج احکام شرعی

 

عقلی که مورد تأیید شرع است، غیر از عقل حساب گر مصلحت اندیشی است که ما در عرف به کار می بریم؛ هر چند این عقل هم ] تا حدودی [ مورد تأیید شارع است، اما نکته قابل توجه این است که عقل، محدود به ادراکات است و یک سری کلیات را می تواند درک کند و توانایی وارد شدن در خصوصیات و جزئیات را ندارد.

 

بنابراین، انسان در حوزه جزئیات نیازمند یک منبع معرفتی دیگری است که به وی کمک کند تا بتواند خصوصیات و جزئیات را درک نماید. آن منبع معرفتی وحی است و در اسلام، تجلّی وحی در دو مورد است:

 

1. در کتاب و سنت: یعنی علاوه بر معانی، الفاظ این کتاب هم وحی الاهی است و این که برخی گفته اند فقط معانی قرآن وحیانی بوده و وحیانی بودن الفاظش در قلب پیغمبر (ص) را نپذیرفته اند، اشتباه است. در فرهنگ اسلامی، مرز بین روایات قدسی و آیات قرآن در همین است که در روایات قدسی مضمون، مضمون الاهی و وحیانی بوده، ولی عبارت، عبارت پیغمبر (ص) است، اما درباره قرآن، هم الفاظش وحیانی است و هم خود این الفاظ، بر قلب مبارک پیامبر (ص) وحی شده است؛

 

2. تجلی دیگر آن، مبانی وحیانی در روایات است؛ به این معنا که پیغمبر (ص) از روی هوا و هوس سخن نمی گوید. چنان که قرآن کریم می فرماید: «و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گوید! آنچه مى‏گوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده نیست!». [1]

 

همچنین، در روایت آمده است: "شخصی از راویان در حالی که ناراحت بود، خدمت پیامبر اکرم (ص) آمد و حضرت فرمود: چرا ناراحتی؟ او گفت: شما هر آنچه می فرمایید من می نویسم، ولی قریش مرا نهی کرده و می گویند: چرا هر چه که پیغمبر (ص) می گوید می نویسی؟ پیغمبر هم انسان است و در حال ناراحتی یک چیز می گوید و در حال خوشحالی چیز دیگری را؛ پیغمبر (ص) فرمود: تو بنویس. پس، قسم به کسی که جانم در دست او است، چیزی از دهانم خارج نمی شود مگر حق. [2]

 

و اهل بیت (ع)، هم کسانی هستند که تأویل قرآن را می دانند؛ همان طور که قرآن کریم می فرماید: «... در حالى که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى‏دانند...». [3] ‏ و راسخان در علم ائمه (ع) هستند که اینها تأویل قرآن، یعنی اصل و ریشه قرآن را می دانند. البته، آن هم به علم الاهی که در گفتارشان تجلّی پیدا کرده و برای ما نقل شده است.

 

بنابر این، با توجه به توضیحات مطرح شده، اگر بخواهیم یک خصوصیتی در مسئله دینی را بدانیم، باید به قرآن و حدیث مراجعه کنیم، اما با در نظر گرفتن این نکته که برای فهم قرآن، نیازمند به ادبیات عرب، مفاهیم و فرهنگ زمان نزول، همچنین شناخت روایات هستیم؛ چون روایات، مفسّر آیات بوده و برخی از آیات را تخصیص و تقیید می زند و شناخت روایت هم، نیازمند شناخت سند می باشد که باید فهمید، آیا فلان روایت سندش معتبر است یا خیر؟ آیا می توان به این روایت عمل کرد یا خیر؟ و این بحث ها نیاز به بحث های متدلوژی که در اصول فقه مطرح می شود، دارد. و مجموع این اطلاعات، چیزی است که به آن اجتهاد گفته می شود. و اجتهاد، یعنی تخصّصی که شخص با آن می تواند به منابع اصلی دین که عبارت از کتاب، سنت و عقل باشد، مراجعه کرده و احکام را به دست آورد.

 

البته، محدوده عقل، بسیار محدود است و بسیاری از احکام را یک مجتهد از طریق مبانی و الفاظ کتاب و سنت به دست می آورد، نه با عقل. بنابراین، قطعاً همه مردم، مجتهد و متخصّص در احکام نیستند و اجتهاد یک امری است که نیاز به انرژی و استعداد فراوان دارد. و قرآن کریم هم اشاره فرموده که لازم نیست همه مجتهد و متخصّص در دین بشوند، بلکه، باید طائفه ای از مردم، تفقه و فهم در دین پیدا کنند، [4] و مجتهدین یکی از این طائفه هستند.

 

 

 

 

جایگاه تقلید در احکام شرعی

 

درباره تقلید باید گفت: برای تقلید دو معنا متصوّر است:

 

1. معنای منفی: گاهی تصوّر معنای منفی تقلید در عرف فارسی زبان، باعث می شود که از این کلمه فرار شود و به قول شاعر:

 

خلق را تقلیدشان بر باد داد      ای دو صد لعنت بر آن تقلید باد. [5]

 

این تقلید، تقلید به معنای منفی است که در فارسی وجود دارد؛ یعنی، پیروی بدون دلیل. وقتی یک کاری مُد شده و دیگران هم از آن تبعیت می کنند، این همان تقلیدی است که خلق را بر باد می دهد.

 

2. معنای مثبت: تقلیدی که در فقه مطرح است، یک اصطلاح خاص فقهی است که در فرهنگ عربی، به معنای مراجعه به متخصص در یک امر تخصّصی است. بنابراین، وقتی ما از یک شخص متخصص و مجتهد تقلید می کنیم، به خاطر این است که ما در امر دین مجتهد و متخصص نیستیم، تا نظر او را بدانیم و این روشی است که عقلا در تمام مسائل تخصّصی انجام می دهند؛ برای نمونه، وقتی کسی مریض می شوید به پزشک مراجعه می کند؛ به این دلیل که او تخصص در این حوزه دارد. بنابراین، از آن جا که همه مردم نمی توانند در فقه تخصّص پیدا کنند؛ لذا باید به مجتهد و متخصّص در امر دین مراجعه نمایند، و این یک کار کاملاً عقلایی است، و این تقلید دارای معنای مثبت است.

 

برای آگاهی بیشتر در باره تقلید مطالعه مطالب زیر مفید است:

 

عقل و گستره فعالیت آن، 227 (سایت: 1866) .

 

عقل "حسابگر"، دل، ایمان و عشق، 175 (سایت: 937) .

 

عقل و دین، 4910 (سایت: 5284) .

 

حکمت تقلید از مراجع و عدم بیان مستندات، 2441 (سایت: 2991) .

 

عمل به تحقیق خود به جای تقلید، 9188 (سایت: 9179) .

 

دلایل ضرورت تقلید از مراجع، 975 (سایت: 1078) .

 

تقلید و مذمت آن، 8165 (سایت: 8320) .

 

 

[1] نجم، 3 – 4: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى».

[2] احمد بن حنبل، المسند، ج 2، ص 162، به نقل از: سبحانی، جعفر، موسوعة طبقات الفقهاء، ج 1، ص 179؛طنطاوى، سید محمد، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، ج 14، ص 59.

[3] آل عمران، 7: «...وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم...».

[4] توبه، 122.

[5] بلخی، مولانا جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، دفتر دوم، ص 204، چاپ بولاق، 1835 م.

 

ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها