لطفا صبرکنید
16772
- اشتراک گذاری
اسلام برخلاف آموزههای مسیحی که خدا را در قالب بشری مطرح کرده، برای خداوند وجود و شخصیت مستقلی قرار داده است و او را انسانوار نمیداند و موجودیت انسانی برای او قائل نیست؛ از اینرو، 1. با فرد انسانی مقایسه نمیشود، 2. صفات مشابهی که در انسان وجود دارد و به خدا استناد داده میشود به همان مفهوم انسانی آن نیست؛ یعنی بعد از تجرید و دور کردن محدودیتها و نقائص از آن صفات، این شایشتگی پیدا میشود که به خدا نیز نسبت داده شود. 3. تشخص و خودآگاهی داشتن این چنین خداوندی که انسانوار نیست و عبادت و دعای انسان به درگاه او، مانند تشخص انسان نیست؛ از اینرو ملازم با محدودیت ذات خداوند نیست و با نامتناهی بودن ذات حق تعالی، تنافی ندارند؛ چون تشخص وجودی خداوند، همان نامتناهی بودن وجود او است، و خودآگاهی خداوند نیز همان علم او به ذات نامتناهی خود است. دعا و عبادت انسان نیز ملازم با متناهی بودن وجود خداوند نیست؛ چون دعا و عبادت، با امکان شناخت اجمالی و به اندازۀ وجود و نیاز ذاتی انسان، قابل تحقق است.
از پرسش مطرح شده اینگونه فهمیده میشود که ایشان بر اساس آموزههای مسیحی خدا را در قالب بشری قرار داده است. فرهنگ مسیحی خدا(God) را انسانوار (Personal God) عرضه کرده است؛ یعنی در این فرهنگ به خدا در قالب انسانی و بشری نگاه شده است؛ و از این جهت کاربر تشخص را با محدود بودن خداوند ملازم گرفته و نتوانسته این مسئله را هضم کند که چگونه تشخص، ملازم با محدودیت ذات خداوند نیست و با نامتناهی بودن ذات حق تعالی، تنافی ندارد.
در حالیکه از دیدگاه اسلام و بر طبق آموزههای اسلامی، خداوند وجود و شخصیت مستقلی دارد و در این نگاه خدای متعال انسانوار نیست و موجودیت انسانی ندارد، تا با فرد انسانی مقایسه شود و خصوصیات و صفات انسانی بر او منطبق گردد؛ از اینرو صفات مشابهی که در انسان وجود دارد و به خدا استناد داده میشود به همان مفهوم انسانی آن نیست؛ یعنی بعد از تجرید و دور کردن محدودیتها و نقائص از آن صفات، این شایستگی پیدا میشود که به خدا نیز نسبت داده شود.[1]
بر این اساس؛ باید گفت: خداوند تشخص و شخصیت مستقل دارد، اما از آنرو که بسیط است و یک وجود سعی(گسترده) دارد، تشخص وجودی خداوند، همان نامتناهی بودن وجود او است.[2] و خود آگاهی خداوند نیز همان علم او به ذات نامتناهی خود است.
دعا و عبادت انسان به درگاه خداوند هم، متناهی بودن خداوند را لازم ندارد. انسان هر چند توانایی معرفت کنه ذات خداوند را ندارد؛ چون ذاتش نامحدود است و محدود نمیتواند احاطۀ علمی به نامحدود پیدا کند،[3] ولی به اندازۀ هستی خود توان شناخت او را دارد، بلکه همۀ موجودات بالفعل به او آگاهاند، اگرچه علم به علم نداشته باشند و یا در تطبیق خطا کنند،[4] او "معروف عند کل جاهل"[5] است.
از سوی دیگر؛ چون ذات تمام ممکنات و ما سوی الله(هر چیزی غیر از خدا)، عین ربط، وابستگی و نیاز به خداوند هستند،[6] انسان با شناختی که از خدا و نیاز خود دارد، دست نیاز به سوی بینیاز دراز میکند و این متوقف بر علم اکتناهی و شناخت کنه ذات خداوند نیست، تا اشکال شود که محال است ممکن الوجود به کنه ذات واجب الوجود معرفت پیدا کند.
بله، همانگونه که پیامبر اکرم(ص) فرمود: "(خدایا) من تو را آنگونه که سزاوار شناختن تو است نشناختم"،[7] یا فرمود: "آنگونه که سزاوار عبادت تو است عبادت نکردم"؛[8] عبادتی که لایق و سزاوار حضرت حق است، تحقق پیدا نمیکند؛ چون چنین عبادتی متوقف بر شناخت کنه حقیقت خداوند است و چنین چیزی امکانپذیر نیست، ولی در هر صورت هیچکدام منافات با امکان شناخت و عبادت در حد توان و قدرت بشری ندارند.
به عبارت دیگر، ذات خدای متعال، هر چند در مرتبه غیب الغیوب و هویت مطلقه، اسم و رسم و نام و نشانی ندارد؛ چون در این مرتبه، خداوند احدیة الذات است. اما به لحاظ مرتبۀ تجلی دارای ظهورات، اسما و صفات است،[9] و هر موجودی به اندازۀ ارتقا و ارتباط وجودی خود توان شناخت ذات حق و برقراری ارتباط فکری و روحی با خداوند را دارد و میتواند به درگاه او دعا و عبادت نماید.
در پایان لازم است مجددا متذکر گردیم که تشخص داشتن خداوند منافاتی با نامتناهی بودن او ندارد؛ از اینرو میتواند مورد خطاب قرار گیرد و از او حاجتی خواسته شود، یا مورد پرستش قرار گیرد.
[1]. «تقدم خداشناسی بر امام شناسی»، 72134؛ «راههای شناخت خدا»، 479؛ «امکان شناخت خدا»، 98؛ «فطرت و شناخت خدا»، 1041.
[2]. ر. ک: مؤمن، محمد مهدی، شرح نهایة الحکمة، ج 1، ص 159، بنیاد معارف اسلامی.
[3]. جوادی آملی، عبدالله، تحریر التمهید، ص 18.
[4]. تحریر التمهید، ص 19.
[5]. شیخ صدوق، توحید، محقق، مصحح، حسینی، هاشم، ص 58، باب التوحید و نفی التشبیه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1398ق.
[6]. تحریر التمهید، ص 21؛ "یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید"؛ ای مردم، همۀ شما به خدا نیازمندید، او است بینیاز و ستودنی. فاطر، 15.
[7]. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق، مصحح، رسولی، سید هاشم، ج 8، ص 146، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1404ق.
[8]. همان.
[9]. "مرتبۀ احدیت ذات و غیب الغیوب که در آن مرتبه برای احدی توان درک حد، رسم، تعریف، نام و نشانی از خداوند نیست، این همان مرتبۀ بطون و وحدت حقۀ حقیقیه است که از دسترس هر فکر و اندیشهای بیرون است: "عنقا شکار کس نشود دام بر چین". مرتبۀ واحدیت که مرتبۀ تجلی ذات برای ذات است که در این مرتبه اسما و صفات به نحو وحدت و بساطت و به وجود جمعی حضور دارند و کثرتی در آنجا نیست و در این مرتبه است که "خداوند هم ظاهر است و هم باطن، هم اول است و هم آخر" (حدید، 3). مرتبه تجلی اسماء و صفات برای ذات که به این مرتبه " فیض اقدس" میگویند. مرتبۀ تجلی ذات در مرحلۀ کن که موجودات در عالم خلق میشوند که به این مرحله "فیض مقدس" میگویند". آشتیانی، جلال الدین، مقدمۀ تمهید القواعد، ص62- 64.
حکیم سبزواری در پاورقی اسفار میگوید: "أن للحق تعالى بعد تجلیه الذاتی على ذاته بذاته تجلیا على أسمائه و صفاته و لوازمها و تجلیا على ذوات الأشیاء.
أما الأول فکما أن له مقاما أحدیا و هو مرتبة نفس الذات و الهویة المطلقة کذلک له مقام واحدی و هو مرتبة الذات المستجمعة لجمیع الأسماء الحسنى و الصفات العلیا مستتبعة للأعیان الثابتة للماهیات الممکنة بحیث لو جاز إطلاق الماهیة على تلک المعانی المعقولة أعنی مفاهیم الأسماء و الصفات لکانت الأعیان لوازم الماهیات و هی فی هذه المرتبة لا مجعولة بلا مجعولیة الذات موجودة بوجود الذات لا بوجود آخر أما تجلی الثانی فهو تجلیه فی مرتبة کن على ذوات الأشیاء و هذا لتجلی یسمى بالفیض المقدس کما أن الأول و هو تجلیه فی أسمائه و صفاته یسمى بالفیض الأقدس و هذا هو الرحمة الصفتیة التی وسعت شیئیة مفاهیم الصفات کما أن الفیض المقدس هو الرحمة الفعلیة التی وسعت شیئیة الماهیات". ر. ک: صدرالدین شیرازى، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ملاحظات: با حاشیه علامه طباطبایى، ج 8، ص 2، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1981م.