
لطفا صبرکنید
41820
- اشتراک گذاری
توکل به خدا یک ویژگی و صفت پسندیدهای است که در آیات و روایات زیادی مطرح شده، و بسیار مورد تأکید دین اسلام است؛ اما این بدان معنا نیست که انسان اگر توکل بر خدا نمود، دیگر دچار هیچ مشکلی در زندگی نخواهد شد. طیع انسان به گونهاى است که اگر به خود وانهاده شود و هیچ مشکل و سختى خاصى نداشته باشد، به خود مغرور شده و به تکبر و استکبار کشیده شده و از عواقب سوء عملکرد خود و پیشآمدهاى بعدى غافل میشود. براى پیشگیرى از این معضل، حکمت الهى اقتضا نموده که زندگى دنیوى انسان محفوف به ضعفها و گرفتاریها و مشکلاتى طبیعى و یا خودساخته انسان باشد؛ از اینرو حوادثى؛ مانند بیماریها، مرگ و معلولیتها، فقر و غنا، سیل و زلزله و طوفان و آتشفشان، حشرات موذى و حیوانات درنده و... را بر جسم انسان محیط نموده و نفس او را با عقل، شهوت، هادیان الهى از یکسو و شیطان و خناسان انسى از سوى دیگر، و محدودیت در دنیا و لزوم علم و ایمان به غیب درگیر نموده است.
بنابر این، باید گفت: کل عالم هستى با همۀ نعمتها و بلاهایش صحنۀ امتحان و ابتلای انسان، و سبب تعالى و ترقى نفس او در دنیا و آخرت است. و اگر این معضلات نبودند، ترقى و تعالى هم براى انسان محال مینمود؛ لذا اگر انسان مؤمن در زندگی دچار مشکل شد، باید آنرا به فال نیک بگیرد، و آنرا امتحان و آزمایش الهی تلقی کند، نه اینکه تصور کند خداوند او را رها کرده و توجهی به او ندارد. همانگونه که اولیای الهی اینگونه عمل میکردند.
به عنوان نمونه، امام حسین(ع) در روز عاشورا هرچه عرصه بر او تنگتر میشد، میفرمود: خدایا به قضای تو راضی و در برابر امر تو تسلیم هستم.
- «توکل»، عبارت است از: اعتماد و اطمینان قلبی بنده در جمیع امور خود به خدا، و حواله کردن همۀ کارهای خود به او و تکیه بر حول و قوۀ الهی.[1]
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «جبرئیل(ع) پرسیدم: توکل چیست؟ پاسخ داد: آگاهی به این واقعیت که مخلوق، نه زیان میرساند و نه عطا و منعی دارد، و اینکه چشم از دست و سرمایه مردم برداری؛ هنگامی که بندهای چنین شد جز برای خدا کار نمیکند و به غیر او امیدی ندارد. و اینها همگی حقیقت و مرز توکلاند».[2]
این صفت با ارزش در صورتی حاصل میشود که انسان تمام کارهایی را که در عالم هستی انجام میگیرد، از جانب پروردگار بداند و هیچ قدرتی را جز او مؤثر نداند و معتقد باشد که حول و قوه ای نیست مگر به واسطۀ او. اگر کسی به واقع چنین اعتقادی داشته باشد، در دل به خدا اعتماد پیدا کرده و بر او تکیه میکند.[3] البته این بالاترین مرتبه توکل است، ولی توکل دارای مراتبی است که اینجا فرصت بیان آنها نیست.
توکل به عنوان یک ویژگی پسندیده، در آیات قرآن و روایات زیادی مطرح شده است که به چند نمونه از آن اشاره میکنیم:
«اگر ایمان دارید بر خدا توکل کنید».[4] «خدا صاحبان توکل را دوست دارد».[5]
«هر کس بر خدا توکل کند، خدا او را کفایت میکند».[6]
امام باقر(ع) فرمود: «کسی که بر خدا توکل کند مغلوب نمیگردد و هر کس به خدا پناه آورد، شکست نمیخورد».[7]
امام علی(ع): «توکل بر خداوند، مایه نجات از هر بدی و محفوظ ماندن از هر دشمنی است».[8]
از آنچه بیان شد روشن میشود که: «توکل» یکی از فضایل اخلاقی[9] است و بسیار مورد تأکید آیات و روایات؛ اما این بدان معنا نیست که انسان اگر توکل بر خدا نمود، دیگر دچار هیچ مشکلی نخواهد شد.
- طبع انسان به گونهاى است که اگر به خود وانهاده شود و هیچ مشکل و سختى خاصى نداشته باشد، به خود مغرور شده و به تکبر و استکبار کشیده شده و از عواقب سوء عملکرد خود و پیش آمدهاى بعدى غافل میشود. براى پیشگیرى از این معضل، حکمت الهى اقتضا نمود که زندگى دنیوی انسان محفوف به ضعفها و گرفتاریها و مشکلاتى طبیعى، یا خود ساخته انسان باشد؛ از اینرو حوادثى؛ مانند بیماریها، مرگ و معلولیتها، فقر و غنا، سیل و زلزله و طوفان و آتش فشان، حشرات موذى و حیوانات درنده و... را بر جسم انسان محیط نموده و نفس او را با عقل، شهوت، هادیان الهى از یکسو، و شیطان و خناسان انسى از سوى دیگر، و محدودیت در دنیا و لزوم علم و ایمان به غیب درگیر نموده است. مقابله انسان با معضلات جسمانى و نفسانیاش مکوّن شخصیت و هویّت او میگردند. عقل و فطرت از درون و انبیا و اولیا الهى از برون هدایت گر او به سوى موضعگیرى صحیح و دستیابى به کمال انسانیتاند و شهوات حیوانى و امیال و آروزهاى دراز از درون و شیاطین جنى و انسى از برون رهزن سعادت اویند، تا گل سر سبد آفرینش خود راه خود را برگزیند؛ زیرا قضای الهی بر اختیار او قرار گرفته و انسان گزیرى از این امور ندارد!
از اینرو باید گفت: کل عالم هستى با همۀ نعمتها و بلاهایش صحنۀ امتحان و ابتلای انسان و سبب تعالى و ترقى نفس او در دنیا و آخرت است، و اگر این معضلات نبودند، ترقى و تعالى هم براى انسان محال مینمود.
در این میان سهم اولیاء الله از بلایا بیشتر است؛ زیرا ایشان براى تعالى و ترقى مستعدترند. بلایایى که براى انبیا و اولیا پیش میآید، منتج چند امر است:
2-1. تقویت اراده و نفوس ایشان و گسترش سعۀ وجودى آنها و تقویت ولایت تکوینى ایشان،
2-2. ارتقای درجات ایشان در منازل آخرت،[10]
2-3. تنفر هر چه بیشتر ایشان از دنیا و تبعات آن و رغبت بیشتر آنها به آخرت و آنچه نزد خداوند برایشان مهیا میگردد.
2-4. تکثیر در تضرع و الحاح و التجا به حق و یاد خدا و کسب زاد و توشه بیشتر براى آخرت. البته خود اولیاء نیز با رضایت و طیب خاطر از این بلایا استقبال میکنند و با پیش آمدن این گرفتاریها بر یقین و ایمان و رضایشان افزوده میشود و به خدا و ملاقات او شوق بیشترى پیدا میکنند؛ زیرا پشت سر نهادن هر امتحانى، ارتقای رتبهاى را در پى دارد و عمر کوتاه دنیا در برابر آخرت، و بلایاى اینجا در مقابل نعمتهای پایدار آن اصلاً قابل مقایسه نیست. اگر نظرى کوتاه به کربلاى سال 61 هجرى بیفکنیم نمونههایى بارز از این عشق بازیها را مییابیم.
اما آنانى که ظرفیت کمترى دارند، تنها به اندازه مکتسبات و توان و کشش خودشان امتحان میشوند، و اگر از آن امتحان سرافراز بیرون آمدند، نوبت به امتحانهاى بعدى میرسد.
توجه به این نکته ضروری است که همۀ امتحانها یکجور نیست. یکى به فقر امتحان میشود و دیگرى به غنا؛ یکى به مصیبت امتحان میشود و دیگرى به وفور نعمت؛ یکى با عافیت و دیگرى به بیماریها؛ و یکى به علم و موفقیتهاى علمى و دیگرى به توفیق عبادت و ریاضت! و ممکن است یک انسان گاهى به این آزموده شود و گاه به آن، و این بستگى به این دارد که خود را مهیاى کدام آزمون کرده باشد.
البته این آمادگی نتیجه سوابق عملکرد او است، و چه بسا خود نیز به آن آگاه نباشد. امتحاناتی که ذکر آنها گذشت فراگیرند و هر انسانى به نوعى با آن درگیر است و گریزى از آن ندارد.[11] اما برخى ابتلائات در پى تخلفات انسان و سرپیچى او از فرامین الهى پیش میآید، تا او را تنبیه نموده و متوجه خطاى خود نماید. اینگونه ابتلائات و امتحانات تنها براى غیر معصوم مورد پیدا میکند؛ زیرا معصومان(ع) از هرگونه عصیان منزهاند؛ لذا آمرزش گناهان ایشان به واسطۀ این ابتلائات معنا ندارد.
در مورد دیگران نیز چند گونه تحقق مییابد:
الف) عذاب مقطعى و کوتاه که به جهت تنبیه ایشان و دفع غرور و تکبر از آنها و سوق دادن آنها به سوى تضرع به درگاه الهى و ذکر و یاد خدا و اتمام حجت بر انسان![12]
ب) عذاب امهال و استدراج: براى کسانى که لجبازند و دست از غرور و استکبار خود بر نمیدارند، اینان با غرق شدن در نعمتهای دنیوى، وجود خدا و قیامت و مرگ، و کرامت انسان را فراموش میکنند.[13]
ج) عذاب استیصال: در اوج غرور و تکبر آنها عقوبت الهى آنها را فراگرفته و یکسره آنان را وارد جهنّم برزخی مینماید، تا قیامت نیز به عذاب اخروى واصل شوند.[14]
نوع اول خود نعمت الهى است و سبب بیدارى و هشیارى انسان در طول عمر ایمانى خویش میگردد و صبر انسان بر این ناملایمات و استغفار و تضرع و انابه او سبب محو سیئات، و تبدیل شدن آنها به حسنات و ارتقای درجه او نزد خدا میگردد و غفلت و بیخبرى را از او دور میکند. و در نهایت او را از قهر و غضب اخروى خداوند رهانیده و مقرب درگاه الهى مینماید؛ اما آن دو نوع دیگر عذاب الهیاند که در دنیا دامنگیر طاغیان و عنودیان میگردد. اگرچه ظاهراً در اوج خوشى و رفاه، زندگى کنند.
به تعبیر قرآن «هر انسانى اگر عذر و بهانه را کنار نهد، بر نفس خویش بصیر است».[15] و بهتر از هر کسى بر نیات و اهداف و اعمال خویش آگاه است و اگر منصفانه بنگرد و از توجیهات و افکندن تقصیرات بر دوش دیگران دست بردارد، میتواند بر صواب یا بر خطا بودن خویش را دریابد؛ از اینرو، اگر در پى قصد سوئی یا عصیانى بلایى برایش پیش آمد، نشان آن است که خدا به او عنایت دارد و با این کار قصد دارد تا او به خود آید و دست از نیات سوء و کردار ناشایستش بردارد، که اگر شکر این نعمت(بلا و تنبیه) را نهاد و از آن امور دست کشید، رحمت و نعمتهای الهى او را فرا میگیرد و ارشادات و الهامات الهى او را از راه ناصواب آگاه و از کار ناپسند باز میدارد؛[16] لکن اگر نسبت به اوامر و نواهى الهى سستی و نسبت به تنبّهات و اتمام حجتهاى خدا بیاعتنایى نمود، خدا نیز او را به خود وا مینهد و او را از تنبهات محروم و در رفاه و آسایش غرق میکند تا به تدریج به طور کلى از خدا و رحمت او فاصله گرفته و مستحق عقاب دایم گردد.(استدراج).
خلاصه اینکه: دنیا و مادیات و زرق و برق آنها و جمیع حوادث آن، امتحان و ابتلای الهى نسبت به انسان هستند، تا برخورد و درگیرى با آنها سبب تکوّن شخصیت و هویت او و ارتقای انسانیت او شوند، -اگر به طور بهینه از آنها بهرهور گردد و از رهنمود انبیا بهره جوید، تا عکسالعمل مناسب را در مقابل آنها داشته باشد،- لکن اگر به خطا رفت، چندین بار گوشمالى میشود تا دست از لجبازى و عناد بردارد؛ اما اگر متنبه نشد، یا دچار عذاب استیصال میشود و یا دچار عذاب استدراج.[17]
- امتحان و آزمایش انسانها از سوی خداوند متعال از سنتهای الهی است.
قرآن کریم در این باره میفرماید:
«آیا مردم پنداشتهاند با گفتن اینکه ایمان آوردیم رها میشوند و هرگز مورد آزمایش قرار نمیگیرند؟! ما امتهایی را که پیش از آنان بودند، آزمایش کردیم، خدا راستگویان و دروغگویان را کاملاً میشناسد».[18]
گاهی قرآن از یک آزمایش عمومی که متوجه تمام بندگان خدا میگردد نام میبرد و میفرماید:
«آیا مردم پنداشتهاند با گفتن اینکه ایمان آوردیم رها میشوند و هرگز مورد آزمایش قرار نمیگیرند»؟[19]
گاهی قرآن از یک رشته آزمایشهای خصوصی پرده برمیدارد که متوجه اشخاص و طایفه معیّنی بوده است، و این موضوعِ یک رشته از قصهها و داستانهای قرآن را تشکیل میدهد؛ مانند داستانهای پیامبران(ع) و قومشان.
آیات در زمینه آزمایشهای عمومی بیش از آن است که در اینجا آورده شود. در اینجا به برخی از موارد امتحان و آزمایشهای الهی در قرآن، به شرح ذیل اشاره میشود:
3-1. مشکلات و سختیها:
خداوند به وسیله مشکلات و سختیها افراد بشر را آزمایش میکند؛ چنانکه میفرماید:
«به یقین همۀ شما را با چیزى از ترس، گرسنگى و کاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش میکنیم و به استقامتکنندگان بشارت ده».[20]
مشکلات و دشواریها بسان کورهاى است که به آهن، صلابت و استقامت میبخشد؛ انسان نیز در کوره حوادث و مشکلات، پر قدرت و نیرومند میگردد و قادر به شکستن موانع از سر راه زندگى و سعادت خود میگردد. بلا، اثر تربیتی داشته و تربیت کنندۀ فرد و بیدار کننده جامعه است. سختی بیدارگر و هوشیار کنندۀ انسانهای خفته و تحریککنندۀ عزمها و ارادهها است. شدائد همچون صیقلی که به آهن و فولاد میدهند هر چه بیشتر با روان آدمی تماس گیرد، افراد را مصممتر و فعالتر و بُرّندهتر میکند؛ زیرا خاصیت حیات این است که در برابر سختیها مقاومت کند و آمادۀ مقابله با آن گردد، سختی مانند کیمیا خاصیت انقلاب ماهیت را دارد و جان و روان آدمی را عوض میکند.[21]
3-2. شرور و خیرها:
چنانکه قرآن کریم میفرماید: شرور و خیرها نیز از آزمایشهای الهی محسوب میشوند.[22] پس حتی خوبیها میتوانند عاملی برای امتحان باشند؛ مثلاً به کسی مال و ثروت و یا مسئولیتی که موجب افزایش آبرو و عزت است میرسد، ولی آن شخص نمیتواند به خوبی از چنین موقعیتی استفاده کند و شیطان او را گمراه میکند.
3-3. فراوانی نعمت:
امتحانات الهی همیشه به وسیلۀ حوادث سخت و ناگوار نیست؛ بلکه گاه خدا بندگانش را با وفور نعمت و کامیابیها آزمایش میکند، چنانکه قرآن کریم از قول حضرت سلیمان(ع) میفرماید:
«این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا میآورم یا کفران میکنم؟! و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر میکند و هر کس کفران نماید (بزیان خویش نموده است، که) پروردگار من، غنىّ و کریم است!».[23]
گروهی که، غرق در نعمت میشوند و امکانات مادی از هر نظر در اختیارشان قرار میگیرد، آزمایش آنان این است که آیا در چنین شرایطی، قیام به وظیفه شکر نعمت میکنند و به فقرا کمک میکنند یا غرق در غفلت و غرور و خودخواهی و خودبینی میشوند.
3-4. فرزند:
قرآن کریم میفرماید: «بدانید: مالها و فرزندان شما مایه امتحان هستند».[24]
3- 5. ایمان و کفر:
قرآن مجید در باره نگهبانان دوزخ و شماره آنان یادآور میشود که نوزده فرشته از آن نگهبانی میکنند، آنگاه میافزاید: این گزارش، وسیله امتحان و آزمایش است، آنان که ایمان قوی و نیرومندی به غیب و امور پوشیده از حس دارند، این گزارش را از صمیم دل میپذیرند، ولی گروه دیگر به تکذیب آن میپردازند، چنانکه میفرماید:
«ما نگهبانان دوزخ را فرشته و تعداد آنان را نوزده نفر قرار ندادیم، مگر برای آزمایش افراد کافر».[25]
3- 6. زیور آلات در زمین:
در جایی از قرآن مجید مجموع آنچه را که در روی زمین قرار دارد، مایه آزمایش دانسته آنجا که میفرماید:
«ما آنچه که در روی زمین است زیور آن قرار دادیم، تا بیازماییم که کدام یک نیکوکارتر است».[26]
البته در اینجا جاى این سؤال است که اگر اینگونه است، پس چرا اولیای الهى و امامان و پیامبران(ع) مورد آزمایش قرار میگیرند؟ً جواب آن است همانگونه که قبلاً بدان اشاره شد، این یک سنت عام الهى است و همه را در بر میگیرد.
امام علی(ع) فرمود: «ان البلاء للظالم ادب و للمؤمن امتحان و للانبیاء درجة و للاولیاء کرامة»؛[27] پیامبران هم مورد آزمایش قرار میگیرند تا بر درجاتشان افزوده شود.[28]
بنابر این، اگر انسان مؤمن در زندگی دچار مشکل شد، باید آنرا به فال نیک بگیرد، و آنرا امتحان و آزمایش الهی تلقی کند، نه اینکه تصور کند خداوند او را رها کرده و توجهی به او ندارد. همانگونه که اولیای الهی اینگونه عمل میکردند.
به عنوان نمونه امام حسین(ع) در روز عاشورا هرچه عرصه بر او تنگتر میشد، میفرمود: خدایا به قضای تو راضی و در برابر امر تو تسلیم هستم.
[1]. نراقی، احمد، معراج السعادة، ص 758، قم، هجرت، چاپ هشتم، 1381ش.
[2]. ر. ک: «اعتماد به نفس و توکل».
[3]. ر. ک: معراج السعادة، ص 758.
[4]. مائده، 23. «وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ».
[5]. آل عمران، 159. «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ».
[6]. طلاق، 3. «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ».
[7]. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، ج 2، ص 288، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، چاپ اول، 1408ق.
[8]. گردآورنده، حسینی، سید حمید، منتخب میزان الحکمه، باب توکل، مؤسسه علمی و فرهنگی دارالحدیث، 1385.
[9]. اقتباس از: «ارتباط اخلاق و توکل».
[10]. ر، ک: «معنای ولایت».
[11]. محمد، 31؛ انبیا، 35؛ بقره، 155 و... .
[13]. مؤمنون، 53- 56؛ اعراف، 182- 183.
[16]. انفال، 26؛ عنکبوت، 69؛ بقره، 282.
[17]. اقتباس از سؤال 169 (سایت: 1244).
[19]. عنکبوت، 2.
[20]. بقره، 155.
[21]. اقتباس از نمایه شماره 2056 (سایت: 2418).
[22]. انبیاء، 35.
[27]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 64، ص 236، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.