جستجوی پیشرفته
بازدید
17403
آخرین بروزرسانی: 1393/08/04
خلاصه پرسش
کسی که می اندیشد اما اندیشه اش او را گمراه می کند بهتر است یا کسی که اصلاً نمی اندیشد؟
پرسش
در اسلام آیا کسی که می اندیشد اما اندیشه اش به دلیل نادانی آن شخص، او را گمراه می کند، مقام بالاتری دارد یا کسی که اصلاً نمی اندیشد و از نعمت عقل استفاده نمی کند؟
پاسخ اجمالی

در اسلام به تعقّل بهایی بسیار داده شده است، اما تعقل دارای درجاتی است و بالاترین مرتبه تعقّل که اولیای الهی ما را بدان دعوت می­کنند، اندیشه­ای است که در ارتباط با هدایتی الهی شکل می­گیرد و انسان را به سوی دین ـ که عهده­دار سعادت بشری است ـ راهنمایی می­کند. بنابر این کسی که می­اندیشد و وارد وادی معرفت شده است ـ هرچند در نازل­ترین درجه آن ـ به شرط صداقت و شجاعتش در بیان و پذیرش خطاهایش، مقام بالاتری نسبت به کسی که اصلاً نمی­اندیشد دارد.

پاسخ تفصیلی

اسلام بیش از هر دینی انسان را دعوت به تفکر و تعقل کرده است. این حقیقت را به راحتی می­توان با رجوع به ظواهر قرآن و روایات اسلامی بی­نیاز از هر تأویل و تفسیری دریافت. بسیاری از آیات قرآن و روایات به طور صریح انسان را دعوت به تفکر در آیات و نشانه­های الهی می­کنند. کلمه «عقل» 49 بار در قرآن تکرار شده است و بیشتر آنها درباره منافقان و کفار است که این دو گروه به عنوان کسانی توصیف شده­اند که حتی نازل­ترین مرتبه عقل را نیز ندارند و به طور کلی از نعمت عقل بهره­ای نمی­برند.[1] عقل در کنار کتاب، سنت و اجماع یکی از منابع چهارگانه اجتهاد است. بنابر این بدیهی است کسی که اصلاً نمی­اندیشد و از نعمت عقل استفاده نمی­کند از نظر اسلام مطرود است، اگر به حکم ظاهر مسلمان باشد، در حقیقت بهره‌ای از ایمان کامل ندارد، همان‌گونه که در روایات می‌خوانیم:

پیامبر اکرم(ص): «استوارى مرد به عقل و خرد اوست، و هر که عقل و خرد ندارد، بهره‌ای از دین و ایمان کامل ندارد».[2]

امام علی(ع): «عقل، دوست مؤمن است».[3]

امام صادق(ع): «عقل، دلیل مؤمن است‏».[4]

از این‌رو، برخی از فرقه­های مسیحی، شبه عرفان­های نوظهور امریکایی[5] و برخی فرقه­های صوفیه[6] که حقیقت را در لافکری می­دانند و به طرد افراطی عقل می­پردازند نوعی آنارشیسم، هیپی­گری و در نتیجه عافیت طلبی را ترویج می­کنند.

بنابر این، عقل از نظر اسلام برای رسیدن به مراتب کمال ضروری بوده و در نهایت مراتب نازله عقل در صورت متابعت از آن، انسان را به انوار وحی که خود مراتب بالاتری از عقل محسوب می­شوند مرتبط می­کند. به این ترتیب هر مرتبه­ای از عقل در محدوده خود دارای حجیت بوده و آنچه مذموم است تحکم و جمود در انکار حقایقی است که درک آنها نیاز به اتصال به مراتب بالاتری از معرفت دارد.

عقل مورد اشاره اسلام، عقلی است که انسان را به سوی دین ـ که عهده­دار سعادت بشری است ـ راهنمایی می­کند و تجسم کامل این عقل در وجود معصومان(ع) و سایر مؤمنانی است که اولیای الهی محسوب می­شوند. البته اسلام برای تعقل آدمی علاوه بر شرط تبعیت از حجت و هدایت الهی، محدودیت موضوعی نیز قائل است و به طور مشخص انسان را از تفکر در ذات و کنه خداوند منع می­نماید و در مقابل، انسان را دعوت به تفکر در مظاهر و آیات الهی می­کند[7] که در این میان انسانِ کامل بزرگ­ترین مظاهر حق در عالم هستی می­باشد.

با درک عقل مورد نظر اسلام و پذیرش شرایط آن روشن است که این نوع عقل که از آن تعبیر به عقل دینی می­شود عقلی است خطاناپذیر که شرایط مختلف زمانی و مکانی در صدق آن بی­تأثیر است؛ از این رو است که خطای در اندیشه مربوط می­شود به عقل منقطع از وحی و امام و حجت الهی، چه این­که هر اندیشه­ای مرجعیتی دارد و اندیشه بی مرجعیت اساساً اندیشه نیست و مرجعیت­های متفاوت­اند که به اندیشه صلابت و اقتدار درونی می­بخشند.

کسانی که عقل در اسلام را همان عقل یونانی قرار داده­اند یا حکمت را در نصوص دینی مترادف با فلسفه دانسته­اند و میان روش انبیا در دعوت مردم به حق، با طریق فلاسفه تفاوتی قائل نیستند، ناخواسته مرتکب جفایی نابخشودنی در حق اندیشه اسلامی شده­اند. عقل، حکمت و تفکر، در نصوص اسلامی به تصریح خود این نصوص چیزی جز بیانی دیگر از توبه و گسستن از سایر مرجعیت­های فکری و ورود به دایره هدایت الهی نیست.[8]

برحسب تعریف ما از عقل و تعقل، خطای در اندیشیدن می‌­تواند علل متفاوتی داشته باشد. در فرض سؤال مذکور، گمراهی اندیشمند ناآگاهانه و ناخواسته است، بنابر این با توجه به فرض مذکور بایستی ریشه­های خطای در اندیشه را در میان عواملی جست که به طور ناخواسته و غیر معرفتی بر اندیشه فرد گمراه تأثیر گذار بوده اند. با توجه به تبیینی که از عقل و تعقل در اسلام شد، علت العلل خطای اندیشه در نظرگاه اسلامی، غفلت از هدایت­های الهی و عدم اعتنا به حجت­های خدا است. از این‌رو است که تعقل برحسب عمق معرفتی آدمی دارای مراتب می­باشد. از بطن درجات نخستین عقل که باعث ایمان و یقین می­شود عقول برتری نیز رخ می­دهد که همان وحی و شهود در انواع و درجات مختلف است و درجه‌ی بالاتر عقل مقام عشق الهی و توحید کامل یا وحدت وجود است که مقام انسان کامل است و انسان کامل در مقام عقل کل به وادی وصال و الحاق به پروردگار نایل می‌شود.

با این توضیح معلوم شد که در دیدگاه اسلامی اصالت با اندیشه و معرفت است و البته آدمی به میزانی که درجه معرفتش بالا می­رود، از میزان خطاپذیری اندیشه­اش نیز کاسته شده و در نهایت به قلمروی از اندیشه می­رسد که تحت هدایت تام الهی و اولیای خدا او از هر خطایی مصون می­ماند.

مهم­ترین معضل به خطا اندیشیدن هنگامی است که شخص خاطی بخواهد اندیشه­اش را برای دیگران بیان کند. کسی که به خطا می­اندیشد و آن­را بیان می­کند نه تنها خود را در معرض خطاهای بی­شمار احتمالی دیگر، به خصوص دخالت اغراض قرار می­دهد، بلکه می­تواند برحسب محبوبیت، قدرت و جایگاه و شخصیت اجتماعی اش دیگران را نیز گمراه نماید. بیان اندیشه خطایی که صاحبش آن­را درست می­پندارد تنها به شرط صداقت اخلاقی قابل قبول است و اگر شخصی به هر دلیلی دچار خطای در اندیشه شد، بایستی وقتی خود به خطا بودن اندیشه­اش اطمینان یافت با شجاعت و صداقت کامل خطا بودن آن­را به اطلاع دیگران برساند.

بنابر این نتیجه می­گیریم که: اولاً: عدم بیان اندیشه به معنای نیندیشیدن نیست. ثانیاً: فرد اندیشمند تا زمانی که احتمال خطا در اندیشه­اش را می­دهد به لحاظ اخلاقی بهتر است آن­را بیان نکند، مگر با مؤمنی که از منظر مراتب ایمانی در مرتبه­ای بالاتر از او است و مظهری است از عقل الهی تا این­که حقیقت را از طریق هدایت­های او دریابد.

برای مطالعۀ بیشتر در این زمینه می­توانید به نمایه­های زیر مراجعه کنید:

7168 (سایت: 7501).

227 (سایت: 1866).

 


[1]. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ»؛ بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کَر و لالى هستند که اندیشه نمی‌کنند. انفال، 22.

[2]. کراجکی، محمد بن علی، کنز الفوائد، محقق و مصحح: نعمة، عبد الله، ج 2، ص 31، دارالذخائر، قم، چاپ اول، 1410ق. 

[3]. تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، محقق و مصحح: درایتی، مصطفی، ص 90، ح 1541، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اول، 1366ش.

[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 58، دار الحدیث، قم، چاپ اول، ‏1429ق.

[5]. مانند عرفان سرخپوستی کاستاندا، کلیسای شیطان آنتوان زندرلوی، اشو و کریشنا مورتی که البته دو شخصیت اخیر با وجود هندی بودنشان در آمریکا بود که توانستند مکاتب شبه عرفانی شان را با توجه به بی بندوباری موجود تأسیس و گسترش دهند.

[6]. مانند فرقه یزیدیان در کردستان عراق که آموختن سواد را نیز حرام می‌دانند.

[7]. ابن عباس می‏گوید: گروهى درباره‌ی خداوند بزرگ می‌اندیشیدند، پیامبر(ص) فرمود: «درباره‌ی آفرینش بیندیشید، نه درباره‌ی خدا؛ زیرا شما هرگز توانایى درک عظمت او را ندارید»؛ ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، ج 1، ص 250، مکتبة الفقیه، قم، چاپ اول، 1410ق.

[8]. «(خدا) دانش و حکمت را به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) می‌دهد و به هرکس دانش داده شود، خیر فراوانى داده شده است. و جز خردمندان، (این حقایق را درک نمی‌کنند، و) متذکر نمی‌گردند»؛ بقره، 269.

 

ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها