جستجوی پیشرفته
بازدید
18070
آخرین بروزرسانی: 1404/08/06
خلاصه پرسش
آیا کسانی غیر از معصوم می‌توانند مصداق خلیفة الله باشند؟
پرسش
آیا غیر از چهارده نور مقدس، کس دیگری می‌تواند خلیفة الله باشد؟
پاسخ اجمالی

در باطن واژۀ خلافت و جانشینی، این معنا نهفته است که خلافت ظهور مستخلف‌­عنه(جانشین شده از طرف او) در خلیفه است و خلیفه کسی است که هویت او وابسته به مستخلف‌عنه است و جدای از او، معنا و حقیقتی برایش نیست؛ از این‌رو، اگر ذرّه‌ای، غیر یا خود را نشان داد و کاری غیر از فعل او انجام داد دیگر خلیفه نیست.

خلافتی که در آیۀ "إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً" بیان گردید، اختصاصی به حضرت آدم(ع) ندارد، بلکه مربوط به مقام انسانیت است که در همۀ انسان‌ها مشترک است. و بنابراین که محور و مدار خلافت الهی، علم به همۀ اسماء است و علم دارای مراتب و درجات است، خلافت هم دارای درجات است و هر کس به هر اندازه‌ای که مظهر اسمای الهی باشد به همان اندازه سهمی از خلافت الهی دارد.

بر این اساس، و با توجه به روایاتی؛ مانند روایت "اول ما خلق الله نوری" که اولین ظهور حق را پیامبر اسلام(ص) معرفی می‌کنند و سخن علی(ع) که فرمود: نشان و آیتی بزرگ‌تر از من برای خداوند نیست و...، کامل‌ترین مصادیق خلیفة الله، چهارده معصوم هستند و همۀ پیامبران در مراتب بعدی خلیفة الله هستند.

بعد از چهارده معصوم و پیامبران، عرفای الهی و برخی از انسان‌های وارسته و متدین و دارای علم و عمل صالح نیز به اندازۀ علم و دریافت اسمای الهی، در مرتبۀ پایین‌تر از پیامبران، مصداق خلیفة الله می‌باشند.

پاسخ تفصیلی

موضوع مطرح شده در پرسش را در دو محور خلیفه و مصادیق آن، یعنی کسانی که می‌توانند به مقام خلیفة الهی برسند، بررسی می‌کنیم:

  1. خلیفة الله

در باطن واژۀ خلافت و جانشینی، این معنا نهفته است که خلافت ظهور مستخلف‌­عنه در خلیفه بوده و خلیفه کسی است که هویت او وابسته به مستخلف‌عنه باشد و جدای از او معنا و حقیقتی برایش نیست؛ از این‌رو اگر ذرّه‌­ای، غیر یا خود را نشان داد و کاری غیر از فعل او انجام داد، دیگر خلیفه نیست.

در این راستا باید گفت؛ اولاً: خدای متعال استعداد خلیفه شدن خود را با دمیدن روح خود در انسان به ودیعه نهاد؛ چنان‌که از آیۀ "وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏"،[1] و آیۀ "إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً"[2] که در آن جعل خلافت به صورت جملۀ اسمیه بیان شد و جملۀ اسمیه دال بر استمرار جعل خلافت است، و دلایل تفسیری دیگر مربوط به این آیه،[3] فهمیده می‌­شود که خلافت اختصاصی به حضرت آدم(ع) ندارد و همۀ انسان‌ها شأنیت آن‌را دارند.

ثانیاً: راه شکوفایی و تحقق بخشیدن آن‌را توسط کتاب‌های آسمانی و کسانی که پویندگان راستین این‌راه و واصلان کامل این مقام‌اند، یعنی پیامبران(ع)، به آنان نشان داد.

بنابر این‌که محور و مدار خلافت الهی علم به اسما است و علم، دارای مراتب و درجات است، خلافت هم دارای درجات است و هر کس به هر اندازه که مظهر اسمای الهی باشد، به همان اندازه سهمی از خلافت الهی دارد. البته در آیات جعل خلافت[4] که علم به "همه اسما" بیان شد، اشاره به خلافت خلیفۀ تامّ و کامل دارد. بر این اساس، می‌توان در یک تحلیل، درجات خلافت را این‌گونه ترسیم کرد:

الف) عده‌­ای، از این‌راه منحرف گشته و راه شیطان را می‌پیمایند، اینان خلیفۀ شیطان‌اند.

ب) کسی که اسمای الهی را هر چند به نحو ضعیف در خود به فعلیت نرساند، بالقوه خلیفۀ خدا است.

ج) در انسان‌هایی که همۀ اسما به نحو ضعیف یا متوسط حضور دارد، و ثبوت اسما و کمالات الهی برایشان در حدّ "حال" است؛ یعنی گاهی واجد و زمانی فاقد آنها می‌شوند، و یا در حد "ملکه" است؛ یعنی دارا شدن اسما برایشان سهل و زوالش از آنان به کندی صورت می‌گیردـ، خلافت آنان نیز در حد حال و ملکه است.

د) بروز صفات و اسمای الهی در عده‌ای از حدّ ملکه فراتر رفته، عین هویت و وجود آنها می‌گردد؛ از این‌رو، هرگز از آنها جدا نمی‌شود؛ زیرا چیزی که عین ذات شد سلب آن از ذات، سلب شیء از خود می‌شود و محال است. خلافت چنین انسانی نیز عین هویت او است و هرگز از او جدا نمی‌شود.

مرحلۀ اخیر، مختص به انسان کامل و مراحل دیگر، بهرۀ انسان‌های متوسط و ضعیف است. همچنین هر یک از مراحل ذکر شده خود نیز مراتبی دارند.[5]

بنابر این، بر اساس این‌که خلافت، ظهور مستخلف‌­عنه در خلیفه است، اولین ظاهر، اولین خلیفۀ حق است. از آن‌جا که ذات الهی(کمال مطلق) طبق قاعدۀ فلسفی که در جای خود مبرهن است، بسیط بوده و از واحد بسیط جز واحد صادر نمی‌شود و واحد بسیط، جزء ندارد تا ظهور جزئی و عدم جزئی دیگر از او قابل تصور باشد. بنابر این، کمال مطلق با تمام شئون کمالی‌اش ظهور می‌کند و اولین مظهر او یک موجود و کامل‌ترین موجود خواهد بود. چنین موجودی همان انسان کامل است که خلیفۀ بدون واسطه است که او نیز کمال و بساطت را به تبع، واجد بوده، آیینه‌­دار بساطت و کمال حقّ است و هر خلیفۀ دیگری برای خداوند به وساطت او خلیفه است. در حقیقت، او خلیفۀ خدا و دیگران خلیفۀ اویند و سلسله‌ی خلافت به صورت طولی است نه عرضی؛ لذا اگر در یک زمان دو فرد دارای مقام خلافت باشند، یکی تابع دیگری است؛ مانند امام علی(ع) که در زمان پیامبر اسلام(ص) تابع او بود. و مانند امام حسن و امام حسین(ع) که در زمان علی(ع) تابع او بودند و ... .

گفتنی است که خلافت دو جهت دارد. یکی از طرف خدا که تا کنون بحث شد، دیگری خلافت بر عالم. خلیفۀ کامل در همه‌ی عوالم حاضر است و واسطۀ همه فیوضات و مدیر و مدبّر سلسلۀ نظام هستی است. او، هم مظهر علم، قدرت، حیات، رازقیت، هدایت و ... حق تعالی و هم واسطۀ علم و رزق و حیات و هدایت و ... به خلق است. چنان‌که در روایت "بکم فتح الله و بکم یختم و بکم یمحو ما یشاء و یثبت ... و بکم ینزل الغیث...".[6] و روایات دیگر برای اهل‌بیت(ع) ثابت شده است.

  1. مصادیق خلیفة­الله

بر اساس مطالبی که تا این‌جا بیان شد و روایاتی؛ مانند روایت "اول ما خلق الله نوری"[7] که اولین ظهور حق را حضرت رسول(ص) معرفی می‌­کند و روایت علی (ع) که فرمود: "ما للّه آیة اکبر منّی"،[8] و مضامین بلند زیارت جامعه کبیره و روایات دیگر و توصیف اهل‌بیت(ع) در قرآن، کامل‌ترین مصداق خلیفة الله، چهارده معصوم(ع) هستند.[9] و همۀ پیامبران نیز طبق تحلیل پیش گفته شده، در مراتب بعدی آن وجود‌های نورانی، انسان کامل و خلیفة الله هستند. چنان‌که در این آیه[10]، از حضرت آدم و در روایاتی از برخی انبیا صراحتاً با واژۀ خلافت یاد شده است.[11] همچنین در آیات و روایات، برخی از افعال الهی به پیامبران نسبت داده شد؛ مانند شکافته شدن دریا به دست موسی(ع)، گلستان شدن آتش برای حضرت ابراهیم(ع)، مسخر شدن باد و غیره برای حضرت سلیمان(ع)، شفای نابینا و احیای مردگان به دست عیسی(ع) و مواردی دیگر که به عنوان نمونه‌هایی از تصرف در عالم، خبر از خلافت الهی آنان می‌دهد.

بعد از رتبۀ چهارده معصوم و انبیا و مرسلین، برخی از انسان‌های وارسته و متدین و دارای علم و عمل صالح نیز به اندازۀ علم و دریافت اسمای الهی، در مرتبۀ پایین‌تر و با واسطۀ آنان، مصداق خلیفة الله­‌اند. چنان‌که به عنوان نمونه در قرآن، خداوند، جهاد رزمندگان را به خود نسبت می‌دهد؛ مانند: "فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُم‏"؛[12] و "قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدیکُمْ و ..."[13] که در این آیات، امور فراوانی که به دست مجاهدان پرهیزکار ظاهر شده به خداوند استناد داده شده است. نیز در روایات، بعضی از صحابه مانند سلمان فارسی،[14] ابوذر غفاری، فضّه و ... "منّا اهل البیت" لقب گرفتند که بیانگر خلافت بدون واسطۀ آنها از اهل‌بیت در حد وسعت وجودی هر یک از آنها و خلافت با واسطۀ الهی آنان است.

همچنین می­توان از عرفای کامل و اهل کرامتی که نام و شرح حال آنان در کتاب‌های تذکره‌ نویسان آمده است، نیز به عنوان مصادیق خلیفة الله یادکرد.[15]


[1]. "و از روح خودم در او دمیدم". حجر، 29.

[2]. "وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یفْسِدُ فیها وَ یسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون"‏. بقره، 30.

[3]. ر. ک: جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج 3، ص 41 و 293، قم، مرکز نشر اسراء، شهریور، 1380ش.

[4]. بقره،30 - 33.

[5] رک: تسنیم، ج 3، ص 53- 56 و 94- 99.

[6]. "به واسطه شما خداوند درهای خیر و رحمت را به روی خلق می‌­گشاید و ختم و خاتمه عالم به وجود کامل شما است و به واسطه‌ی شما خدا هر چه را خواهد محو و اثبات می‌­کند و ...". قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، زیارت اول از هفت زیارت مطلق امام حسین (ع) و زیارت جامعۀ کبیره.

[7]. ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، محقق، مصحح، عراقی، مجتبی، ج 4، ص 99، قم، دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، 1405ق.

[8]. "نشان و آیتی بزرگتر از من برای خداوند نیست". قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج 1، ص 309، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.

[9]. ابن شاذان، محمد بن احمد، مائة منقبة من مناقب أمیر المؤمنین و الأئمة من ولده علیهم السلام من طریق العامة، ص 34، قم، مدرسة الإمام المهدی عجّل اللة تعالی فرجة الشریف، چاپ اول، 1407ق.

[10]. بقره،30؛ مائة منقبة من مناقب أمیر المؤمنین و الأئمة من ولده، ص 125.

[11]. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، تحقیق، رسولی محلاتی، سید هاشم، ج 1، ص 48، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 36، ص 417، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.

[12]. "شما آنان را نمی‌کشتید، خدا بود که آنها را می‌کشت ...". انفال، 17.

[13]. «با آنها بجنگید، خدا به دست شما عذاب‌شان می‌کند و خوارشان می‌سازد...". توبه، 14.

[14]. بحارالانوار، ج 17، ص 170.

[15]. برای مطالعۀ بیشتر، ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ذیل آیات 30 تا 34 سورۀ بقره؛ جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج 3، ص 317 - 321.

ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها