جستجوی پیشرفته
بازدید
6255
آخرین بروزرسانی: 1395/01/16
 
کد سایت fa61399 کد بایگانی 75516 نمایه رد نظریه بدعت‌آمیز بودن وجوب تعیین امام
طبقه بندی موضوعی تعیین امام
اصطلاحات بدعت
گروه بندی اصطلاحات سرفصل‌های قرآنی
خلاصه پرسش
برخی اندیشمندان اهل سنت معتقدند که نظریه شیعی «وجوب تعیین امام» نوعی بدعت در دین است. در این زمینه چه پاسخی می‌توان ارائه کرد؟
پرسش
این‌که برخی از اهل سنت می‌گویند نظریه وجوب تعیین امام برای خداوند، بدعت است، چگونه این را پاسخ می‌دهید؟
پاسخ اجمالی
1. اصل موضوع امامت هم در قرآن و هم در سنت نبوی آمده و دلایلی وجود دارد که خداوند و رسولش باید امام و رهبر سیاسی و مذهبی مسلمانان را مشخص کنند پس اصل امامت و تعیین آن جزو دین است، نه بدعت.
2. در نگاهی نقضی اگر گروهی از غیر شیعیان ادعای بدعت را در زمینه امامت مطرح کنند، این مجال و امکان برای شیعه نیز وجود دارد که مشابه همان ادعا را در زمینه خلافتی که اهل سنت بدان معتقدند مطرح کنند.
2. به علاوه؛ وجوب تعیین امام برای خداوند، به معنای وجوب اعتباری و وضعی نیست، بلکه به معنای تکوینی است که از صفات کمالی خداوند؛ مانند صفت حکمت استنتاج می‌شود، و این بدعت نیست.
پاسخ تفصیلی
همان‌طور که در پرسش بدان اشاره شد، برخی از اهل سنت - مانند ابن خلدون[1] - این شبهه را مطرح می‌کنند که:
1.  دیدگاه شیعه در مسئله امامت مبنی بر وجوب تعیین امام از سوی خداوند یا پیامبر(ص) و وجود نصّ، بدعت است؛ چرا که هیچ‌کدام از آن دو (وجوب تعیین امام و نص بر امام خاص) در دین (قرآن و سنت نبوی) وجود ندارد و بدعت نیز همان است که چیزی را به اسلام نسبت دهیم که در آن نیست.
2. وی همچنین می‌گوید؛ اهل سنت امامت را ابتدا در مباحث فقهی مطرح کرده، اما در نهایت آن‌را به مباحث اعتقادی ملحق کرده‌اند. او شیعه را در زمینه امامت، متهم به بدعت کرده است؛ زیرا آنان امامت را از عقایدی می‌دانند که ایمان هر شخصی وابسته به پذیرش آن است.[2]
امروزه این شبهه را که امامت و حکومت از شئون دین و نبوت نیست، برخی سکولارهای شیعی و سنی نیز مطرح کرده‌اند.
نقد و بررسی
در بررسی و نقد این شبهه نکاتی بیان می‌شود:
1. تبیین مفهوم بدعت
در کبرای بحث و اصل و تعریف بدعت و حرمت آن بین شیعه و سنی اختلافی نیست؛ برای این‌که بدعت هر چند در لغت احداث و ایجاد کردن هر چیز جدید بدون سابقه است، اما در اصطلاح دینی بدعت، احداث امر جدید در دین است، به گونه‌ای که مخالف شریعت و سنت نبوی باشد،[3] و لغویین نیز به همین تعریف اشاره کرده‌اند.[4]
ابن اثیر بدعت را به دو قسم «بدعت هدایت» و «بدعت ضلالت» تقسیم کرده و در تعریف آن دو می‌گوید: «بدعت دو گونه است: بدعت هدایت و بدعت گمراهى، و هر بدعتى بر خلاف امر خدا و رسولش باشد ضلالت و مردود، و هر چه فراگرفته عموم خواست خدا و تشویق او یا رسولش باشد پسندیده است، و هر چه نمونه‌اى در شرع ندارد، چون نوع خاصى از بخشش و کار خیر است باز هم پسندیده است».[5]
شافعی نیز ملاک حرمت بدعت را نه ایجاد امر جدیدی به تنهایی، بلکه مخالفت با کتاب و سنت یا اجماع ذکر می‌کند.[6]
ابن کثیر از مفسران متقدم اهل سنت نیز بدعت را احداث امری در دین از طرف خود و بدون مبنای دینی تعریف می‌کند.[7]
زمخشری،[8] فخر رازی[9] و سایر مفسران اهل سنت[10] نیز بدعت را این‌گونه تفسیر می‌کنند.
بنابراین، مبنای این سخن ابن خلدون که؛ امامت بحث فرعی و فقهی است، اما چون امامیه آن‌را در ذیل بحث عقاید و کلام گنجانیده‌اند، بدعتی مرتکب شده‌اند؛ وابسته به تعریف و ملاک جدیدی از بدعت است که فاقد مبنا و توجیه می‌باشد؛ زیرا در تشخیص این موضوع که یک سرفصل را باید ذیل کدام‌یک از علوم قرار داد، ممکن است اختلاف نظرهایی وجود داشته باشد که صاحبان هر نظریه، برای خود توجیه و مبنایی داشته باشند و دلیلی وجود ندارد که موضوعی را که برخی آن‌را ذیل فقه تعریف کرده‌اند، اگر ما همان موضوع را ذیل علم کلام تعریف کنیم، تنها به همین دلیل، مرتکب بدعت در دین شده‌ایم!
به دیگر سخن؛ ابن خلدون با این نگرش خود در تعریف بدعت - که مورد اتفاق فریقین است - بدعت جدیدی احداث کرده است که فاقد مبنا و توجیه است.
شیعه؛ با توجه به قرآن و سنت نبوی معتقد است که؛ اصل امامت در هر دوی آنها وجود داشته و دلایلی وجود دارد که خداوند و رسولش باید امام و رهبر سیاسی و مذهبی مسلمانان را مشخص کنند[11] - که چنین نیز نمودند - پس اصل امامت و تعیین آن بخشی از دین بوده و بدعتی نیست که از خارج دین بدان وارد شده باشد.
از این‌رو؛ بیشتر عالمان اهل سنت بر این نکته آگاهی داشته‌اند؛ لذا این شبهه را طرح نکردند.
2. پاسخ‌های نقضی
در صورتی که برخی بخواهند «امامت» مورد پذیرش شیعه را نوعی بدعت اعلام کنند، به همین نوع از استدلال چنین مجال و امکانی برای شیعه نیز وجود دارد که به خلافت‌رسیدن خلفا را نیز با استناد به بدعت به چالش بکشند. به این معنا که امامت و تعیین آن حسب ادله عقلی و نقلی، بخشی از دین، بلکه آموزه‌ای ‌کلیدی برای آن بوده که متأسفانه برخی آن‌را از محدوده دین خارج کرده و به تشخیص اشخاص وابسته کردند و این خود نیز نوعی بدعت است؛ زیرا چیزی که داخل در دین بوده را از آن خارج کردند.
همچنین طبق دیدگاه ابن خلدون می‌توان گفت: اگر این موضوع کلامی شیعه بدعت است، شیعه هم می‌تواند بپرسد که آیا:
1. اجماع اهل حل و عقد (و نه تمام مسلمانان) برای انتصاب خلیفه اول بدعت نیست؟!
2. آیا انتصاب خلیفه دوم از سوی خلیفه اول و بدون مشورت با مسلمانان بدعت نیست؟!
3. آیا انتخاب تنها شش نفر توسط خلیفه دوم برای انتخاب خلیفه سوم بدعت نیست؟!
و ...
در نهایت باید گفت؛ در این‌که بیشتر عالمان اهل سنت، امامت را یک مسئله فرعی فقهی به شمار آورده‌اند، جای شبهه نیست، اما باید توجه داشت که برخی از آنان نیز مانند بیضاوی در کتاب المنهاج و حاشیه‌پردازان آن نه تنها امامت را از مباحث عقایدی، بلکه آن‌را اصلی از اصول دین انگاشتند.[12]
لازمه تعریف جدید ابن خلدون شمول بدعت بر امثال بیضاوی نیز خواهد بود؛ چرا که وی نیز امامت را از مسئله فرعی فقهی به مسئله اصلی، بلکه از اصول دین برده است.
3. اختصاص بدعت به عمد و غیر موارد اجتهادی
درست است که بدعت ادخال آنچه در دین نیست به دین یا اخراج آنچه در دین است، از دین، اما این تعریف به قید تعمّد و عناد اختصاص دارد، به این معنا که شخصی با علم به دینی بودن یک مسئله‌ای بکوشد آن‌را غیر دینی تبیین کند، یا با علم به این‌که از دین نیست، آن‌را جزو دین قرار دهد.
اگر بدعت به این قید مقیّد نشود، دامن اکثریت قریب به اتفاق عالمان دینی اعم از شیعه و سنی را خواهد گرفت؛ چون بیشتر مباحث کلامی، فقهی و غیره میان عالمان یک مذهب اختلافی است، فقه اهل سنت خود به چهار مذهب منشعب شده است که در یک مسئله و موضوع آرای متفاوتی اظهار کردند که قطعاً یکی مطابق دین حقیقی است، اما نمی‌توان دیگر آرا را بدعت توصیف نمود؛ چرا که عالم دیگر حسب فرض نهایت کوشش خود را مبذول نموده، نهایت به خطا رفته است. اهل سنت خود نقل کرده‌اند که: «کسى که اجتهاد کند و به حق برسد براى او دو اجر است، و چنانچه خطا کند، اجر واحدى دارد».[13]
پس در متهم نمودن رقیب به بدعت، باید دقت خرج داد و صرف مخالف بودن رأی رقیب با رأی یا مذهب خاصی، بدعت تلقّی نمی‌شود؛ لذا درباره مسئله امامت نیز انتظار چنین است خصوصاً اهل سنت که آن‌را یک مسئله فرعی و فقهی تلقی نموده نباید صاحب رأی مخالف در یک مسئله فقهی را به بدعت متهم و محکوم نمایند. اهل سنت مطابق مبنای خود؛ باید شیعه و منکران خلافت سه خلیفه اول را نهایت به خطا در اجتهاد وصف نموده و به یک اجر معتقد باشند، نه این‌که از بدعت و تکفیر سخن بگویند.
4. کشف وجوب نه تکلیف وجوب بر خدا
این‌که شیعه به وجوب تعیین امام برای خداوند قائل است؛ این عقیده به معنای وجوب اعتباری و وضعی نیست، بلکه به معنای تکوینی است که از صفات کمالی خداوند؛ مانند صفت حکمت استنتاج می‌شود. در واقع شیعه معتقد است وجود تعیین برای خداوند، به معنای کشف وجوب از صفات خداوند است، به عبارت دقیق نسبتی به خدا داده نشده، بلکه کشف شده است.[14] برخی از عالمان اهل سنت نیز به این نوع وجوب «کشف» نیز اعتراف نموده و آن‌را پذیرفته‌اند، چنان‌که نسفی درباره بعثت پیامبران می‌گوید: «و فی ارسال الرسل حکمة».[15]
همان‌گونه که تفتازانی در شرح عبارت نسفی «و فی ارسال الرسل حکمة» می‌نویسد: «در اعزام پیامبران مصلحت است و عبارت نویسنده حاکی از آن است که ارسال انبیا واجب است، ولی نه به این معنا که بر خدا واجب است، بلکه مقصود این است که در این کار، مصالح حکیمانه موجود است».[16]
از این‌رو؛ نمی‌توان چنین عقیده‌ای از سوی شیعه را بدعت دانست و به همین دلیل، تنها تعداد اندکی از اهل سنت، شیعه را بدین اتهام متهم کرده‌اند.
 

[1]. ابن خلدون در ذکر این شبهه می‌گوید: «ظهر من بدعة الامامیة من قولهم ... انه یجب علی النبی تعیینها»؛ ابن خلدون‏، عبد الرحمن بن محمد، تاریخ ‏ابن ‏خلدون، ج ‏1، ص 588، بیروت، دار الفکر، چاپ دوم، 1408ق.
[2]. «ظهر حینئذ من بدعة الإمامیة من قولهم إنّها من عقائد الإیمان...؛‏ و لا تلحق بالعقائد»؛ همان، ص 588 – 589.
[4].  ر. ک: ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ‏8، ص 6، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق؛ طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج ‏4، ص 298 – 299، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش.
[5].  ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج ‏1، ص 106، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان‏، چاپ چهارم، 1367ش.
[6]. تهانوى‏، محمد على، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج ‏1، ص 313، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون‏، چاپ اول‏، 1996م.
[7]. چنان‌که در شرح آیه «ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیهِم»(حدید، 27) می‌نویسد: «إنما هم التزموها من تلقاء أنفسهم ... الابتداع فی دین الله ما لم یأمر به الله»؛ ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، ج ‏8، ص 61، دار الکتب العلمیة، منشورات محمدعلی بیضون، چاپ اول، 1419ق.
[8].  ‏زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج ‏4، ص 482، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ سوم، 1407ق.
[9]. فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ‏29، ص 474، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.
[10]. ر. ک: ابن حجر عسقلانی، تفسیر فتح الباری، ج 3، ص 253؛ ابن نجیم مصری حنفی، البحر الرائق فی شرح کنز الدقائق، ج 1، ص 611 و ج 3، ص 419. 
[12]. سبکی، علی بن عبد الکافی، عبد الوهاب، أبو نصر، الإبهاج فی شرح المنهاج (منهاج الوصول إلی علم الأصول للقاضی البیضاوی)، ج 2، ص 296، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1416ق.
[13]. نسائی، أحمد بن شعیب،  المجتبى من السنن(السنن الصغرى)، ج 8، ص 223، حلب، مکتب المطبوعات الإسلامیة، چاپ دوم، 1406ق؛ شیبانی، أحمد بن محمد بن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، ج 29، ص 308، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق.
[14]. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص 72، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1388ش. 
[15]. نسفی، عمر بن محمد، العقائد النسفیة، در متن شرح عقاید اهل سنت، ص 213، عبدالملک السعدی، سنندج، انتشارات کردستان؛ سبحانی، جعفر، الإنصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، ج ‏3، ص 30، قم، مؤسسة الإمام الصادق(ع)، چاپ اول‏، 1381ش.
[16]. العقائد النسفیة، در متن شرح عقاید اهل سنت، ص 213؛ الإنصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، ج ‏3، ص 30.
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها