جستجوی پیشرفته
بازدید
23309
آخرین بروزرسانی: 1399/12/13
خلاصه پرسش
ملائکه مجرّد هستند یا مادى؟
پرسش
ملائکه مجرّد هستند یا مادى؟
پاسخ اجمالی

به نظر می‌رسد فرشتگان انواع مختلف دارند؛ هر چند برخی از فرشتگان را می‌توان به نوعی مادی دانست؛ امّا از مطالبى که قرآن و روایات در مورد اوصاف و افعال بعضی از فرشتگان بیان می‌‌دارد، می‌‌توان تجرّد آنها را استنباط کرد؛ زیرا این خصوصیات و اوصاف با تجرّد آنها بیشتر سازگار است. برخى از آن اوصاف عبارت‌‌ا‌ند از: نداشتن قوّه غضب و شهوت، خلقت بدون تغییر و تحوّل، دائماً در حال عبادت و انجام فرامین الهى بودن، بدون این‌که خستگى بر آنها عارض شود، داشتن مقام معلوم و مشخصى و بدون تکامل.

پاسخ تفصیلی

در مورد مجرد یا مادی بودن ملائکه آراء و نظریات مختلفی وجود دارد:

بعضی از اندیشمندان مسلمان معتقدند که ملائکه اجسام لطیف و نورانى هستند و می‌توانند به شکل‌ها و صورت‌هاى مختلف درآیند و پیامبران و جانشینان آنها، می‌توانند آنها را مشاهده کنند. این گروه مجرد بودن ملائکه را خلاف ظاهر آیات و اخبار متواتر می‌دانند.[1]

اما ملائکه نزد فلاسفه، عقول مجرد و نفوس فلکى هستند که هیچ ارتباطى با اجسام ندارند.[2]

برخی در این زمینه گفته‌اند: در ماهیت و حقیقت ملائکه اختلاف است که اقوال از این قرار است: ملائکه موجوداتى هستند که قائم به نفس هستند و به دو دسته تقسیم می‌شوند، یا متحیزند(جسمانی‌اند) و یا متحیز نیستند. اما در تحیز ملائکه چند قول است:

  1. ملائکه اجسام لطیفى هستند و قادرند به اشکال مختلف درآیند و محل سکونت آنها هم آسمان‌ها است.
  2. بت‌پرستان می‌گویند ملائکه همین کواکب‌اند و بر دو گونه می‌باشند؛ کواکب خوش یُمن و سعید که ملائکه رحمت و کواکب نحس که ملائکه عذاب هستند.
  3. قول اکثر مجوس و ثنویّه این است که عالم از دو جز اصلى نور و ظلمت تشکیل شده است. جوهر نور که ملائکه‌اند- موجوداتى کریم النفس و نفع رسان به موجودات عالم-؛ و جوهر ظلمت، که شیاطین می‌باشند.

اما کسانى که می‌گویند ملائکه متحیّز نیستند و عارى از جسم‌اند نیز، خود داراى دو قول‌اند:

  1. قول گروهى از نصارا که معتقدند ملائکه در حقیقت نفوس ناطقه هستند و ذاتاً مفارق از ماده‌اند.
  2. قول فلاسفه، به این‌که ملائکه جواهر قائم به نفس و مجردند که از جهت ماهیت مخالف نفوس ناطقه انسان می‌باشند و از جهت قدرت و علم، اکمل از نفوس انسانی‌اند و نسبت ملائکه به انسان، مثل نسبت خورشید به نورهاى ناشى از او است (مثل منبع نور به نور است) که آنها دو گروه‌اند:
  3. ملائکه‌اى که نسبت آنها به اجرام و افلاک، مثل نسبت نفوس انسانى به بدن است؛ یعنى مدبر افلاک‌اند.
  4. گروه دوم، که شأن و مقام آنها بالاتر است، مستغرق در تسبیح و عبادت هستند و ملائکه مقرّب نامیده می‌شوند.[3]

بعضى از فلاسفه قسم دیگرى براى ملائکه قایل‌اند و آن گروهى هستند که مدبر عالم سفلى می‌باشند.[4]

از مجموع ادله و اقوال چنین استفاده می‌شود که ملائکه دو دسته‌اند:

  1. ملائکه مقرب که دایماً در حال عبادت هستند، بدون این‌که خستگى و فترت و یا معصیت در آنها راهى داشته باشد که اصطلاحاً به آنها «کرّوبین» می‌گویند، داراى تجرد عقلی‌اند.
  2. ملائکه‌اى که تدبیر امور عالم را به عهده دارند؛ مثل فرستادن وحی، میراندن، نعمت دادن، عذاب دادن و امثال اینها.

به نظر برخی از اندیشمندان دینی بعضی از ملائکه‌‌ای که تدبیر امور عالم را بر عهده دارند، به نوعی مادی هستند.[5]  ولی در نظر برخی دیگر این ملائکه نیز مجرّد هستند، البته مجرد به تجرد مثالی‌‌اند و می‌توانند به اشکال مختلف درآیند. آنها نیز داراى قدرت و کمال و علم‌اند و آنچه را که از جانب معبود امر می‌شود بدون کم و کاست اجرا می‌کنند. این دسته از ملائکه را انبیا و جانشینان آنها قادرند مشاهده نمایند و با آنها صحبت کنند؛ مانند داستان حضرت ابراهیم(ع) و غذا آوردن براى آنها، به گمان این‌که انسان هستند و یا صحبت با لوط پیامبر و عذاب کردن قوم لوط و نیز متمثل شدن جبرئیل(ع) به شکل دحیه کلبى.

جهت روشن شدن تفاوت تجرد مثالى با تجرد عقلى ذکر این نکته لازم است که فلاسفه عالم را به سه دسته و طبقه تقسیم نموده‌اند:

  1. عالم مادى که هم ماده و هم آثار ماده را دارد و محل تزاحم و تضاد است.
  2. عالم تجرد مثالى که آثار ماده شکل و رنگ را دارد، ولى خود ماده وجود ندارد؛ مانند افراد و شکل‌هایی را که در خواب می‌بینیم.
  3. عالم تجرد عقلى که نه تنها ماده و حجم در آن‌جا نیست، بلکه آثار ماده هم وجود ندارد.[6]

اما براى تجرد ملائکه ادله‌ای ذکر شده است که بعضى از آنها به شرح ذیل است:

الف) در کتب کلامى در بحث نبوت این مسئله مطرح است که آیا مقام انبیا افضل از ملائکه است و یا مقام ملائکه از انبیا برتر است؟ کسانى که قایل به برترى مقام انبیا شده‌اند به این دلیل تمسک کرده‌اند که انبیا، علاوه بر جنبه روحانى و عقل، داراى قوه شهوت و غضب هستند و با کمک عقل و ایمان بر آنها غلبه پیدا می‌کنند، اما در ملائکه، قوّه‌اى که ضد عقل باشد وجود ندارد و در عبادت خود مزاحمى ندارند و روشن است موجودى که قوّه غضب و شهوت ندارد، باید مجرد باشد؛ چون موجود زنده و داراى شعور و اختیار، اگر مادى باشد حتماً داراى قوّه غضب و شهوت نیز هست.[7]

ب) خلقت فرشتگان و ملائکه بدون تغییر و تحوّل بوده و موجوداتى ثابت هستند، چنان‌که در بعضى روایات به آن اشاره شده و موجودى که چنین است مجرد و غیر مادى است؛ زیرا یکى از خواص ماده تغییر و دگرگونى است.

ج) از روایات و آیات استفاده می‌شود که ملائکه دائماً در حال عبادت و انجام فرامین الهى هستند، بدون این‌که خستگى بر آنها عارض شود و معلوم است که وجود مادى بر اثر انجام کار، دچار خستگى و ناتوانى می‌شود.

د) براى ملائکه مقام معلوم و مشخصى است و تکاملى در آنها نیست؛ یعنى همه کمالات را در ابتدا از مبدأ فیض گرفته‌اند، در حالى که موجود مادى مثل انسان پیوسته در حال به کمال رسیدن است و انتهایى براى آن نیست.[8] و کمالات را ابتداءً بالقوّه دارد که با مجاهده نفس به فعلیت می‌رسد، ولى کمالات ملائکه تماماً بالفعل از ابتدا موجودند و این از ویژگی‌هاى تجرد است.

هـ) ملائکه قابل اشاره حسى نیستند؛ یعنى به ملائکه با حس نمی‌شود اشاره کرد چه اشاره حسى بالذات، چنان‌که در مورد جسم است و چه بالعرض، چنان‌که در مورد جسمانیات مانند قوّه باصره یا هاضمه است. بنابراین، اشاره حسى از خواص جسم است، پس هر موجودى که قابل اشاره حسى نباشد مادى نیست.

و) وجودى که جسمانى باشد، فضا اشغال می‌کند و وجود دیگرى نمی‌تواند در آن‌جا قرار گیرد، در حالی که ملائکه، مکان اشغال نمی‌کنند و در یک مکان محدود ملائکه بی‌شمار قرار می‌گیرند.

ز) خداوند متعال انبیا را براى استکمال بشر فرستاد، نه براى ملائکه، پس معلوم می‌شود که ملائکه، بر خلاف انسان، کمالات جدیدى را به دست نمی‌آورند، بلکه همه کمالات لایق را از ابتدا دارند، پس حرکت و از قوّه به فعل رسیدن در آنها وجود ندارد و طبق قاعده فلسفى نتیجه می‌گیریم که ملائکه باید مجرّد باشند؛ زیرا عدم تغییر و تحوّل با مادى بودن منافات دارد.

معناى بال داشتن فرشتگان

در آیه اول سوره فاطر آمده است که فرشتگان داراى بال هستند،[9] امّا طبق شواهد و قرائنى که ذکر شد و نیز موارد دیگر، منظور، بال ظاهرى و مادى نیست و آیه شریفه تأویل برده می‌شود، چنان‌که موارد دیگرى در قرآن وجود دارد که تأویل برده می‌شود؛ مثل «جاء ربّک» که به دلیل مجرد بودن واجب تعالى، منظور آمدن پروردگار نیست، بلکه مراد، «جاء امر ربک» است و یا «الرحمن على العرش استوى»[10] مراد استواى ظاهرى نیست، بلکه منظور از استوا، «استیلا و سلطه» است و مراد از عرش، هستى و عالم خواهد بود؛[11] یعنى واجب تعالى بر تمام هستى و عالم استیلا و احاطه دارد و سراسر عالم تحت سیطره او است. به ‌علاوه؛ عروج ملائکه به نزد پروردگار،[12] دلیل مجرد بودن ملائکه است و الاّ اگر مادى بودند محلى که به آن عروج می‌کنند، نیز باید مادى باشد. بنابراین، بال داشتن ملائکه اشاره به مراتب قرب و قدرت آنها دارد.


[1]. مانند محقق دوانى در شرح عقاید و شارح مقاصد که قایل‌اند ملائکه در علم و قدرت، موجودات کاملى هستند و شب و روز در حال عبادت‌اند بدون این‌که خستگى بر آنها عارض شود و یا مخالفت امر الهى کنند.

[2]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 56، ص 204، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.

[3]. همان، 205.

[4]. همان، ص 206.

[5]. ر. ک: «فرق ملائکه جبروتی با ملائکه ملکوتی»، 7990.

[6]. طباطبائی، سید محمد حسین، نهایة الحکمة، مرحله دوازدهم، ص 313 به بعد، دفتر انتشارات اسلامی، 1404ق.

[7]. علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح، مقدمه، تحقیق، تعلیقات، حسن زاده آملی، حسن، ‏ص 360، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ چهارم، 1413ق.

[8]. صافات، 164.

[9]. «ستایش مخصوص خداوندى است آفریننده آسمان‌ها و زمین، که فرشتگان را رسولانى قرار داد داراى بال‌‌هاى دوگانه و سه‌گانه و چهارگانه، او هر چه بخواهد در آفرینش می‌افزاید، و او بر هر چیزى تواناست!».

[10]. طه، 5.

[11]. ر. ک: «مفهوم عرش و کرسی»، سؤال 254.

[12]. «تعرج الملائکة و الروح». معارج، 4.

ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها